Get Mystery Box with random crypto!

#شاهنامه_شاهکار_گرانسنگ_ادب_پارسی: بخش: (۲۱۶) گفتار اندر داس | سرای فرزندان ایران.





#شاهنامه_شاهکار_گرانسنگ_ادب_پارسی:
بخش: (۲۱۶)


گفتار اندر داستان #فروود_سیاووش:
برگ (۱۲)


ازین گونه لشکر سوی کاسه‌رود
برفتند بی‌مایه و تار و پود

چنین آمد این گنبد تیزگرد
گهی شادمانی دهد گاه درد

سواران توران پس پشت تووس
دلان پر ز کین و سران پر فسوس

همی گرز بارید گویی ز ابر
پس پشت بر جوشن و خود و گبر

نبد کس برزم اندرون پایدار
همه کوه کردند گردان حصار

فرومانده اسپان و مردان جنگ
یکی را نبد هوش و توش و نه هنگ

سپاهی ازین گونه گشتند باز
شده مانده از رزم و راه دراز

ز هامون سپهبد سوی کوه شد
ز پیکار ترکان بی‌اندوه شد

فراوان کم آمد ز ایرانیان
برآمد خروشی بدرد از میان

همه خسته و بسته بد هرک زیست
شد آن کشته بر خسته باید گریست

نه تاج و نه تخت و نه پرده‌سرای
نه اسپ و نه مردان جنگی بپای

نه آباد بوم نه مردان کار
نه آن خستگان را کسی خواستار

پدر بر پسر چند گریان شده
وزان خستگان چند بریان شده

چنین است رسم جهان جهان
که کردار خویش از تو دارد نهان

همی با تو در پرده بازی کند
ز بیرون ترا بی‌نیازی کند

ز باد آمدی رفت خواهی به گرد
چه دانی که با تو چه خواهند کرد

ببند درازیم و در چنگ آز
ندانیم باز آشکارا ز راز

دو بهره ز ایرانیان کشته بود
دگر خسته از رزم برگشته بود

سپهبد ز پیکار دیوانه گشت
دلش با خرد همچو بیگانه گشت

بلشکرگه اندر می و خوان و بزم
سپاه آرزو کرد بر جای رزم

جهاندیده گودرز با پیر سر
نه پور و نبیره نه بوم و نه بر

نه آن خستگان را خورش نه پزشک
همه جای غم بود و خونین سرشک

جهاندیدگان پیش اوی آمدند
شکسته دل و راه‌جوی آمدند

یکی دیدبان بر سر کوه کرد
کجا دیدگان سوی انبوه کرد

تلایه فرستاد بر هر سویی
مگر یابد آن درد را دارویی

یکی نامداری ز ایرانیان
بفرمود تا تنگ بندند میان

دهد شاه را آگهی زین سخن
که سالار لشکر چهه افگند بن

چه روز بد آمد بایرانیان
سران را ز بخشش سرآمد زیان

رونده بر شاه برد آگهی
که تیره شد آن روزگار مهی

چو شاه دلیر این سخنها شنید
بجوشید وز غم دلش بردمید

ز کار برادر پر از درد بود
بران درد بر درد لشکر فزود

زبان کرد گویا بنفرین تووس
شب تیره تا گاه بانگ خرووس

دبیر خردمند را پیش خواند
دل آگنده بودش ز غم برفشاند

یکی نامه بنوشت پر آب چشم
ز بهر برادر پر از درد و خشم

بسوی فریبرز کاووس شاه
یکی سوی پرمایگان سپاه

سر نامه بود از نخست آفرین
چنانچون بود رسم آیین و دین

بنام خداوند خورشید و ماه
کجا داد بر نیکوی دستگاه

جهان و مکان و زمان آفرید
پی مور و پیل گران آفرید

ازوی ست پیروزی و زو شکیب
بنیک و ببد زو رسد کام و زیب

خرد داد و جان و تن زورمند
بزرگی و دیهیم و تخت بلند

رهایی نیابد سر از بند اوی
یکی را همه فر و اورند اوی

یکی را دگر شوربختی دهد
نیاز و غم و درد و سختی دهد

ز رخشنده خورشید تا تیره خاک
همه داد بینم ز یزدان پاک

بشد تووس با کاویانی درفش
ز لشکر چهل مرد زرینه کفش

به توران فرستادمش با سپاه
برادر شد از کین نخستین تباه

بایران چنو هیچ مهتر مباد
وزین گونه سالار لشکر مباد

دریغا برادر فرود جوان
سر نامداران و پشت گوان

ز کین پدر زار و گریان بدم
بران درد یک چند بریان بدم

کنون بر برادر بباید گریست
ندانم مرا دشمن و دوست کیست

مرو گفتم او را براه چرم
مزن بر کلات و سپدکوه دم

بران ره فرودست و با لشکرست
همان کی نژاد است و کنداور است

نداند که این لشکر از بن کیند
از ایران سپاهند گر خود چیند

ازآن کوه جنگ آورد بی‌گمان
فراوان سران را سرآرد زمان

دریغ آنچنان گرد خسرونژاد
که طوس فرومایه دادش بباد

اگر پیش از این او سپهبد بدست
ز کاووس شاه اختر بد بدست

برزم اندرون نیز خواب آیدش
چو بی می‌نشیند شتاب آیدش

هنرها همه هست نزدیک اوی
مبادا چنان جان تاریک اوی

چو این نامه خوانی هم‌اندر شتاب
ز دل دور کن خورد آرام و خواب

سبک تووس را بازگردان بجای
ز فرمان مگرد و مزن هیچ رای

سپهدار و سالار زرینه کفش
تو می باش با کاویانی درفش

سرافراز گودرز ازان انجمن
بهر کار باشد ترا رای زن

مکن هیچ در جنگ جستن شتاب
ز می دور باش و مپیمای خواب

بتندی مجو ایچ رزم از نخست
همی باش تا خسته گردد درست

ترا پیش رو گیو باشد بجنگ
که با فر و برزست و چنگ پلنگ

فرازآور از هر سوی ساز رزم
مبادا که آید ترا رای بزم

نهاد از بر نامه بر مهر شاه
فرستاده را گفت برکش براه

ز رفتن شب و روز ماسای هیچ
بهر منزلی اسپ دیگر بسیچ

بیامد فرستاده هم زین نشان
بنزدیک آن نامور سرکشان

بنزد فریبرز شد نامه دار
بدو داد پس نامه‌ی شهریار

فریبرز تووس و یلان را بخواند
ز کار گذشته فراوان براند

همان نامور گیو و گودرز را
سواران و گردان آن مرز را

چو برخواند آن نامهٔ شهریار
جهان را درختی نو آمد ببار

بزرگان و شیران ایران زمین
همه شاه را خواندند آفرین.



بازنویسی و ویرایش به پارسی:
به :
#سیــاه_منـصـور.



@FARZANDAN_PARSI.