👑ملكه زيبايى👑

2022-03-01 12:55:51 #پارت237


امیر تو هم اینجوری فکر می کنی؟ فاطمه می گفت برادر مرتضی به زنش گفته نمی خوام اگه
شهید شدم بچه ام بی پدر بزرگ شه...آره امیر تو هم اینجوری فکر می کنی؟
با تقه ای که به در خورد .قاب عکس رو روی تخت گذاشتم و چادرم رو سر کردم. با قدمهای کند
به در رسیدم.در رو که باز کردم چشم به گلناز افتاد...دختر فاطمه.
نگاهی بهم کرد و گفت: زن دایی ،دایی رضا گفت بیام پیش شما،میشه بیام تو.
لبخندی زدم و گفتم: بیا تو عزیزم.
همین که خواستم در رو ببندم .صدای رضا رو شنیدم: زن داداش ؟
ناخودآگاه چادر رو جلوی شکمم گرفتم و گفتم:بله؟!
مثل همیشه سرش پایین بود.
-زن داداش ، ده روز دیگه محرم شروع میشه. امیر همیشه تاسوعا و عاشورا رو خونه اس .
با خوشحالی سربلند کردم و گفتم: جدی میگین؟
سری تکون داد وگفت: بهتره تنها نباشین، تنها باشین فکر و خیال اذیتت می کنه. گلناز دختر
بانمک و زبون درازیه تا وقت شام تنهاییت رو پر می کنه.
قبل از اینکه بره گلناز که دستاش رو به کمر زده بود گفت: دایی امیررضا؟
با شنیدن اسم امیر تکونی خوردم که رضا برگشت و گفت:چیه فسقل خانم؟
گلناز با همون اخم که روی صورتش نشونده بود گفت: اگه بهم بگی زبون دراز اینجا نمی مونم.
رضا جلوش زانو زد و چیزی در گوشش گفت، که گلناز با خنده گفت:چشم دایی .
رضا هم سری تکون داد و گفت: حاال برو تو.
رضا که سمت پله ها رفت نگاهی به گلناز کردم و بچه گانه سوال کردم: رضا اسمش امیررضاس؟
گلناز خندید و گفت: نمیدونستی؟
-نه باز کردن / نظر دهید

2022-03-01 12:55:37 #پارت236


عزیز هم با خنده سری تکون داد و کنارم نشست و در حالی که شوید رو پاک می کرد گفت:
دخترم ، مبادا هوس چیزی کنی و نگی، گناهه .
سری تکون دادم و با خجالت گفتم: لواشک دوست دارم.
با لبخند گفت: به رضا یا حاجی میگم برات بگیرن.
روزها از پی هم می گذشتن و هوسهای من بچه گانه تر می شدند.مثلا همین دیروز هوس کردم
که کلی پفک بخورم. محمد جواد هم کلی پفک خریده بود. مامان دوست داشت تا وقتی امیر نیست
کنار اونا باشم .اما خب دل من با دیدن در و دیوار خونمون کمتر دلتنگ امیر می شد. همین که
لباسهاش رو بو می کشیدم حس دلتنگیم کمتر می شد.
یا تسبیح فیروزه ای رنگش که لای سجاده نمازش بود ، آرومم می کرد وقتی بین دستام می
گرفتمش
تازه این روزها پسرکم هوس باباش رو کرده بود و من با بغل کردن بالشتی که از بس بو کشیده
بودم بی بو شده بود سعی کردم این هوس پسرم رو فرو بنشونم.
پسرکم پنج ماهش شده و هنوز خبری از پدرش نداره.بهتره بگم پدرش خبری ازش نداره.دوست
داشتم وقتی برمی گشت خبرش کنم.
امشب بی خودی بغض کرده بودم و روبروی پنجره نشسته بودم.عزیز دلش نمی خواد تنها تو
خونه بمونم.اما من هم عادت کردم به این خونه و جای دیگه ای نمی تونم بخوابم.
قاب عکس امیر رو توی دستم گرفته بودم و اشک می ریختم. زمزمه وار گفتم: امیر کی برمی
گردی؟
امروز غروبی فاطمه به عزیز می گفت: به نظرت امیر بفهمه قراره پدر شه خوشحال میشه؟
عزیز با تردید گفته بود:نمیدونم.
مگه پدر شدن بده امیر؟ فاطمه می گفت تو این اوضاع جنگ شاید دلش نمی خواست پدر شه.می
گفت برادر مرتضی وقت ازدواج شرط کرده بود تا زمانی که تکلیف این جنگ روشن نشده ،ما بچه
دار نمیشیم. باز کردن / نظر دهید

2022-03-01 12:54:53 #پارت235 این موجود دوست داشتنی نیامده ، هوای دلهامون رو بهاری کرده بود. من این روزها دلم فقط امیرم رو می خواست که آغوشش رو باز کنه به روی منو فرزندمون و این بار پدرانه هاش رو نه به رخ من بلکه به رخ فرزندش بکشه. فرزندی که رضا می گفت خوشبخت ترین بچه زمین… باز کردن / نظر دهید

2022-03-01 12:39:22 چرا زنی شبیه فرنگی ها قسمت ما نمی شود؟!!!

حسین ‌‌قلی خان نظام السلطنه از فرنگ برای رفیقش محمد ولی خان افشار نامه ای میفرستد و فراوان از زنان فرنگی تعریف میکند که در عقل و خط و سواد بی همتایند.

و بیکران از زنش گلایه دارد که چرا قسمتش زنی شبیه زنان فرنگی نیست.

و پاسخ محمد ولی خان به نامه بی نظیر است؛

قربانت شوم
عقل و شعور ذاتی ست نه اکتسابی ولی خط و سواد که مکتبی ست
شما که اهل دودمان جلیلۂ قجرید و تمام مقدرات ایران و ایرانی در دست ایل و اقوام و طایفۂ شماست
کدام مدرسه را برای زنان ساخته اید ؟
کدام معلم و معلمه را تعیین نموده اید برای آموزش به زنان؟
عدم قابلیت زنان را با چه معیاری اندازه گرفته اید؟
از کجا پی به بی استعدادی زنان ایران برده اید ؟

آخر
ارزش زن ایرانی را به سازگاری با اندرونی معیار گذاشته اید،
نه خط و سواد

از زن، ضبط و ربط اولاد و خانه داری خواسته اید ،نه خط نویسی

زنان را در مسیر خرافه و سحر و دعا و جادو و اطاعت کورکورانه از دین رهنمود کرده اید نه علم و ترقی

زنان شجاع و آزاده را به جرم سرپیچی از فرامینتان کتک میزنید تا سر حد مرگ

زنان را کنیز و کلفت میخواهیدنه موثر در پیشرفت مملکت

زنان را نصف مرد میدانید و ضعیفه خطابشان میکنید

و تمام عزت نفس و خودباوری را از زنان مملکت سلب کرده اید بعد توقع دارید شبیه زنان فرنگ شوند
زهی خیال باطل......

برگرد رفیق
برگرد به مملکت و با زنت شبیه فرنگیان رفتار کن بعد خواهی دید زن ایرانی در عقل و هوش و درایت و کیاست و ذکاوت سرآمد جهانی است
برگرد ......

محمد ولی خان افشار
طهران
به تاریخ 15 ذی القعده ١٣٢٠ ه.ق باز کردن / نظر دهید

2022-03-01 10:50:06 کلیپ زیبا

تقدیم شما دوستان عزیزم باز کردن / نظر دهید

2022-03-01 10:48:59 تولدت مبارک اسفندماهی جان
امیدوارم رنگ های شاد و روشن
زندگی ات را نقاشی کنند و همیشه شاد باشی باز کردن / نظر دهید

2022-03-01 10:47:03 و اندکی تأمل بهار در راه است
#روز_خوش باز کردن / نظر دهید

2022-03-01 00:23:08 اين دعاي زيبا به مناسبت عید سعید مبعث
تقديم به اعضاي کانال


نیایش شبانه با حضـــــرت عشق

خدايا هر كس مريضه شفا بده
خدايا هر كس مشكل داره حلش كن
خدايا براي دوستانم شادي و سلامتي بياور
خدايا دوستانم را از چشم بد دور بدار
خدايا هر كس عاشقه به عشقش برسون
خدايا هر كس دلش شكسته كمكش كن
خدايا در ظهور منجی عالم تعجیل بفرما
خدایا زیارت کربلا را قسمت همه عزیزانم بفرما
خدايا تو را به بزرگيت قسم دوستانم عزيزم
را سلامت و محفوظ بدار

آمیـــن یا رَبَّ


عید سعید مبعث مبارک باد باز کردن / نظر دهید

2022-02-28 19:42:42 موسیقی شادمحلی
باز کردن / نظر دهید

2022-02-28 14:15:28 ঊ┅✿ ❀ُ❀ ✿┅ঊ

اسفند ، اردیبهشتی‌ترین حالتِ زمستان است ...
از همان ماه هایِ خوبِ خدا کِ جان می‌دهند برایِ #دل را بِ خیابان زدن‌های بی هوا و قدم زدن هایِ طولانی ...
انگار تمامِ آدم‌ها ، تن پوشی از مهربانی ، بِ تن کرده‌اند و لب‌های تمامِ عابرانِ شهر ، در #صمیمانه‌ترین حالتِ #لبخند است .
"اسفند ، بِ گرگ و میشِ صبح می‌مانَد"
بِ خورشیــ ــدی در آستانهء #طلوع ،
و بِ رنگ‌های بنفش و سرد و بی روحی ، در آستانهء سبز شدن ...
"اسفند یعنی زمستان رفتنی ست" ،
یعنی #بهـــــــــار ، در راه است ...


#دموکراسی_عشق.
᳆࿐ᷟ࿐ⷶ࿐ᷢ࿐ꙷ࿐ⷶ࿐ᷟ࿐ باز کردن / نظر دهید