~ «كشف يك اثر، در طول زندگی كتابخوانی، حادثهای است همانقدر كم | تجربه زیسته l امین بزرگیان
~ «كشف يك اثر، در طول زندگی كتابخوانی، حادثهای است همانقدر كمياب كه سربرآوردن يك محبوب مرده از گور. چنين حادثهای هر ۵ يا ١٠ سال يك بار اتفاق میافتد، با چنان نيرويی كه آن روز انسان میتواند به واقعيت ادبيات پی ببرد. اين ماجرا چند سال پيش برای من روی داد. وقتی كه «روزگار دوزخی آقای اياز» رضا براهنی را خواندم، برای من قيام قيامت بود. چه سعادتی در اين كه انسان ناگهان خبردار شود كه سياره ديگری، دنيای ديگری وجود دارد. به خاطر دارم كه خواندن برای من تقريبا تحملناپذير شده بود؛ زيرا آثاری كه از اعماق سرريز میشوند برای من تحمل ناپذيرند. اين آثار آزار میدهند؛ زيرا در اطراف شر و بدی و راز بدی پرسه میزنند. از اين رو، دوست من رضا گول نخورده بود، او برای شروع كار مستقيما وارد يك دوزخ شده بود، دوزخ گهواره تكوينها. میگويم يك دوزخ، زيرا هر كسی دوزخ خود را دارد. دوزخ براهنی مانند كاخی مجلل وزين است. آرشيوهای ايرانی، ترك و غربی را در بر دارد. خاطرات و دانشهايی دايره المعارفی دارد، خارج از زمان و مكان و نيز مدرن است. بايد میگفتم دوزخها، دوزخهای زيبا، زيرا دنيای رضا از همه جا دوزخی بيرون میكشد. ترانه زندانها را میخواند يا جناياتی را در خانواده. رضا میبايستی به تبعيد میرفت؛ اين خواست ادبيات بود؛ زيرا او شهروند بسيار توانای ادبيات است. رضا شاعر عظيم و در عين حال معلم خيال پرور و شاهد، مرد عمل و ادب متعلق به سنت جهانی كيمياگران كلمه و ادعاكنندگان آزادیهای تازه است.» هلن سیکسو / ٢٠٠۵