آدرس کانال:
دسته بندی ها:
روانشناسی
زبان: فارسی
مشترکین:
4.00K
توضیحات از کانال
من روانپزشک هستم. قسمتهایی از كتابهایی كه میخوانم را همرسان میکنم و برايشان پینوشت مینويسم. تلفن تماس برای گرفتن نوبت آنلاین
09120743890
@HafezB
Ratings & Reviews
Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.
5 stars
0
4 stars
1
3 stars
0
2 stars
2
1 stars
0
آخرین پیام ها 144
2021-05-13 12:39:50
من یه کشفی کردم!
بیشترین علت جدا نشدن زوجهایی که پر از مشکل هستن و با شیوههای مختلف نتونستن کاری برای رابطهشون بکنن، ترس از دست دادنه. البته تا اینجاش کشف خاصی نیست. این رو همه میدونن.
کشف من اینه که ۵۰ درصد این ترس، به خاطر ترس از دست دادن داماد برای مادرزنه. خانمها خوب میدونن اگه بخوان جدا بشن، یکی باید بیاد مامانشون رو جمع کنه. برای اینکه مادرشون با ترس از دست دادن داماد مواجه نشه، در رابطه میمونن.
@hafezbajoghli
376 viewsHafez, 09:39
2021-05-11 20:54:51
باید سعی کنیم و ببینیم این مسائل به کجا منجر میشوند. این جا بودهام، از زمانی که بودنم را آغازیدم، حضورم در جایی دیگر را گروههایی دیگر انتخاب کردهاند. همه چیز پیش رفته است، همه در این مدت، در نهایت آرامش، در کامل ترین شکل نظم و ترتیب، سوای یکی دو اظهاری که معنایشان از ذهنم میگریزد. نه، فقط معنای شان نیست که از ذهنم میگریزد، معنای خودم هم به همان اندازه از ذهنم میگریزد. این جا همه چیز، نه، نمیگویمش، قدرتش را ندارم. بودنم را به هیچ کسی مدیون نیستم، این آتش ناچیز از آنهایی نیست که نورانی کند یا شعله ور شود. مالون نه به جایی رفته، نه از غیب پیدایش شده، فقط میگذرد. این تصورات دربارهی اجداد، دربارهی خانههایی که شبها چراغ در آن روشن میشود، و از این قبیل، از کجا به ذهنم می آیند؟ و تمام این پرسش ها که از خود میکنم. این به معنای کنجکاوی نیست. نمیتوانم سکوت کنم. در مورد خودم نیاز ندارم هیچ چیز بدانم. این جا همه چیز روشن است. نه، همه چیز روشن نیست. اما سخن باید ادامه پیدا کند. بنابراین کسی ابهامات را ابداع میکند. بلاغت. مثلا این نورها، که ملزم نیستم هیچ منظوری داشته باشم، چه چیزشان این قدر غریب است، این قدر اشتباه است؟ بی نظمیشان است آیا، ناپایداری شان، درخشش شان که لحظه ای شدید است و لحظه ی بعد ضعیف، اما هرگز بیشتر از نور یکی دو شمع نمی شود؟....
(ننامیدنی، بکت، نوید)
پ.ن: اگه از این درجه از سرگشتگی و گیجی که بکت دچارش شده، کسی حتی یک اپسیلون مطمئن تر و ثابت قدم تر و هدفمندتر باشه، از چشم من میفته. دیگه تحمل آدمای مطمئن رو ندارم. خدا عمر با عزت به این عزیزان عطا کنه و خوشبخت بشن، ولی من هم پیالهی اینها نیستم. حتی در حد یه چایی خوردن هم نیستم.
@hafezbajoghli
339 viewsHafez, 17:54
2021-05-11 20:39:51
هر جا که آدمها هستند چیزها هم هستند، این طور میگویند. آیا یعنی وقتی اولی را پذیرفتی ناگزیری دومی را هم بپذیری؟ زمان ثابت می کند. چیزی که باید از آن حذر کرد، نمیدانم چرا، روح نظم و ترتیب است. آدمها با چیزها، آدمها بدون چیزها، چیزها بدون آدمها، چه فرقی میکند، دلم را خوش میکنم که پراکندن شان خیلی طول نمیکشد، هر وقت قصد کنم، به هر سو. چگونگیاش را نمیدانم. بهترین کار نیاغازیدن بود. اما باید آغاز کنم. به عبارت دیگر باید ادامه دهم. شاید در انتها غرق ازدحام شدم. در آمدوشدهای لاینقطع، فشار و هیاهوی حراجی. نه، خطری نیست.
(ننامیدنی، بکت، نوید)
پ.ن: یادمه از یکی از مراجعانم که در سوگ از دست دادن رابطهش بود پرسیدم چه چیزی از رابطهت هست که بیشتر از همه حسرت از دست دادنش رو میخوری، گفت "چرت و پرتهامون. چرت و پرتهایی میگفتیم که فقط خودمون معنیش رو میفهمیدیم." الان من کشف کردم که نویسندهی خوب کسیه که مخاطب را محرم چرت و پرتهاش بدونه. فکر نکنه مخاطب این چرت و پرت ها رو نمیفهمه. بکت دقیقا همین کارو کرده. مخاطب را برای چرت و پرت هاش غریبه ندونسته. این جملهی "هر جا که آدمها هستند چیزها هم هستند، این طور میگویند" از همون چرت و پرتاییه که معمولا افراد خیلی نزدیک به اون آدم با ادبیاتش آشنا هستن. ولی بکت میدونه که مردم دور تر هم چرت و پرت هاش رو میتونن بفهمن. برای همین ما رو غریبه ندونسته.
@hafezbajoghli
333 viewsHafez, 17:39
2021-05-11 20:20:29
انگار واقعیت، اگر بتوان در موقعیت من از واقعیتها حرف زد، این بود که نه تنها باید از چیزهایی حرف بزنم که نمیتوانم دربارهشان حرف بزنم، بلکه، که حتا بسیار جالب توجه تر است، بلکه من، که اگر بشود حتا بسیار جالب توجه تر است، که من، فراموش کردم، مهم نیست. و درعین حال ملزمم به صحبت کردن. هرگز ساکت نمیشوم. هرگز. تنها نمیمانم، در آغاز. البته تنهایم. تنها. این زود گفته می شود. چیزها باید زود گفته شوند. و چگونه می توان، در چنین ظلمتی، مطمئن بود؟...
(ننامیدنی، بکت، نوید)
پ.ن: فقط از یک نویسندهی بزرگ مثل بکت برمیاد که با این جسارت بزنه به چرت و پرت گفتن. ردیف کردن جملههای ناکامل و بیمعنی. درست عین واقعیت. ما در گفت و گوی درونی موقع تصمیمگیری برای مهمترین مسائل زندگی، مگه جملهی کامل داریم؟ من الان کشف کردم که حرفای واقعی اصلا جمله بندی ندارن. هر حرفی که در قالب یه جملهی شسته رفته با فعل و فاعل و مفعول و قید و صفت دیدید، مطمئن باشید حرف واقعی نیست، اراجیفه. همهی جملههای کامل دروغن. فرض کنید یه عاشق به معشوقش عشق را با یک جملهی کامل ابراز کنه! جملههای واقعی کامل نمیشن، چون وسط گفتن جمله، تغییر جهت میدن و نویسنده اگه بخواد جمله را کامل کنه ناچاره از این تغییر جهت طبیعی چشم پوشی کنه. البته که ما به قول بکت ملزم به صحبت کردنیم! در جلسههای تراپی من فشاری که روی مراجع نسبت به الزام به صحبت هست را بارها و بارها میبینم. خب حرفی نداره بزنه، حتما باید یه چیزی بگه؟! من خودم البته پایهی بازی سکوت با مراجع هستم. آمادگیش رو دارم که سه چهارم جلسه به سکوت بگذره. چقدر بکت قشنگ گفته که "چیزها باید زود گفته شوند" اگه زود گفته نشن میپرن، ذهن تغییر جهت میده. حرفتون را زود بزنید. اگه همین الان نگید دیگه نمیگید.
@hafezbajoghli
363 viewsHafez, 17:20
2021-05-11 12:41:49
حس آخر کتاب مالوی
میترا اویسی، هنرمند
حالا ريشه آن قصد و هدف سوخته، لحظه مورد نظر فرا رسيده و از آن آرزويم نيز نشانى نمانده است.
مادرم را نديدم.
آنچه پشت سر گذاشته ام را ويرانه تلقى مى كنم.
چترم را سر پناه سرم مى كنم.
دست كم بازگشت را آغاز كرده ام.
زمستان سختى بود.
داستان مالوى، داستان من بود. داستان من هاى مثل من.
مادرم در راه سفر است...
@hafezbajoghli
458 viewsHafez, 09:41
2021-05-11 11:09:54
برای من سواله چرا در شرح حال کامل و دقیق روانپزشکی اصلا پرسیده نمیشه که در سال چند تا کتاب میخونی، آخرین کتابی که خوندی چی بوده، در سال چند بار نمایشگاه نقاشی میری، در سال چند بار تئاتر میری، در ماه چند تا فیلم میبینی، آخرین فیلمی که دیدی چی بوده، نویسنده یا کارگردان یا بازیگر مورد علاقهت کیه؟
ولی در عوض حتما سوال میشه که شغلت چیه، چند ساعت در هفته کار میکنی، خونهت شخصیه یا استیجاری، قبل از همسرت ازدواج دیگهای داشتی، سربازی رفتی، و کلی سوالهای "مهم" دیگه که حتما باید در شرح حال چند صفحهای پرسیده شوند.
البته ممکنه بگید تو هم داری گیر میدیا! این شرح حال ها که فقط مخصوص دورهی دستیاریه. خب بذار سر دستیاران گرم باشه. شاید در پایین اوردن آمار رفتارهای پرخطر در این دوران پر مشقت موثر باشه.
@hafezbajoghli
498 viewsHafez, 08:09
2021-05-11 08:12:07
مراجعم آقای ۳۰ ساله است.
- من: [آخر جلسه] احساست نسبت به جلسهی امروز چی بود؟
- جلسهی ملو و خوبی بود. با هم گپ زدیم....بعضی وقتا آدم باکش خالیه و میاد تراپی، بعد جلسه میگه های، باکم پر شد! اما بعضی روزا رو سه چهارمه. میگی حالا یه بنزینی هم بزنیم که زده باشیم! من امروز باکم رو سه چهارم بود.
(انتشار این بخش از صحبتهای جلسه با اجازه از مراجعم بودهاست.
@hafezbajoghli
540 viewsHafez, 05:12
2021-05-10 23:41:53
این، می گویم این، نمیدانم چه. شاید دست آخر فقط به چیزی رضایت دادم. اما هیچ کاری نکردم. انگار صحبت میکنم من، این من نیست، دربارهی من، دربارهی من نیست. این چند ملاحظهی کلی برای آغاز کار. چه کنم، چه باید بکنم، چه میبایست بکنم، در موقعیت من، چگونه پیش بروم؟ با سرگشتگیای ساده و محض؟ یا با تأييد وانکارهایی که به محض به زبان آوردن باطل میشوند، یا زودتر یا دیرتر؟ به طور کلی باید ترفندهای دیگری وجود داشته باشد. وگرنه به تمامی مأیوس کننده میشد. اما به تمامی مایوس کننده است. باید قبل از پیشتر رفتن، باز هم پیش تر رفتن، تذکر بدهم که من میگویم سرگشتگی بدون آن که بدانم معنایش چیست.
(ننامیدتی، بکت، نوید)
پ.ن: من میخوام یه اعترافی بکنم. من واقعا نمیدونم اگه امشب یه شام خوشمزه بخورم کار بهتری کردم یا یه نون و پنیر و خیار. اگه شام خوشمزه بخورم کیفش رو کردم ولی هم شب سنگینترم و هم اضافه وزن پیدا میکنم، اگه نون و پنیر و خیار بخورم، شب راحتتر میخوابم، چاق هم نمیشم ولی احساس خاک بر سری بهم دست میده! حالا منی که توی انتخاب همبرگر و نون و پنیر برای فقط یک شب زندگی خودم موندم و واقعا نمیدونم کدوم یکی تصمیم درستتر و بهتریه، چطور میتونم تردید مراجعانم در تصمیمات بزرگ زندگیشون رو کم کنم؟ من فقط یک هنر دارم! هنر من بیشتر کردن تردیده. اگه بین انتخاب دو مساله شک دارید و چهار متغیر به ذهنتون میرسه، من میتونم چهار متغیر شما رو تبدیل به دوازده متغیر بکنم و گیج تر و سر در گم تر از جلسهی درمان بیرون برید. ارتزاق من از این راهه.
@hafezbajoghli
254 viewsHafez, 20:41
2021-05-10 23:11:49
حالا کجا؟ حالا کی؟ حالا کِی؟ بی هیچ پرسشی. من، میگویم من. بی هیچ باوری. پرسشها، فرضیهها، اینها را میگویم این. ادامه میدهم، پیش میروم، به این میگویم ادامه، به این میگویم پیش رفتن. میشود که یک روز، همچنان که ادامه مییابد، یک روز فقط بمانم، در کجا، به جای رفتن، به روال قدیم، برای گذران روزوشب در جایی هر چه دورتر، دور نبود. شاید این گونه آغاز شد. فکر میکنی فقط استراحت می کنی، بهتر است وقتی کار کنی که زمانش برسد، یا بی هیچ دلیلی، و کمی بعد می بینی که قدرت نداری اصلا باز کاری کنی. مهم نیست چه طور این اتفاق افتاد.
(ننامیدنی، بکت، نوید)
پ.ن:من معتقدم فقط و فقط نویسندههای "ابزورد" صداقت دارن. دیگه از این به بعد اگه لای یه کتاب رو باز کنم و ببینم نویسنده در صفحهی اول کتاب با حالت اطمینان و دقت و شسته رفته طور داره یه منظره، یا شخصیت را توصیف میکنه میفهمم که داره دروغ میگه. کدوم اطمینان؟! کدوم شسته رفتگی؟ نویسندههایی که با وسواس در انتخاب واژهها دقیق میشن و در توصیف ریزهکاریها قلمفرسایی میکنن مثل بیماران مبتلا به وسواس هستن که گند و کثافت خونهشون رو برداشته، حالا اینا ساعتها به آبکشی لباس زیرشون چسبیدن! وقتی کلیت ماجرا رو هواس، حالا شما میایید با دقت در انتخاب واژهها یه صحنه یا شخصیت را شسته رفته طور تشریح و تبیین میکنید؟! خب دارید به خودتون و مخاطب دروغ میگید! نویسندهی آدم حسابی یعنی "بکت" که از همون اول کتاب آب پاکی رو میریزه رو دست مخاطب و میگه: "حالا کجا؟ حالا کی؟ حالا کِی؟" وقتی داره از "من" حرف میزنه میگه "من" فقط یه مشت پرسش و فرضیه است. بعد به صداقت خودش در کاربرد واژهی "من" شک میکنه. به نظرش "من" خیلی روانشناسی طور و پر طمطراق میاد. بهجای "من"، به واژهی "این" بسنده میکنه: "اینها را میگویم این". بعد میگه ادامه میدهم. شک میکنه که آخه چی چی رو داره ادامه میده؟! مگه اصلا دستش به جایی بنده؟! مگه چیزی هست که داره ادامه میده؟! بعد تصحیحش میکنه و میگه "پیش رفتن" واژهی بهتریه. بعد دلش به همون هم راضی نمیشه و میگه من به اینها میگم ادامهدادن یا پیش رفتن! الان میبینم مردم چقدر راحت میگن میخواهیم تحصیلاتمون رو "ادامه بدیم"!!! این اعتماد به نفس ادامه دادن یک مسیر مشخص از کجا میاد؟ شما دقیقا چی چی رو میخواهید ادامه بدید؟! از کجا شروع کردید که حالا دارید ادامه میدید؟ این وسط گیر فمینیستی لطفا به من ندید! ادامه تحصیلات دخترای دم بخت منظورم نیست! خودم رو میگم. منظورم خودمم. چی چی رو باید ادامه بدم؟ کجا باید پیش برم؟دقیقا کجا و چی و کی و کِی؟! مگه کاری غیر از ویز ویز مگسوارانه دارم میکنم؟!
@hafezbajoghli
325 viewsHafez, 20:11
2021-05-10 22:32:25
بیایید با هم این کتاب را بخوانیم و دربارهاش صحبت کنیم. کتاب "ننامیدنی" به همراه "مالوی" و "مالون میمیرد" به "سهگانهی بکت" مشهور است.
366 viewsHafez, 19:32