Get Mystery Box with random crypto!

حس خوب زیستن

لوگوی کانال تلگرام goodlifefee — حس خوب زیستن
موضوعات از کانال:
غیرت
دوقسمت
آدرس کانال: @goodlifefee
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 47.37K
توضیحات از کانال

دوستان محترمی که احتیاج به مشاوره آنلاین دارند
به آیدی که درپروفایل کانال هست مراجعه کنید
تامشاورعالی بهتون معرفی کنم باآوردن ۱۰نفر
به کانال ازمشاوره رایگان برخوردارخواهیدشد
دوستان آیدی خودم هست پیام بدید👇
@Brightsun

Ratings & Reviews

1.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

1


آخرین پیام ها 5

2023-07-04 09:47:35
بزرگترین كشف نسل امروز این است كه انسان می تواند با تغییر ذهنیت خود، زندگی خود را تغییر دهد...

"ویلیام جیمز"

https://t.me/joinchat/Q4_LswW3BBVUs_md
2.5K views06:47
باز کردن / نظر دهید
2023-07-04 09:46:37 در علم تاثیر کلام میگویند:

اگر شما بگویی انجام کاری سخت است،سخت میشود
اگرشما بگویی راحت است!راحت میشود.
اگر شما بگویی نمیشود!نمیشود!

شما اگر بگویی حالم عالیه،تمام عوامل متافیزیکی دست به کار میشوند تا حال شما عالی شود

اگرشما بگویی امروز چه روز عالییه!میبینی که کائنات چقدر سریع به این فرمان شما جواب مثبت میده.

اگر بگویی من گیجم! کائنات شمارو به سمت حواس پرتی و گیجی میبرد.

در انتخاب کلمه ها حتی به شوخی هم دقت کنید


@goodlifefee
2.6K views06:46
باز کردن / نظر دهید
2023-07-04 09:45:57
#با_خودت_تکرار_کن ؛
امروز زندگی را با شادی و نشاط برگزار می کنم و سبکبال و بی پروا از ماجراهای هیجان انگیز این سفر لذت می برم .

خداوندا سپاسگزارم


@goodlifefee
2.5K views06:45
باز کردن / نظر دهید
2023-07-04 09:43:17
صبح یعنی عطر و بوی خوب نان
عطر چای تازه دم  در استکان

صبح یعنی جوشش خورشید مهر
از دل بام بلند آسمان

رقص گل بر دامن سبز چمن
انعکاس نور در آب روان

صبح یعنی لحظه های عاشقی
لذت دیدار ، عیش جاودان

صبح یعنی رقص زیبای نسیم
با نوای مرغ عشق نغمه خوان



ســلام صبحتون بخیر
سه شنبه تون زیبا و پر برکت

#انرژی‌مثبت

https://t.me/joinchat/Q4_LswW3BBVUs_md
3.3K views06:43
باز کردن / نظر دهید
2023-07-03 21:33:56 #دوقسمت نودونه وصد
نقطه....سرخط
اما با کاری که کرده بودم انگار دیواری بین خودمو سمیرا درست کرده بودم ،چند روزی گذشت و دوباره باهم سرکار میرفتیم و در مورد اون شب و اون اتقاق هیچ حرفی نمیزدیم طبق رسم و رسومات قدیم فامیل هر هفته ما رو دعوت میکردن وبا وجودی که اصلا حوصله ی این مهمونی ها رو نداشتم ولی مجبور بودم به خاطر حفظ ابرو و احترام به رسومات قبول کنم تنها جایی که دلم نمیخواست برم خونه ی سخاوت بود تقریبا فریبا هر روز زنگ میزد و میگفت مامان میخواد امشب دعوتتون کنه اما من هر دفعه به بهونه ای ردش میکردم واقعا دیدن سخاوت تواون شرایط روحی و روانیه من مثل جراحیه استخوان بدون بیهوشی بود در هر حال به هر ترفندی بود فریبا ما رو کشوند خونه ی مامان اینا ،خانواده ی سمیرا هم بودن ،تحمل اون جا با وجود سخاوت و نگاه هایی که به منو سمیرا میکرد و مثلا ادای پدرهای مهربون رو درمیاورد برام غیرقابل تحمل بود سمیرا توسط زن داداش هاش و فریبا سین جین میشد متوجه بودم که حتما دارن در موردماه عسل و اینجورمسایل ازش سوال میکنن،صورت فریبا سرخ شده بود و هر از گاهی لبخندی میزد لبخندی تلخ که نشون دهنده ی غم وجودش بود و سعی داشت همه رو بپیچونه ،فریبا اما ول کن نبود و سمیرا برای اینکه اونو از سر خودش باز کنه گفت که هنوز اتفاقی بینمون نیفتاده ،فریبا هم که حس خواهرانه ش گل کرده بود شروع کرد به نصیحت کردن سمیرا و راهکار دادن بهش و گفت من بهت زنگ میزنم میپرسم پشت در آشپزخونه با شنیدن این حرف رنگ از صورتم پریدپیش خودم گفتم اخه خواهر من تو چرا فضولی میکنی؟ فریبا فکر میکرد من تمایلی ندارم یا ممکنه ضعف داشته باشم ،پیشهاد میداد که سمیرا باهام صحبت کنه و باهم بریم دکتر ،از شنیدن حرفای سمیرا و فریبا حالم بدتر شده بود واسه همین از سمیرا خواستم زودتر بریم خونه ،از اون شب فکرم دوباره درگیر بود هر چند سمیرا سر بسته منو به آرامش دعوت کرد و گفت نگران چیزی نباشم اما فکر و روحم درگیر بود ،ترجیح دادم فردای اون روز رو کامل بیرون باشم و سمیرا رو نبینم ،تنها باشم و با خودم کنار بیام ،شب رفتم شرکت و به سمیرا زنگ زدمو گفتم کارم طول کشیده و شب نمیام خونه سمیرا با ناراحتی قبول کرد طفلک کلی زحمت کشیده بود و غذای مورد علاقه ی منو پخته بوداما من واقعا نمیتونستم باهاش باشم برای اینکه حالم بهتر بشه نیاز به تنهایی داشتم ،اون شب تو شرکت تاصبح خودمو لعنت کردم که چرا نمیتونم باسمیرا حرف بزنم اصلا غلططط کردم ازدواج کردم چرا این دخترروبابدبختی های خودم قاطی کردم تصمیم گرفتم فرداشب هر جور شده باسمیرا
اون شب باهزار جون کندن خوابیدم بالاخره اون شب گذشت فردای اون روز سمیرا اومد شرکت اصلا به روی من نیاورد ولی معلوم بودناراحته ،مشغول کار شدیم که فریبا زنگ زداول اهمیت ندادمو جواب ندادم اماول کن نبود و پشت هم زنگ میزدبالاخره مجبورشدم جوابش روبدم ازدفتر رفتم بیرون و جوابش رودادم فریبا بعد از سلام احوال شروع کردبه نصیحت کردن که چرا این دختررواذیت میکنی؟ مگه خودت نگفتی عاشقشی؟مشکلت چیه چرامثل آدم نمیری جلو؟اگه توان نداری برو دکترفریبا همینطورحرف میزدو سرزنشم میکرد گاهی ترقیبم میکرد گاهی میترسوندم بالاخره بعد ازیه مکالمه ی طولانی قطع کردحالم خراب بودبا حرفهای فریبا خرابتر شد پیش خودم گفتم شاید سمیرا حرفهای بیشتری به فریبا زده وایناحرفهای سمیراست ناهار روتوخونه با سمیرا خوردیمو بهش گفتم که دیگه عصر نیاد دفتر وشب باهم میریم بیرون به تلافیه دیشب که نبودم شام دعوتش کنم ،غروب تودفتربودم که فریبا دوباره زنگ زد و گفت برات یه نوبت دکتر گرفتم فردا ساعت پنج عصر برو به این آدرس ،دکتر آقاست  تمام مشکلت روراحت بهش بگوبرای هر چیزی درمان هست برادرمن
حرفاش رومخم بود شب باسمیرارفتیم بیرون کلی عاشقانه باهم داشتیم ،کنارش حس میکردم خوشبختترینم ،پیش خودم گفتم نباید بترسم ،اتفاقی که اون دفعه افتاددیگه تکرارنمیشه امشب بااین پیش زمینه موقعیت خوبیه خودسمیرا هم که راضیه وگرنه فریبا این همه اصرار نمی‌کرد امشب دیگه سمیرا رومال خودم میکنم واین حرف وحدیث ها رو تموم میکنم کابوس خودمم ازبین میره،
اما طبق یک سفارش دوستم که قبلاً گفته بودرفتمو چند پیک نوشیدنی خوردم اینجوری کله م داغ میشدوخاطرات بد رو مرور نمی‌کردم وزودتر به خواسته م می‌رسیدم ،عقل ناقصم همه ی حرفهای دوستم روتایید میکرد سعی داشتم خودم روعادی جلوه بدم اما سمیرااز بوی دهنم متوجه شده بودکه من نوشیدنی مصرف کردم واسه همین ازم خواست خودش رانندگی کنه رسیدیم خونه دیروقت بودروی تخت  خوابم برد بیدار که شدم سمیرا نبود از اتاق بیرون رفتم روی مبل ولو شده بودسمیرارو  آوردمش کنارخودم؟سمیرا مثل بید می‌لرزید ترس ووحشتش منو جریحتر میکرد خاطره ی بچگی واون سخاوت لعنتی وترس خودم جلو نظرم میومد انگار جای منوسخاوت عوض شده بود سمیرا مثل یه پرنده ی کوچیک که تو چنگال شکارش افتاده بود.
@goodlifefee
4.2K views18:33
باز کردن / نظر دهید
2023-06-10 22:38:27 ‌‌

راه های رسیدن به آرامش اعصاب در کمترین زمان :
‌@GHALBSORATY60
‌‌
1.5K views19:38
باز کردن / نظر دهید
2023-06-10 22:38:27


آرامـبخش ترین متنهایی که هیچ جا پیدا نمیکنی...

@GHALBSORATY60
@GHALBSORATY60

‌‌
1.5K views19:38
باز کردن / نظر دهید
2023-06-10 21:31:37 ‌‏≣ کد کیهانی شما چیست؟ ✦ راز اعداد تکرار شونده 11:11
@kod_keyhani

پاکسازی چاکراها؛ مدیتیشن ذهن
@meditationzehn

جملاتے ڪه با طلا باید نوشت
@jomalatenabvziba

چگونه دیگران را شیفته خود کنیم
@Internal_strength

"صحبت های انتقادی" استاد دانشمند
@mehdidaneshmand

من یک زنم_درکم کن.♡
@zaneh_emroozi

☆ مَـسـتِ مـولانـا
@samaedell

هر کتابی....... بخوای...... دارم
@seemorghbook

+عبارات تاکیدی مثبت+
@ebarate_takidi

مثبت باش معجزه میشه
@aMosbattBash

کتاب کتاب کتاب کتاب کتاب
@KetabTOpdf

❖ پاکسازی ذهن ❖
@ghodratehzehne

مرجع فیلمهای انگیزشی
@Film_Aangizeshi

☆ چگونه کاریزماتیک باشیم؟
@ghanonee_jazb

فن بیان و گویندگی
@raz_zabanbadan

کانال اختصاصے جول اوستین
@JolOsteen_daron

ماورالطبیعه، ترسناک! شوکه کننده!
@LOSTWORLDSS

اPDFا 50000 هزار جلد کتاب‌ کمیاب
@book_noor

آموزش یوگا
@meditationlives

پاکسازی بدن از انرژی‌های منفی ،ترس و بیماری
@Asrar_Daroun

عرفان و متافیزیک
@erfanvametafizik

عاشقان پدر و مادر عضو بشن
@pedarr_madarr

مراقبه با فرشتگان
@meditateangels

جملاتی که به شدت آرووومت میکنه
@Mojezhkhodshnase

"عبارات تاکیدی معجزه میکنند"
@ebaratetakide

درمان انواع بیماری و راز زیبایی با طب سنتی
@damnooshkadeh

(1500 کتاب صوتی و PDF رایگان !!)
@jadidtarinha3

ترتیل،ترجمه وتفسیر قران کریم
@Pious114

《خودشناسی عرفانی انگیزشی》
@Roohe_bartar

جذب ثروت
@g_jazbeservat

آموزش یوگا
@healthy_yoga

((آوا درمانی وضربه تراپی))
@kheradedaroun

برترین کلیپهای انگیزشی
@kiiliippppAangizeshii

نُشخوار ذِهنی
@POROF2

دلنوشته های دلنشین
@nevshtehay_nab

❖ اسرار ذهنی ❖
@asrare_zehne

❖ مثبت اندیشی ❖
@mosbbatandishi

هرروز یڪ صفحه باقرآن
@Yahooo_Daroon

ثبت نام دانشگاههای ترکیه♡
@turkish_words

☆ راه موفقیت ☆
@Rah_movafagiat

زیباترین تصاویر طبیعت
@ShokohAfarinesh

جادوی جذب
@jadouye_jazb

☆ انگیزشی ☆
@j_angizeshi

جادوی فکر
@jadoeejazb

از فرش تا عرش
@aarsheee

+عبارات تاکیدی+
@jomelate_takidi

آموزش زبان استانبولی
@immigration_company

❖ هوش مالی ❖
@hosheemali

☆جادوی ذهن ☆
@jadouye_zehn

انواع مدیتیشن
@meditationjazb

کتاب‌های نایاب: pdf Books
@Ketab_17

زندگی مثبت
@EbartTakede

مولانا مولانا مولانا
@moolanaa

تمام کتب دانشگاهی و علمی رایگان !!!
@UB_PDF_KATAB_AC

☆ انگیزشی ☆
@angizzzeshi

آرزوی تو دستور توست
@Kevintorodoooo

رهایی از افکار منفی
@jazbe_afkarmosbat

☆ روانشناسی ذهن ☆
@arameshzehne

رمان........pdf.......رایگان
@roman_bookk

کتاب و زندگی
@Ketabestann_daron

جملاتی که فهم و شعور را بالا میبرد♧
@ashar_nab53

انگیزشی "امید به زندگی"
@OMidBeZendgiii

غزل  غزل "غزل" غزل غزل
@shabhaye_niloofari

زنان "قوی" و با انگیزه !
@zanan_khoshbakhti

ذهنتو شاداااب نگه دار !
@MossbatAndishann

مسیر بندگی
@shikhkafi

فرازمینی ها_alins
@arzamin

راز اعداد فرشتگان
@moragebeangels

تقویم روزانه
@tghvimruzaneh

کتابخانه جامع صوتی !!!
@nazaninenshaei

فرازمینی ها
@farzaminiha

قانون جذب پول
@jazbomoragebe

رفع کاملِ افسردگی و استرس و ترس
@arameshe_darooon

موج انرژی مثبت
@moujmosbat

عجایب جهان
@Land_Of_Wonders

آموزش یوگا
@yogazehn

☆چله عزت نفس☆
@jadouye_angels

میوه درمــانی
@Avazesokot

خدا ڪیست؟ چیست؟ ڪجاست؟
@HavalI_behesht12

"اطلاعات عمومی"
@General_information

پیشگویی کائنات(خودشناسی)
@faleroouz

چشم سوّم چیست؟ چگونه آن را فعال کنیم!
@Cheshm3kaenat

فقط شعر و دیگر هیچ
@sherroghazal

کدکیهانی و عددکارمایی شما چیست؟
@KoOdkEYHani888

بدنسازی، تغذیه ورزشی، نکات و کتاب ورزشی
@itarbiatbadani

ثروت_ثروت_ثروت
@Servatmandan1399

زندگینامه افراد موفق
@Goodlook_daron

پول_پول_پول_پول
@servatmanddd

آنچه یک زن باید بداند
@majale_zan

علوم غریبه و اسرار ماورالطبیعه
@Wonderfullllll

حرکات اصلاحی گودی کمر/آرتروز
@Eslahiclub

معجزه تغییر باور
@mojezetaqirebavar

فن بیان و گویندگی
@zabanee_badan

از کائنات اینگونه بخواه، سریع جذب میکنی
@ArchAngelMeditation

آآآهنگ آآآهنگ شاااد جدید  2023
@Muzicshadjadid

جذاب ترین کانال عاشقانه
@eshghambarayetominevisamm

یک میلیون کتاب PDF
@DONYABOOKPDF

جذب جنس مخالف با روانشناسی آرام
@arameshzehn44

اِستوری اَنگیزشی
@StoriAm0_5

آهنگ‌ آهنگای شاد شاد جدید بروز 1402
@Sahahrtaraneh

زن‌ها چگونه مردها را شیفته* خودمی کنند؟!
@goodlifefee

جادوی فکر
@hamisherahi

☆جملاتی برای رهایی از بیشعوری☆
@sokhan_nab53

مـــتن های که با طلا باید نوشت
@sokhen_nab

خشگلترین پروفایلها و عکس نوشته ها
@waterlily_60
1.8K views18:31
باز کردن / نظر دهید
2023-06-10 21:30:29 #دوقسمت پنجاه ونه وشصت
نقطه...سرخط
هر جور بود خودمو رسوندم بیمارستان ،سامان گریه میکرد و ساسان هم همین طور رفتم پیششون و گفتم داداش چی شد؟؟اشرف کجاست ؟ساسان با بغض گفت داخل اورژانسه ما رو راه ندادن ،رفتم سمت اورژانس از پرستار پرسیدم خانم یه خانم باردار آوردن اینجا همین الان میشه وضعیتش رو بدونم پرستار گفت چه کاره شی؟گفتم خواهر شوهرش گفت دارن میبرنش اتاق عمل بچه تو شکمش مرده و باید سزارین بشه مهره ی کمرش هم آسیب دیده همسرش رو صدا کنید فرم رضایت رو پر کنه با ناراحتی رفتم بیرون و ساسان رو صدا کردم سامان غصه دار و عصبی بود ساسان فرم رضایت و اجازه ی معالجه و جراحی رو امضا کرد و اشرف که هوشیار نبود رفت اتاق عمل ،به ساسان نگفتم که بچه مرده دلم نمیومد پشت در اتاق عمل منتظر موندیم مامان و زن دایی هم اومدن سامان از خجالتش از بیمارستان رفته بود و خبری ازش نبود همه نگران و پریشون بودیم پرستار از اتاق اومدم بیرون و گفت حال عمومیه مادر خوبه و امشب ای سی یو بستری میشه تا جراح تشخیص بده چه روزی جراحی ستون مهره انجام بشه ،ساسان که بیخبر بود پرسید بچه چطوره ؟پرستار نگاهی به من کرد و گفت بچه به خاطر ضربه تو شکم مادر فوت شده ساسان رنگ از صورتش پرید و با گریه روی زمین نشست مامان و زن دایی هم که ناراحت بودن دلداریش میدادن ،گویا زن دایی بنده خدا نمیدونست که زری دخترش این بلا رو سر اشرف آورده همش میگفت خدا رحم کرده ،شما جوونید دوباره خدا بهتون بچه میده غصه نخور مادر ،جو خیلی بد و سنگینی بود ساسان رو بلند کردم و گفتم داداش ناشکری نکن ،خدا رو شکر کن اشرف حالش خوبه اتفاقه ،پیش اومده می‌دونم درد داره اما ...ساسان همین حین عصبی گفت زری می‌کشمت به خدا می‌کشمت بچه م رو کشته باید تقاص بده زن دایی که وحشت زده به حرفهای ساسان گوش میداد دو دستی. زد تو صورتش و گفت خاک بر سرم زری چه کاره است این وسط ؟چی شده ؟یکی به من بگه چی شده ؟نگهبان ها اومدن و به خاطر سر و صدای ایجاد شده هممون رو از اونجا بیرون کردن ،مامان و زن دایی غصه دارو غمگین رفتن ویلا ،من کنار ساسان موندم ،وضعیت اشفته ای داشتیم حال خودم اصلا خوب نبود ،دلم نمیخواست باور کنم که همچین اتفاقی برای خانواده م افتاده ،دلشوره و اضطرابم بیشتر شد ساسان گفت سمیرا تو برو خونه گفتم نه یا همینجا پیشت میمونم یا. اینکه باهم بریم تو ماشین
تو هم یکم استراحت کن ،اشرف ای سی یو هستش و در واقع کاری با ما ندارن،تا فردا دکترش بیاد ببینیم چی میگه ،ساسان اومد تو ماشین و صندلی رو خوابوند و دراز کشید ،نگاش کردم اشک می‌ریخت نمی‌تونستم باهاش حرف بزنم چون خودم حالم خوب نبود و نمی‌تونستم انرژی و موج مثبت به کسی بدم ،اون شب تو ماشین موندیم و صبح زود رفتیم ورودی بخش آی سی یو که دکتر اشرف رو ببینیم ،و صحبت کنیم دکتر اومد و گفت که دو روز دیگه دوباره
اشرف  رو میبرن اتاق عمل و جراحی میکنن،همین حین مامان و بابا و سپهر هم اومدن بیمارستان ،مامان گفت دایی اینا صبح زود برگشتن تهران ،سامان و زری دعواشون شد و کتک کاری کردن  دایی و زن دایی هم زری رو برداشتن با خودشون بردن ،سامان تو هتله روش نشد بیاد خیلی ناراحته ،تصمیم گرفتیم نوبتی تو بیمارستان بمونیم وتا زمانی که اشرف مرخص بشه ،مامان گفت سمیرا تو مرخصی ت که تموم شد برگرد مادر ما خودمون هستیم تا حال اشرف ردیف بشه ،گفتم مامان جان من تا آخر تعطیلات هستم انشالله تا اون موقع مرخص میشه ،چند روزی گذشت و اشرف جراحی شد ،حال روحیش خوب نبود تازه فهمیده. بود که بچه رو از دست داده خانواده ی اشرف هم اومده بودن شمال و از سامان و زری خیلی شاکی بودن ،گویا از زری شکایت کرده بودن ،شروع سالمون ناراحت کننده و غمگین بود و همگی ناراحت بودیم ،مرخصیه من تموم شد و از رامسر با هواپیما اومدم تهران و بعد هم یه بلیط گرفتم واسه شیراز ماشین رو گذاشتم واسه مامان و بابا چون ممکن بود بهش احتیاج پیدا کنن ،گفتم آخر ماه میام تهران هم اشرف رو میبینم هم ماشین رو برمیگردونم ،اومدم شیراز و مستقیم رفتم پیش خانم کمالی ،از اینکه این چند وقت بهش زنگ نزده بودم ازش عذرخواهی کردم و جریان رو براش تعریف کردم بنده خدا کلی باهام همدردی کرد و آرزو کرد ارامش به زندگیمون برگرده همبنجور که مشغول صحبت و درد دل بودیم زنگ خونه ی خانم کمالی به صدا دراومد خانم کمالی در رو باز کرد و گفت امیر وخواهرش اومدن ،خوبه که تو هم هستی وباهاش اشنا میشی دلم میخواست امیرروببینم چون خیلی وقت بود ندیده بودمش اما خواهرش رو نمیشناختم و کلی ازروبه روشدن باهاش مضطرب بودم ،بعد از جریان اشرف وزری یکم بهم ریخته بودم و هنوز نتونسته بودم خودمو ردیف کنم نیاز داشتم دوباره برم پیش روانپزشکم امیر با لبخند و خوشحالی اومد تو خونه و خواهرش همکه یه دختر بلوند و خوشگل بودباهاش اومد داخل امیر اومد سمت منو دست داد و رو به خواهرش گفت خانم علایی نفر اول مهندسین ایران

@goodlifefee
2.1K viewsedited  18:30
باز کردن / نظر دهید
2023-06-10 10:17:41
عاشقی در قرار اول
دکترمحسن محمدی نیا
روانشناس و
مشاورخانواده
تحکیم روابط زوجین

https://t.me/joinchat/Q4_LswW3BBVUs_md
3.5K views07:17
باز کردن / نظر دهید