Get Mystery Box with random crypto!

imˈpirēə l Kaka

لوگوی کانال تلگرام majaale — imˈpirēə l Kaka I
لوگوی کانال تلگرام majaale — imˈpirēə l Kaka
آدرس کانال: @majaale
دسته بندی ها: دین
زبان: فارسی
مشترکین: 5.46K
توضیحات از کانال

Freedom From Atheism Foundation
هدف من ایجاد شک و شبهه در اعتقادات مُلحدان به وجود خدا و رونمایی واقعیت اعتقادات بی دلیل و بی منطقشان می‌باشد.
آدرس صفحه اینستاگرام امپایر
https://instagram.com/kake.si.co?igshid=NTc4MTIwNjQ2YQ

Ratings & Reviews

2.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 8

2022-06-11 07:41:42 خیلی چیزا به ندرت به اندازه ی اضطرابی که تو فکرت داری فاجعه بار میشن...
خیلی وقتا با خودمون فکر میکنیم ک؛
ای داد اگه نشههههههه بدبخت میشم…
اگه نشه دنیام سیاه میشه…
ولی باور کن خیلی وقتا اگه نشه اونقدرا که فکر میکنی شرایط سخت و بد نمیشه
تو ک نمیدونی شاید نشد که ب ی بهترش بشه
اصلا شاید نشد چون نشدن بیشتر ب نفعت بوده
332 views04:41
باز کردن / نظر دهید
2022-06-11 07:41:05 آن‌ که انتظار دارد هر چهار فصل سال بهار باشد، نه خود را می‌شناسد، نه طبیعت را و نه زندگی را...𖤐
322 views04:41
باز کردن / نظر دهید
2022-06-10 11:53:02 داستان کوتاه

همسر پادشاه دیوانه‌ی عاقلی را دید؛ که با کودکان بازی می‌کرد و با انگشت بر زمین خط می‌کشید.
پرسید: چه می‌کنی؟
گفت: خانه می‌سازم…
پرسید: این خانه را می‌فروشی؟
گفت: می‌فروشم.
پرسید: قیمت آن چقدر است؟
دیوانه مبلغی را گفت. همسر پادشاه فرمان داد که آن مبلغ را به او بدهند. دیوانه پول را گرفت و میان فقیران قسمت کرد.
هنگام شب پادشاه در خواب دید که وارد بهشت شده، به خانه‌ای رسید. خواست داخل شود اما او را راه ندادند و گفتند این خانه برای همسر توست.

روز بعد پادشاه ماجرا را از همسرش پرسید. همسرش قصه‌ی آن دیوانه را تعریف کرد.
پادشاه نزد دیوانه رفت و او را دید که با کودکان بازی می‌کند و خانه می‌سازد.
گفت: این خانه را می‌فروشی؟
دیوانه گفت: می‌فروشم.
پادشاه پرسید: بهایش چه مقدار است؟
دیوانه مبلغی گفت که در جهان نبود!
پادشاه گفت: به همسرم به قیمت ناچیزی فروخته‌ای!
دیوانه خندید و گفت: همسرت نادیده خرید و تو دیده می‌خری.
میان این دو، فرق بسیار است…
دوست من! خوبی و نیکی که تردید ندارد!
حقیقتی را که دلت به آن گواهی می‌دهد بپذیر هرچند به چشم ندیده باشی!

گاهی حقایق آن‌قدر بزرگ‌اند و زیبا که در محدوده‌ی تنگ چشمان ما نمی‌گنجند...
470 views08:53
باز کردن / نظر دهید
2022-06-10 07:54:11 #روز_آخرت ... •┈┈┈•✿«قسمت دوازدهم»✿•┈┈┈• روز قیامت روزی نزدیک است: آری، قیامت نزدیک است، هر چند که ما آن را دور می‌بینیم، خداوند آن را به امت‌های پیشین وعده داده است و زمان آنان بسر رسیده و امت ما آمده است، پیامبر ﷺ فرمودند: «من و قیامت به اندازه‌ی…
589 views04:54
باز کردن / نظر دهید
2022-06-10 07:51:35
#ارتش_شیطان | قسمت ششم

عرش و مکان ابلیس کجاست؟ آشنایی مختصر با رده‌بندی و شبکه‌ی ماسون‌ها برای ایجاد نظم نوین جهانی و سیستمی که به دنبال آن هستند. سیستمی که در پشت پرده‌ی آن، موجوداتی با اسم جن ( یا نام‌های مختلف در دیگر فرهنگ‌ها مانند اسم‌های: آرکان، برادران مار، تچایلد، چیتاهوری، فرزندان مار، انوناکی، دیمون) هستند.

نابودی، تفرقه و جدایی یک اجتماع با از بین بردن واحدهای آن امکان پذیر است به همین دلیل ارزشمندترینِ کارها و خوشایندترینِ اعمال برای ابلیس، طلاق و گسترش طلاق است.
363 views04:51
باز کردن / نظر دهید
2022-06-10 07:50:32 من برای تمام هزینه های ضروری و غیرضروری زندگیم ، روی هیچکس حساب نمیکنم ، و فقط روی خودم و خدای رزاقم حساب میکنم

از هر چیز ، بهترینش مال منه ، چون من ، سزاوارِ عالیترین ها و بهترین ها هستم

همیشه بهترین افراد به سراغم میان چون من بهترینم

من اگه از هر چیز هزاران عدد هم داشته باشم ، بازم میتونم بیشتر و بیشتر داشته باشم چون خداوند کائنات رو واسه من آفریده


من همیشه احساسِ پاکی و قدرت میکنم و باور دارم که خودم، خالقِ ۱۰۰% شرایط زندگیِ زیبا ، ثروتمندانه و شرافتمندانه ام هستم

از خدای عزتمندم ممنونم که منو عزیز و محترم کرد .. باور دارم که تمامِ عزت از آنِ اوست و بس

من دوست داشتی ام و محبوبم و همه مشتاق این هستند که با من باشن
388 views04:50
باز کردن / نظر دهید
2022-06-09 19:28:42

چای و لبخند

استادی نقل می کرد :
در اطاق معلمان و استادان نشسته بودم .
یک چای ریختم که بخورم اما زنگ اتمام زنگ تنفس مدرسه به صدا در آمد ، به ناچار بدون درنگ کردن وقت ، وارد کلاس درسم شدم
چای ام هنوز گرم و داغ بود و بخاطر درنگی نکردن نتونستم آن را بخورم ، در همین حال خادم مدرسه ( که مردی فیلیپینی بود ) را دیدم ، لبخندی به او زدم و چای را تقدیم او کردم

روز بعد خادم مدرسه پیشم آمد و گفت :
در تعجبم که این اولین بار است که استادی لبخندی به ما بزند و چای اش را تقدیم ما کند .
به او گفتم مگر کارم اشکالی داشت ؟

چون احساس کردم بدلیل اینکه در اصل این چای ام برای ایشان نبود و از روی اجبار ( چون وقت نداشتم خودم آن را بخورم ) تقدیم او کرده ام .
به او گفتم قصدم دلخوش کردن شما بود و قصد دیگری نداشته ام

خادم مدرسه هم گفت : دو سال است که در این مدرسه کار میکنم اما هیچ استادی با من حرفی نزده است !

بعدا گفت : من هم با سوادم و مدرک لیسانس هم دارم ، اگر وضعیت کشورم خوب می بود و مجبور نمی بودم ، هیچ وقت آماده نبودم کار فعلی ام را انجام دهم .

حرفش را باور نکردم و خواستم امتحانش کنم ، او را به منزلم دعوت کردم ، دخترم که کلاس یازدهم بود از کتابهای او چند سوال از ایشان کردم که همه سوالات را بخوبی جواب داد ، بعد از چندی سوال و پاسخ برایم معلوم شد که زبان انگلیسی را هم بخوبی می داند .

بعد از آن دیگر خیلی وقت ها با هم می بودیم تا اینکه به دو دوست صمیمی تبدیل شدیم و بیشتر جمعه ها او را به منزلم دعوت میکردم !
بعد از مدتی مسلمان شد و بعد از خودش سبب مسلمان شدن بیش از ۲۰ نفر از هموطنانش شد !

علت این کار ( مسلمان شدن خادم مدرسه و ... ) هم تنها یک چای بود و لبخندی !

رسول الله ( ص ) هم فرموده : "لَا تَحْقِرَنَّ مِنَ الْمَعْرُوفِ شَيْئًا، وَ لَوْ أَنْ تَلْقَى أَخَاكَ بِوَجْهٍ طَلْقٍ"

هیچ نیکی را دست کم نگیرید ( حقیر نشمارید ) هر چند اگر ملاقات کردن برادر ایمانی ات باشد با چهره ای لبخند آمیز ، زیرا خیلی از وقت ها یک لبخند و یک گشاده رویی باعث دوستی و ... میشود.
462 views16:28
باز کردن / نظر دهید
2022-06-09 14:37:55 《 یکم که بزرگ شی و عقلت برسه،عین پرگار دور خودت یه دایره میکشی و هر کسی رو راه نمیدی توش! 》
456 views11:37
باز کردن / نظر دهید
2022-06-09 14:37:24 جلو آینه به خودت نگاه کن و بگو به بهترین جاها میرسونمت
450 views11:37
باز کردن / نظر دهید
2022-06-09 14:37:16 𖠟 !من فقط خاطرات خوب رو نگه میدارم
╰╮
𖢄✦
╭╯
𖢄 !رمز موفقیتم همینه
456 views11:37
باز کردن / نظر دهید