2022-05-23 09:19:42
این چند وقته در گفتگوهای مختلف بحثی مطرح شد در مورد این مثالهایی که در جامعه هست که به خودمون سخت نگیریم و خودمون رو دوست داشته باشیم. بحث یخورده لبه داره اینه که ممنون میشم با صبوری تا انتها بخونین.
مثالهایی مثل اینکه:
اگر در درس نمره خوبی نیاوردیم
اگر اضافه وزن خیلی زیاد داریم
من خیلی راجع به این موضوع فکر کردم که مرز پذیرش با تلاش کافی نکردن کجاست. چه جوری میشه بفهمیم داریم جایی که باید تلاش کنیم اشتباهی سهل میگیریم؟ و چطور میشه این مکالمه درونی رو سازندهتر به نتیجه برسونیم؟
نزدیکترین معادلی که در روابط انسانی به ذهنم رسید از سه روش فرزند پروریه. در فرزند پروری سه روش هست: والدین سهلگیر، والدین سختگیر، و والدین مقتدر.
مقالهای که لینک گذاشتهام تفاوتها رو خوب توضیح میده. به طور خلاصه والدین سهلگیر اونهایی هستند که به هر حرف بچه راه میان و بچه آزادی زیادی داره. ضرر این روش اینه که بچه باید در جایگاه بزرگتر بشینه و مسئولیت تصمیمات به دوشش میفته که براش احساس ناامنی و اضطراب داره.
والدین سختگیر اونایی هستند که احتمالا اکثرا باهاش آشنا هستیم و الان یه دونه هم در صدای درونمون نهفته است. از نشانههای بارزش عدم انعطاف، قوانین سفت و سخت، و دیکتاتور بودنه.
والدین مقتدر مثل والدین سخت گیر استانداردهای بالا و کاملا مشخص برای فرزند دارند اما تفاوتشون با والدین سختگیر ارتباط عمیق و همدلانه با فرزنده. وقتی نمره ریاضی بچه بد میشه یک والد مقتدر هیچوقت نمیگه فدای سرت مهم نیست (والد سهلگیر) و در عین حال هرگز هم به بچه سرکوفت و سرزنش نمیکنه (تنبلی، اینهمه خرجت کردیم، بچه فلانی رو نگاه کن، دیگه یه نمره مگه کاری داره، دیگه خونه دوستت نمیشه بری). بلکه میاد میشینه پیش بچه، امتحان رو میذاره جلوش و با هم مرور میکنند که چه سئوالاتی رو اشتباه کرده و با هم برنامه میریزن که برسن به سطح مورد نیاز. والد مقتدر استانداردهای خونه رو تا حد خوبی حفظ میکنه (نمره مورد نیاز) اما در مسیر با کودک همدله. یک مشخصه دیگه والد مقتدر اینه که مسیر گفتگوش با کودک دوطرفهاست. فیدبک قبول کردن و قبول اشتباه کردن از اقتدار میاد. والد مقتدر حرف بچه رو گوش میده و جایی ببینه قوانین منطقی نیست با دلیل عوضش میکنه.
من فکر میکنم مثبت گرایی بدون پشتوانه میشه عین والدین سهلگیر. پشتوانه مثبت گرایی این نیست که وقتی کسی از درس نخوندن، فیتنبودن، ...در عذابه این عذابش رو انکار کنیم و بگیم مثبت باشه یا ولش کنه. اگر در عذابه این موضوع حتما براش مهمه. پشتوانه خوب اونه که بهش کمک کنیم فکرش رو منظم کنه، ببینه چه امکاناتی داره، کجاها میتونه روشهاش رو بهتر کنه، چه چیزهایی رو نمیتونه تغییر بده و در چه مواردی باید کمک قبول کنه که بتونه به سلامت از خم این تنگه عذابی که گیر افتاده عبور کنه.
نه تنها عبور کنه، بلکه تجربهای کسب کنه که در گردنه بعدی کمکش باشه و شاید روزی اون کمک کس دیگهای بشه.
اینه که من فکر میکنم در رابطههامون با خودمون و با دوستانمون هم خوبه به این تمایز فکر کنیم و اگر لازم شد کمک بگیریم که بتونیم رابطه رو به مرور از سختگیرانه به مقتدرانه تغییر بدیم.
یه فکر حاشیهای هم در مورد body positivity بگم که فکر خودمه. به نظر من یه مقداری از فرهنگ فعلی آمریکا اینه که مسئولیتهایی که وظیفه اجتماعه رو به دوش فرد میندازه.
مثلا مسئولیت اصلاح قوانین حمله اسلحه رو به سلامت روان تقلیل میده. این ترکیب میشه با اینکه همه چیز فرصتیست برای بازاریابی و پولدرآوردن و نتیجهاش این میشه که به جای اینکه سیاستهای کلان رو درست کنند که مملکت تا این حد از چاقی مفرط رنج نبره، فقط فرصتی شده که بخش خصوصی با واقعیتهای جامعه فعلی آمریکا تطبیق پیدا کنه که بتونه کماکان بفروشه.
اینه که من به عنوان یک ساکن آمریکا برام سخته پذیرش "اُبیس (چاق) زیباست" چون من فکر میکنم بیانصافیه صبح تا شب غذای سر سفره مردم به شدت ناسالم باشه، وسایل حمل و نقل عمومی در دسترس نباشه، در مدارس با بودجه کم زنگ ورزش قطع بشه، رسانهها به شدت الگوهای زیبایی ناسالم و غیرواقعی رو تبلیغ کنند....بعد ما به افراد بگیم که چرا مثبت فکر نمیکنی...نتیجه اشتباهات ما زیباست. من آمریکا رو با ایران مقایسه نمیکنم. با خود آمریکا مقایسه میکنم.
پانته آ وزیری
@My8behesht
1.3K views06:19