° امروز چندی از دوستان و آشنایان نخستین روز مدرسه رفتن عزیزان | تجربه زیسته l امین بزرگیان
° امروز چندی از دوستان و آشنایان نخستین روز مدرسه رفتن عزیزانشان را جشن گرفتهاند. با دیدن عکسها دلم برایشان ضعف میرود، هرچند که ندیدمشان. در پس هر تصویری این دغدغه تکرار میشود که «تو هم الان باید حداقل یکی را به سن مدرسه ساخته بودی». غلبه بر «فرزند نداشتن» نیز نزاعی سخت است. روزی که همنسلان و دوستانت مدرسهرفتن فرزندشان را جشن میگیرند و عکس آنها را برای «عمو» میفرستند، روز بازگشت این سؤال و دغدغه و در واقع فعال شدن حس والد بودن و دغدغه جاودانگی هم است. نداشتن فرزند، مثل نداشتن چیزهای دیگر نیست؛ بنظرم تصمیمی نخواستنی و دوستنداشتنی است. آنکه فرزندی ندارد، احتمالاً تصمیماش را دوست دارد اما نتایج این تصمیم همواره سویههای دوستنداشتنیاش را زنده نگه میدارد. در کودکی ادامه نیافتن، سرکوب غریزه جاودانگی و والد شدن و ترس از تنهایی در دوران پیری چیزهایی از بیننرفتنیاند که فرد را همواره آماده به دفاع از «تصمیم»اش نگه میدارد.