Get Mystery Box with random crypto!

#پارت113 سرم رو تکون دادم و گفتم:از کجا فهمیدین؟ چینی بامزه | 👑ملكه زيبايى👑

#پارت113

سرم رو تکون دادم و گفتم:از کجا فهمیدین؟
چینی بامزه به بینی اش انداخت و من تو دلم گفتم:چقدر این امیر که شوهرمه با نمکه.
-چشمات شفافن و زلال،دروغ نمیگن به آدم.یکم که آدم دقت کنه می تونه بفهمه الان تو چه
حالین.نگفتی خانوم ،چیزی شده؟
من مونده بودم بین گفتن و نگفتن حرفهایی که نمیدونستم چی اند؟دستش رو از روی گونه ام
پایین کشید و دستم رو توی دستش گرفت و آروم نوازش کرد.
چقدر خوب بلد بود محبت کنه.همین آروم آروم محبت کردنش دلم رو نمی لرزوند اما آرامش میداد
به دل طوفانی و ترسیده این روزهام.
-خانوم؟
سرم رو بالاآوردم و نگاش کردم.نگاهش حرف داشت و من عاجز از خوندن برگ برگ کتاب این
نگاهش.
دنیایی بود لبخندی که به روم پاشیده بود .
-بله.
زل زد توی چشمام و آروم لب زد:می خوام از این به بعد هردومون بهم تکیه کنیم.هیچی ازت تو
زندگی نمی خوام جز صداقت.که اگه باشه تا آخر عمر نوکرتم و اگه نباشه هم مطمئنم دلیلی
خواهی داشت برای نبودنش و مطمئن باش من همیشه آماده شنیدن هر چیزی هستم.یادت نره تو
از امروز شدی همسرم.همسر برای من یعنی همه چی؟بعد از خدا و پدر و مادرم تو همه چیز
منی...تو خود منی.
به خودم و خدای خودم قول دادم که همیشه با همسرم...با مردی که می گفتم من خودشم صادق
باشم.
لبخندم رو که دید.چادر رو کمی از روی پیشونی ام کنار زد و گفت:اجازه هست؟
نفهمیدم باید برای چی اجازه بدم اما سری تکون دادم.پیشونی ام که از بوسه ای بهشتیش داغ
شد.تازه فهمیدم این مرد چقدر بزرگ بود که برای گرفتن حقش اجازه می گرفت.