2021-04-30 10:04:25
#عشقممنوعه
#قسمت342
بالاخره از من دل کند و و سوراخ زهرا رفت بعد از رابطه نسبتا طولانی و به اوج رسیدنش از زهرا فاصله گرفت
لبخند به روی ما زد و گفت عالی بودید خیلی ازتون راضی دمتون گرم من که حالم ازش بهم میخوره پا شدم لباسم را عوض کردم و به رو بهشون گفتم از اتاق بیرون می خوام اتاق و تمیز کنم بالا انداخت و گفت امشب می خوام اینجا بخوابم و میلاد هم به دست ما میخوابه می خوام که هر دوتامون توی بغلش باشیم دیگه نمی کشیدم حالا از هر دوتاشون بهم میخوره از اینکه این همه چندش بودن حالت تهوع آور بودن خواستم مخالفت کنم که میلاد نذاشت از دهنم خارج بشه و به تایید از زهرا گفت راست میگه جا بندازم که بخوابیم
به ناچار جامونو انداختم خودم را خواستم با فاصله به دستم اما هر دو تاشون خیلی عصبی رو به من حرف زدن به ناچار جامو کنارشون انداختم
میلاد وسط خوابید و دستاش رو از هم باز کرد و به ناچار من رفتم کنارش خوابیدم
تا خود صبح خواب به چشم نمی آمد دلم می خواست که ازش فاصله بگیرم
اما حلقه دستش انقدر تنگ بود که اصلاً نمیتونستم تکون بخورم چه حال اینکه می خوام ازش فاصله بگیرم نزدیکای صبح بود که خوابم برد و وقتی که بیدار شدم خبری از دو تا نبود خدا را شکر کردم و مشغول تمیز کردن اتاق شدم که همون موقع زن عمو اومد داخل چشماشو ریز کرد و گفت دیشب هردوتاتون با میلاد بورید
نمیفهمیدم چرا نمیره سهراب پرسیدم یاد از من میپرسد شاید به خاطر این بود که زهرا به جوابی نمی داد دیشب باهاش بودی لبخندی زد و گفت چه حالی میکنه شیر مردم
جوابش رو ندادم که نگاهی بهم انداخت باید بچه دار بشی حالا که محمد آمده بوده عمرا دیگه از میلاد بچه دار می شدم
خب زهرا هم که بچه دار بشه
زهرا به لطفتون میتونه بچه دار بشه اگه هم خیلی اعتراض می کنید و نمی توانید بچه بیاریدمیرم زن سوم واسه میلاد بگیرم
5.0K views07:04