Get Mystery Box with random crypto!

نمایش نامه ' می‌خوام خودم باشم ' نوشته‌ی: شاهین بهرامی ( قسمت | داستان کوتاه

نمایش نامه " می‌خوام خودم باشم "
نوشته‌ی: شاهین بهرامی

( قسمت اول )

صحنه: ( مطبِ دکتر روانپزشک، شامل یک میز نسبتا بزرگ در سمت چپ اتاق و یک مبل راحتی به رنگ قهوه‌ای سوخته درست روبه‌روی میز و در سمت راست. یک میز کوچک همرنگ مبل در مرکز اتاق که یک گلدان گُل مصنوعی و یک دیس میوه روی آن قرار دارد.
اتاق کمی بهم ریخته و نامرتب به نظر می‌رسد و کتاب‌ها در کتابخانه دیواری کنار میز پخش و پلا هستند.
پشت میز مردی سی‌وچند ساله در حالی که روپوش سفید به تن و عینکی به چشم دارد مشغول مطالعه است. در این هنگام صدای در می‌‌آید و زن جوانی با لباس‌هایی به رنگهای شاد و روشن با خنده و سر و صدایی زیاد وارد می‌شود و به روی مبل شیرجه می‌رود. )

زن: [ همچنان که می‌خندد و خیلی شاد ] سلام دُکی جون! چطو مطوری؟ وای چقد این مبل‌ها راحت و خوبه...
دکتر: [ با قیافه‌ای جدی و عبوس ] خواهش میکنم خانم رعایت کنید، اینجا مطبِ ناسلامتی
زن: [ همچنان شنگول ] خب باشه
دکتر: لطف کنید اول درست بشینید، بعد بفرمایید علت مراجعه و مشکل‌تون چیه
زن: [ دلخور از حالت درازکش روی شکم‌، درست روی مبل می‌نشیند ]
مشکلم همین آدمایی مثِ شمان
دکتر: بله؟!
زن: بعلههههه
دکتر: میشه بیشتر توضیح بدید؟
زن: نه نمیشه
دکتر: [ در حالی که جا خورده و متعجب ]
یعنی چی؟ من اصلا نمی‌فهمم
زن: [ خیلی خونسرد و با اعتماد به نفس کامل ] خب دکُی جوون پرسیدی میشه بیشتر توضیح بدم، منم گفتم نه
این دلخوری داره؟ وقتی سوالی می‌پرسی همیشه باید انتظار جواب منفی هم داشته باشی.اینارم من باید یادت بدم؟
دکتر: [ بهم ریخته و مستأصل ] واقعا که، وقتی شما در مورد مشکلت توضیح کافی ندی که من نمیتونم کمکت کنم.
زن: [ در حالی که با انگشتانش بازی می‌کند ] حالا این شد یه چیزی، میدونی دُکی جوو...
دکتر: [ با عصبانیت ] لطفا به من نگو دُکی
زن: چشم دُکی، یعنی نه نمیتونم دُکی..‌.
حالا چرا عصبانی میشی، دلخوراش بُرم میتونن بزنن
دکتر: [ تسلیم شده و برای ختم غائله ] اصلا من اشتباه کردم. هر جور که راحتی، فقط لطفا ادامه بده
زن: [ در حالی که سیبی از روی میز برداشته و با آن مشغول بازی‌ست و آن را‌ گاهی به هوا پرتاب می‌کند ] چی داشتم می‌گفتم‌؟ آها آره دیگه میدونی دکتر
جوون من دوس دارم مدل خودم زندگی کنم، اصلا اهل نقش بازی کردن و تظاهر نیستم. میخوام راحت باشم، می‌خوام خودم باشم...
دکتر: خب
زن: خب نمیشه دیگه، بلانسبت شما، یه آدم عصا قورت داده‌ای میر...
دکتر: [ دستپاچه ] جان؟
زن: اِ،اِ میره رو اعصاب آدم
دکتر: [ نفس راحتی می‌‌کشد ] آهان
زن: [ در حالی که سیب زرد در دستش را گاز بزرگی می‌زند و با همان دهان پُر و در حال جویدن ] آره دیگه اینجوریاس دُکی جوون...بفرما سیب گاز زده
دکتر: [ در حالی که کف دست راستش را به علامت نه به سمت زن می‌گیرد ]
خب ببین نمیشه که آدم هر غلط...
زن: [ متعجب ] جان؟
دکتر: [ در حالی که سعی می‌کند خودش را جمع‌وجور کند ] هر، هر غلتی هر جایی بزنه، همونطور که شما غلت زدی رو مبل.
بلاخره یه اصولی هست، یه عرفی هست باید رعایت بشه
زن: [ خونسرد ] ای بابا چقد سخت می‌گیری دکتر، این مناسبات رو کی نوشته؟ کی تعیین می‌کنه آدم چه جوری باید رفتار کنه؟ اینا که مسئله ریاضی نیست که فقط یه راه و یه روش و یه جواب داشته باشه.
دکتر: خب به هر حال...
زن: خب البته منم قبول دارم هر کاری رو نباید هر جایی انجام داد ولی میدونی دکتر، من دلم آزادی عمل بیشتری می‌خواد، قدرت مانور بیشتری می‌خوام..
ولی اینا رو همین اصولی که شما میگی از من گرفته...
دکتر: خب به هر حال...
زن: [ بی‌توجه ] من اگه خودم نباشم، اگه راحت نباشم افسرده میشم. باید کز کنم یه گوشه و همش تو خودم باشم.
دکتر: خب به هر حال...
زن: [ در حالی که از جا بر‌می‌خیزد و دست‌هایش را در هوا تکان می‌دهد ] دلم میخواد شاد باشم، بزنم و برقصم... جان مریم چشماتو وا کن سری بالا کن در اومد خورشید شد هوا سپید وقت اون رسید که بریم به صحرا...
دکتر: خب اینا که اشکالی نداره خیلی هم خوبه ولی باید...
زن: دیگه ولی مَلی نداره دُکی. اگه خوبه که خوب دیگه
( زن سپس بر‌می‌خیزد و به سمت کتابخانه می‌رود و چند کتاب روی سرش می‌گذارد و سعی می‌کند در همان حالت راه برود. او به سمت میز دکتر می‌رود و ناگهان کتاب‌ها روی میز می‌افتند و دکتر ناخودآگاه و هراسان با صندلی به عقب می‌رود )
دکتر: [ ملتمسانه ] خانم لطفا رعایت کنید اینجا...
زن: [ در حالی که وسط اتاق راه می‌رود و می‌چرخد ] اینجا مطبه، آره دکتر اینو قبلا هم گفتی منم میدونم، ولی به نظرم بی‌روحه نیاز به تغییرات داره‌. دُکی به نظرم این وسط تیغ بکش دو قسمت بشه بعد اون پشت هر موقع خسته شدی واسه خودت بزن و برقص...
دکتر: [ برافروخته و عصبانی و با صدای بلند ]چی؟ تیغ بکشم؟ این وسط تیغ بکشم؟! خانم من باید از دست شما این وسط جیغ بکشم.

پایان قسمت اول

#می‌خوام_خودم_باشم
#شاهين_بهرامی
#نمایشنامه