در پراگ، دیروقت شبی عقلم سر جایش نبود و همینطور به اولگا گفتم | قوری اُزو
در پراگ، دیروقت شبی عقلم سر جایش نبود و همینطور به اولگا گفتم چائوشسکو تا قبل از پایان سال رفتنی است. اولگا پیشنهاد کرد سر یک بطری شامپاین شرط ببندیم. صبح که به خودم آمدم فکر کردم شامپاین را باختهام. اما بعد درست قبل از کریسمس…
— ما مردم، تیمونی گارتوش اش