Get Mystery Box with random crypto!

پاکدینی ـ احمد کسروی

لوگوی کانال تلگرام pakdini — پاکدینی ـ احمد کسروی پ
لوگوی کانال تلگرام pakdini — پاکدینی ـ احمد کسروی
آدرس کانال: @pakdini
دسته بندی ها: تحصیلات
زبان: فارسی
مشترکین: 6.01K
توضیحات از کانال

kasravi-ahmad.blogspot.com
کتابخانه پاکدینی
@Kasravi_Ahmad
تاریخ مشروطه ایران
@Tarikhe_Mashruteye_Iran
اینستاگرام
instagram.com/pakdini.info
کتاب سودمند
@KetabSudmand
یوتیوب
youtube.com/@pakdini
پیام بما
@PakdiniHambastegibot
farhixt@gmail.com

Ratings & Reviews

4.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 9

2022-06-12 21:46:02
پرچم روزانه شماره‌ی 138
757 views18:46
باز کردن / نظر دهید
2022-06-12 18:30:53
از این هم بالاتر می‌رویم : وزارت فرهنگ از سی سال باز در ایران بنیاد یافته و وظیفه‌اش «تربیت» جوانان می‌باشد آیا آن را به چه معنی می‌شناسد؟.. چه چیزهاست که یاد می‌دهد؟.. برای پاسخ این بهتر است کتابهایی را که در دبستانها و دبیرستانها درس خوانده می‌شود یا کتابهایی که برای خواندن بزرگان بچاپ می‌رسد بدیده گیرید. وزارت فرهنگ هم «تربیت» را یاد دادن اشعار شعرای زمان مغول ، و آموختن شرح حال شعرا ، و درس فلسفه‌های گوناگون کهن و نو ، و برانگیختن نوسالان بمناظره و سخنرانی و مانند اینها می‌شناسد.


پابرگیها از ویراینده :
1ـ نویسنده سپس معنی این دو واژه را از هم جدا گردانیده و خوی را بمعنی عادت و خیم را بمعنی خلق (خصلت) بکار برده.
2ـ عرفی نام شاعر است.


.
800 views15:30
باز کردن / نظر دهید
2022-06-12 18:30:53 حقایق زندگی (احمد کسروی)

29ـ کلمه‌هایی که معنایش دانسته نیست (تکه‌ی یک از دو)


در ایران بسیاری از کلمه‌هاست که در زبانها می‌گردد ولی اگر شما بپرسید کمتر کسی معنی آنها را می‌داند. مثلاً کلمه‌های اخلاق ، دین ، تربیت ، ادبیات ، تمدن ، عرفان ؛ همیشه بر سر زبانهاست و پیاپی در روزنامه‌ها درمیان گفتارها تکرار می‌شود. ولی شما اگر هر یکی را بگیرید ، و از هر کسی که می‌خواهید بپرسید خواهید دید معنی درستی از آنها نفهمیده و بشما شرح نمی‌تواند داد. ما بارها این را آزموده‌ایم.

مثلاً کلمه‌ی «اخلاق» را بگیریم. بارها آزموده‌ایم یک معنای روشن و درستی از آن در مغزها نیست. بارها رخ داده که کسی گفتاری در زمینه‌‌ی «اخلاق» نوشته و ستایشها از آن کرده ، و چون پرسیده‌ایم اخلاق چیست درمانده و پاسخی نتوانسته.

در چندی پیش جوانی گفتاری آورد بدین عنوان «باید اخلاق جامعه را تهذیب کرد». گفتم : این سخنیست که همه می‌گویند. باید دید «اخلاق» چیست؟.. چه معنایی از آن خواسته می‌شود؟.. در شگفت شد و گفت : «مگر معنی اخلاق دانسته نیست؟!.» گفتم : اگر دانسته است شما بگویید.

گفتم «اخلاق» یک کلمه‌ی عربی و خود جمع «خلق» است و «خلق» در فارسی خوی یا خیم می‌باشد (1) . این اندازه‌اش دانسته است. ولی شما بگویید چه چیزهاست که خوی یا خیم نامیده می‌شود؟!.. خویهای نیک کدام و خویهای بد کدام است؟!.. و آنگاه از چه راهی می‌توان خویهای یک توده را نیک گردانید؟!.. اینهاست که باید گفت و روشن گردانید.

گفت : «مگر مردم اینها را نمی‌دانند؟!..» گفتم : اگر مردم می‌دانند دیگر چه نیاز است که شما این گفتار را بنویسید؟!.. از آنسوی یکی از مردم شما هستید. شما آیا معنی اینها را می‌دانید؟!..

یک کلمه‌ی «اخلاق» بزبانها افتاده. هر کسی با میل خود معنی دیگری بآن می‌دهد. هر کسی هرچه خود دارد «خوش اخلاقی» می‌شمارد. یک درزی[= خیاط] که رخت شما را ضایع کرده شما اگر اندک‌تندی باو کنید خواهد گفت : «آقا برو اخلاقت را درست کن» یک اتوبوس‌نشین که بر سر ده شاهی دغلکاریها می‌نماید اگر بلیط‌فروش سختی نشان دهد بیدرنگ خواهد گفت : «باید اخلاق شما را تهذیب کرد». دو تن زن و شوهر که ‌اندک رنجیدگی پیدا کردند هر یک در پشت سر دیگری خواهد گفت : «بد اخلاق است». یک کسی با دزدی و پستی و دغلکاری اگر خوشرو بود و بروی این و آن خندید خواهند گفت : «خوش اخلاق است». یک شاعری چنین درس اخلاق می‌دهد :

چنان با نیک و بد سر کن که بعد از مردنت عرفی (2) مسلمانت به زمزم شوید و هندو بسوزاند.

چون معنی درست اخلاق یا خویها دانسته نشده و نیک و بد آنها از هم جدا نگردیده و قاعده‌ای برای شناختن درمیان نیست اینست هر کسی هرچه خود دارد «خوش‌اخلاقی» می‌شمارد و از هر کسی بدش آمد «بد اخلاق» مینامد.

کلمه‌ی «تربیت» را بگیرید : این کلمه به چه معنی است؟!. اینکه می‌گویند : «باید توده را تربیت کرد» تفسیرش چیست؟!. چه چیزهایی را باید بتوده یاد داد تا «تربیت» باشد؟!.

شما اگر نیک نگاه کنید در اینجا هم یک زمینه‌ی روشنی نیست و هر کسی این کلمه را با دلخواه خود تطبیق می‌کند. من اینک چند داستانی را برای مثل یاد می‌کنم :

چندی پیش یک مرد پاسبانی زن خود را که تازه گرفته بود کتک سختی زده سر و رویش را خون‌آلود گردانیده بود. در دادسرا در پاسخ بازپرس چنین می‌گفت : «این دختر بچه است و گرفته‌ام باید خودم تربیتش کنم».

در دکان سلمانی استاد بشاگرد خود سیلی زد و من به بازخواست برخاستم و چنین پاسخ داد : «این را گزارده‌اند پیش من که تربیتش کنم. این اگر کتک نخورد آدم نمی‌شود».

یک سر عمله‌ای سخن از کارگران زیردست خود می‌رانْد و چنین می‌گفت : «در روزهای اول که آمده بودند آدم نبودند که ، من با فحش و لگد و سیلی تربیتشان کرده‌ام».

یک شاعر هوسبازی از قم شعرهایی فرستاده که یک مثل کوچک فارسی را ‌در ده و پانزده شعر بنظم کشیده بود. من نوشتم : این کار چه سودی دارد؟!.. جز اتلاف وقت چه نتیجه‌ می‌دهد؟!.. پاسخ نوشته بود : «یکی از طرقِ تربیتِ جامعه نظم اینگونه امثله است ...»

این داستانها را نیک اندیشید که هر یک از اینها «تربیت» را به چه معنی گرفته؟.. آن پاسبان و سلمانی و سرعمله «تربیت» را «خشم خود بکار بردن و بزیردست چیرگی نشان دادن و بزرگی فروختن و کتک زدن» دانسته‌اند و این شاعرک آن را «بیاوه‌بافیهای هوسمندانه برخاستن و قافیه جفت کردن» شناخته است.

از اینها بگذریم : این جوانها که از دبیرستانها یا دانشکده‌ها بیرون می‌ریزند و هر یکی بنام «تربیت توده» گفتارها می‌نویسند ، سخنها می‌رانند ، کتابها می‌پردازند ، رمانها بچاپ می‌رسانند ، «تربیت» را به چه معنی می‌شناسند؟.. نه اینست که آن را «خودنمایی کردن و هوسهای خود را بکار بردن و سخنان پراکنده و بیمایه نوشتن» می‌شناسند؟!..

770 views15:30
باز کردن / نظر دهید
2022-06-12 14:30:54 کتاب «امروز چاره چیست؟» (احمد کسروی)

7ـ باید درباره‌ی قانون اساسی گفتگوهایی رود : (تکه‌ی 4)


درباره‌ی تقسیم قوا بسه شعبه‌ی مقننه و قضاییه و اجراییه که یکی از موضوعهای اساسی در متمم قانون اساسی می‌باشد من سخنی ندارم. اگر دیگران دارند باید بنویسند تا دانسته شود.
درباره‌ی عدلیه در قانون اساسی مواد بسیاری ذکر شده که بآنها نیاز نیست. اینها باید در قانون عدلیه گنجانیده شود و برخی هم باید تغییر یابد.
مثلاً در اصل هفتاد و یکم گفته می‌شود : «قضاوت در امور شرعیه با عدول مجتهدین جامع الشرایط است». در چهل سال پیش تفکیکی میانه‌ی امور شرعیه و عرفیه بوده و امروز نیست و نیازی باین اصل و مانندهای آن نمانده.
در اصل هفتاد و پنجم گفته می‌شود : «در تمام مملکت فقط یک دیوانخانه‌ی تمیز برای امور عرفیه دایر خواهد شد آن هم در شهر پایتخت». در آغاز مشروطه مردان اروپا‌رفته‌ی ما بیشترشان در فرانسه درس خوانده بودند و از اینرو بیشتر قانونهای ما رنگ فرانسوی دارد. قانونهای نخست عدلیه یکسر یا از روی ترجمه‌های عربی از فرانسه ترجمه شده.
به هر حال بنیاد این قانونها بر آنست که به هر دعوایی دوبار رسیدگی شود : یکی در دادگاه شهرستان و دیگری در دادگاه استان ، و در بالاسر آنها تشکیلاتی بنام دیوان کشور (یا تمیز) باشد که باحکام آنها دیده‌بانی کند و هر حکم را که از روی حق و قانون ندید ، شکسته بازگرداند که دوباره رسیدگی شده حکم داده شود.
ولی این ترتیب بسیار ناستوده است. قانونهای عدلیه چند عیب بزرگ دارد که یکی همینست. دیوان کشور که حق دارد حکم دادگاه پایین را بشکند و پرونده را بازگرداند ، دستورش هم در آن دادگاه مجری نیست. اگر گوش نداد نداده. اینست می‌بینید یک پرونده چون بازگشت دادگاه پایین باز همان حکم را می‌دهد که باید دیوان کشور دوباره بشکند ، و یا می‌بینی این بار ایراد دیگری پیدا می‌شود. از اینرو یک پرونده چند بار بدیوان کشور می‌رود و بازمی‌گردد و سالهای دراز با این رفتن و بازگشتن می‌گذرد.
اکنون که این را می‌نویسم دعوایی در پیش چشمم مجسم است که بیست و شش سال پیش از این در رشت ، درمیانه‌ی یک ارمنی و یک مسلمان ، آغاز شده. آنها هر دو مرده‌اند و رفته‌اند و دعوا را بورثه‌ی خود بازگزارده‌اند. پرونده از رشت بتهران آمده و چند بار بدیوان کشور رفته و بازگشته و پس از بیست و شش سال تازه امروزها پایان پذیرفته که باید اجرا شود و خدا می‌داند که چند سال در اجرا معطلی خواهد داشت تا نتیجه بدست آید.
چنانکه گفته‌ام باید در ایران یک عدلیه ساده و حساسی بنیاد نهاد و درباره‌ی رسیدگی هم ترتیب خردمندانه آنست که در یک دعوا که دو بار رسیدگی شده ، اکر حکم دادگاه شهرستان با حکم دادگاه استان یکی بوده ، آن باید قطعی شناخته شده اجرا گردد ، و اگر یکی نبوده و دو دادگاه هر یکی حکم دیگری داده ، در آن صورتست که باید دعوا بدادگاه فرجام (یا دیوان تمیز) برود ، و آن دادگاه رسیدگی کند و خود حکم دهد و پرونده را بپایان رساند. شکستن و پایین فرستادن بدانسان که امروز است ، ببازیچه شبیه‌تر است تا بداوری و فصل دعاوی.
یک نکته‌ی مهمتر دیگر اینست که باید در هر استانی دادگاه فرجام (یا تمیز) باشد که دعواها در آنجا پایان پذیرد و نیاز نباشد پرونده‌ها بتهران بیاید و در اینجا روی هم چیده شود. اکنون که گفتگو از حقوق استانها و شهرستانها درمیانست و می‌خواهیم آسایش مردمان آنها را بدیده گیریم ، باید یک گام در آن راه همین باشد. چنانکه پیش از این هم گفتگو کردیم ، اینکه قانون اساسی دیوان تمیز را بتهران اختصاص داده یکی از نقصهای آن قانونست. (پابرگی 1)


پابرگی 1 :
1ـ نویسنده در کتاب «قانون دادگری» خود (1312) به عیبها و نارساییهای قانونهای عدلیه به گشادی پرداخته و یک رشته قانونهای ساده و آسانی را پیش نهاده است. برخی از ایرادهایی که او در آن کتاب گرفته را پس از کشته شدنش کسانی از قانونگزاران براست داشته تغییر داده‌اند. ـ ویراینده


.
771 views11:30
باز کردن / نظر دهید
2022-06-12 08:31:02 [1] : گاهی نیز مخالفان اعدام می‌گویند ممکنست دادگاه حکم اشتباه دهد و چون محکوم کشته شد دیگر راه برگشتی نیست. ولی اگر به زندان ابد محکوم گردد راه برگشت باز خواهد بود. باید پرسید : حکم اشتباه از چیست؟! بیش از همه از نقص اطلاعات پرونده ، یا بازجو و قاضی ناشایسته است. چاره در جلوگیریست نه درمان. چاره‌ی چنین گرفتاری‌ای بهبود روند دادرسی است ـ چنانکه در شماره‌ی 19 شرح داده شده ، از جمله : «بجاست که در جرمهای بزرگ که کیفرهای بزرگ داده خواهد شد توجه و دقت بیشتر باشد و دادگاههای عالیتری که قاضیانش چند نفر باشند تشکیل شود».
[2] : روز یکم دی‌ماه عید کتابسوزان است. در این روز پاکدینان کتابهای زیانمند از تعالیم مادیون ، صوفیان ، شیعیان ، بهائیان و مذاهب دیگر ، رُمانها و دیوانهای شاعران بیهوده‌گو و نوشته‌هایی را که در تبلیغ مسلکهای گمراه نوشته و منتشر شده به آتش می‌اندازند یا از راه دیگری نابود می‌کنند. این عید برای یادآوری گمراهیهاست ، نه اینکه نابودی کتابهای زیانمند به تنهایی به برافتادن گمراهیها بینجامد. این عید یک خواست بزرگ دیگری هم دارد که هر سال خردمندان توده به گمراهیهای تازه‌ای که سر برآورده و دامهایی در زیر پای مردمان گسترده یا در کار گستردنست پرداخته و در زمینه‌ی مبارزه با آنها مباحثه و شور ‌کنند.



.
426 viewsedited  05:31
باز کردن / نظر دهید
2022-06-12 08:30:50 ورجاوندبنیاد

(بزبان عادی)
(بخش سوم : درباره‌ی زندگانی اجتماعی)

تکه‌ی 20
(بهر 1 از 2)

باید قاتل را اعدام کرد.

باید قاتل را اعدام کرد. با این کار از قتلهای بسیاری جلوگیری می‌توان کرد.
نیز کسی که به ملت و کشور خود خیانت و بدخواهی کرده باید او را اعدام کرد. کسی که با پسری زشتکاری کرده باید او را اعدام کرد.
به بدآموز و گمراه‌کن و نیز بفالگیر و جادوگر و هر کسی که لاف از کارهای نشدنی می‌زند باید نهی کرد ، که اگر بازنگشتند باید اعدام کرد.
به شاعری که به هجو پرداخته و به نویسنده‌ای که دشنام نوشته و به نقاشی که کسی را بحال زشتی رسم کرده ، باید کیفرهای سختی داد و در بار دوم اعدام کرد.
باید به فحش‌دهنده کیفر سختی داد. باید دروغ و دغل را از هر گونه که باشد و در هر کاری که باشد جرم شناخته بی‌کیفر نگزاشت.



باید قاتل را اعدام کرد. کسی که دیگری را از سر کینه یا خشم یا برای پول و مال کشته باید اعدام کرد. با این اعدام از قتلهای بسیار می‌توان جلوگیری کرد.

کسانی ایراد می‌گیرند که اعدام بد است. این هم از فکرهاییست که از اروپا آمده. می‌گویند : کسی که یکی را کشته و کار بدی کرده نباید ما را نیز بکار بد وادارد». ولی این حرف خام است. قتل که از بدترین جرمهاست باید بآن سختترین کیفر را داد و آن کیفر اعدام است. از این گذشته اگر قاتل را اعدام نکنند آدمکشیهای فراوان رخ خواهد داد.

از این گذشته ، ما می‌پرسیم : قاتل را اگر اعدام نکنند چه کیفری بدهند؟! می‌گویند : «بزندان بیندازند و تا زنده است در آنجا نگاهش دارند». می‌گویم : از چنان نگاه داشتنی جز زیان چه نتیجه‌ای می‌تواند باشد؟! [1]

نیز کسی که به ملت خود خیانت و بدخواهی کرده ـ مثلاً عقب ماندن ملت را خواسته و یا به ناامنی و آشفتگی کشور کوشیده و یا در جنگ زمینه‌ی شکست را فراهم کرده یا بمانند اینها اقدام کرده ـ چه این خیانت و بدخواهی به نفع ملت دیگری و چه به نفع خود او بوده ، باید او را اعدام کرد. چنین کسی بسیار پست و بدطینت است. باید زمین را ازو پاک گردانید.

همینطور کسی که با پسری زشتکاری کرده ، چه فریبش داده و چه زور بکار برده ، باید او را اعدام کرد. این کار زشت غیر از بدطینتی نمی‌تواند باشد. از این گذشته ، این پرده‌ی شرم و شرف بچه را پاره کردن و یک خانواده را سرافکنده کردن است.

یکی از گرفتاریهای بزرگ جهان بدآموزان و بدآموزیهاست. افراد بسیاری هستند که چه درباره‌ی جهان و طبیعت ، و چه درباره‌ی زندگانی ، چیزهایی از خیال خود بافته درمیان مردم منتشر کنند. همانطور که این کار تاکنون بسیار بوده است. مثلاً صوفیان یک رشته خرافات بی‌پایی داشته و دستورهای بیخردانه‌ای ساخته و با کوشش و تلاش همه‌ی آنها را در میان مردم منتشر کرده‌اند. خراباتیان همان راه را رفته و هزار شعر زهرآلود بیرون ریخته‌اند. پیروان مادّیگری در زمان ما همین کار را کرده‌اند و خیالبافیهای بیپا و بسیار زیانمند را با کوشش و تلاش در سراسر جهان رواج داده‌اند.

شما اگر نیک بسنجید بدبختیهایی که امروز اروپا را فراگرفته و مردمان در میان آتش و خون زندگی بسر می‌برند و پشت هم ویرانیها و کشتارها رخ می‌دهد ، بیش از همه نتیجه‌ی بدآموزیهای مادّیگری است. همانطور که بدبختیهای شرق و این ذلت و خواری بیش از همه نتیجه‌ی بدآموزیهای صوفیگری و خراباتیگری و مذاهب گوناگونِ بی‌اساس است.

بدآموزی از دو چیز می‌تواند ناشی شود : یکی از نادانی و سبکسری که کسی پی خیال را بگیرد و خود گمراه شده به گمراه کردن دیگران بکوشد. یکی هم از هوسبازی و خودخواهی که کسی در پی برتری‌فروشی باشد و با آن آرزو به بدآموزیهایی بپردازد.

ولی نتیجه‌ی آن یکی است. نتیجه‌ی آن گمراه شدن مردمان ، پست شدن زندگانی ، ویران بودن جهان است. از اینرو باید سستگیری نشود. باید همیشه مردان دانا و نیکخواه هوشیار اینان باشند. عید کتابسوزان برای یادآوری همینست. [2]

کسی که به بدآموزی و گمراه‌ کردن اقدام کرده باید او را نهی کرد. باید بدی کارش و زیانهای آن را شرح داد و روشن گردانید. اگر با این حال بازنگشت باید اعدامش کرد و از آسیب او به جهان جلوگیری کرد. همانطور که گفته‌ایم کسانی اگر درپی فهمیدن و فهمانیدنند ، راه دانشها برویشان باز است. از این راه تا می‌توانند پیش بروند و هرچه در پی‌اش هستند بجویند.
400 views05:30
باز کردن / نظر دهید
2022-06-11 18:32:01
سخنانی که باید فراموش نکرد
514 views15:32
باز کردن / نظر دهید
2022-06-11 18:31:25 حقایق زندگی (احمد کسروی)

45ـ از گله و ناله چه سودی تواند بود؟!. (تکه‌ی سه از سه)


این جنگ چون در اروپا آغاز شد ایران راه بیطرفی گرفت ، سپس نیز که روس و انگلیس باینجا درآمدند و پیشنهاد پیمان کردند ایرانیان در آنجا نیز سود خود را در کناره‌جویی از جنگ دانستند و دامن برچیدند ، و چنین می‌پنداشتند که از گزند و آسیب جنگ در کنار خواهند ماند. ولی افسوس که اکنون آسیب جنگ را با سختی بسیار می‌کشند و گزندها از آن می‌بینند. امروز کدام یکی از توده‌های جنگنده حال ایران را دارند؟... هم‌پیمانان ما دست به خرید خواربار باز کرده‌اند بی‌آنکه پروای گرسنگی مردم کنند و باری باندازه‌ی نیاز برای آنان منظور دارند. از سوی دیگر اسکناس چاپ کردن دولت یک گرفتاری دیگری گردیده و دانسته نیست پایان آن چه خواهد بود.

اینها گرفتاریهاییست که برای ایران بسیار گران بسر خواهد آمد. خدا میداند که این توده‌ی ناتوان چه رنجهایی خواهد کشید. چیزی که هست یک مردم باخردی از زیانی که می‌بینند پند آموخته سودی برمی‌دارند. ایرانیان نیز باید از این رنج و آسیب پند آموخته این بدانند که آلودگیهایی دارند و هرآینه در نتیجه‌ی آن آلودگیهاست که بدینسان گرفتار گردیده‌اند.

می‌شنوم کسانی می‌گویند : «ما گناهکاریم و اینها سزای گناههای ماست». می‌گویم : راستست این مردم گناهکارند که بدینسان آسیب و گزند می‌بینند ، ولی نه بآن معنی که شما می‌پندارید. گناه این مردم نه آنست که سینه نزده‌اند ، سر نشکافته‌اند ، گوش بسخنان ملایان نداده‌اند ، زنها روهاشان را باز کرده‌اند. اینها گناه نیست و مایه‌ی گرفتاری اینها نمی‌باشد. گناه این مردم آنست که معنی زندگانی را نمی‌شناسند ، آنست که خرد را کنار گزارده پیروی از پندار و هوس و کینه و نادانی می‌نمایند ، آنست که در یک کشوری بیست و سی دسته‌اند و هر دسته‌ای جز درپی دلخواه خود نیست ، آنست که خدا سرزمینی باین باردهی بایشان داده و ارج آن را نمی‌شناسند ، از یک سرزمینی که برای زندگانی سیصدملیون مردم کفایت دارد باندازه‌ی زندگانی بیست‌ملیون استفاده نمی‌کنند.

گناهشان آنست که چون ملایی بمنبر می‌رود می‌گوید : «مالیات بدولت ندهید ، بسربازی نروید ..» یکی این نمی‌کند که برخیزد و بپرسد که اگر بدولت مالیات نپردازیم و بسربازی نرویم پس دولت از کجا پول بیاورد که امنیه و پاسبان و سپاهی نگه دارد و کشور را ایمن گرداند؟! این پرسش را از آن فریبکار نمی‌نمایند.

گناهشان همان است که از یکسو دولت را «جائر» می‌دانند و مالیات دادن را حرام می‌شمارند ، و از یکسو همینکه گرسنگی یا ناامنی رخ می‌دهد با تلگراف یا با نامه از دولت چاره می‌خواهند. و چندان بیخرد و نافهم گردیده‌اند که هیچ نمی‌فهمند که این داستان یک بام و دو هواست.

این گناههاست که بدبختی و گرفتاری بار آورده. ایرانیان باید باری اینها را بفهمند و بچاره کوشند که در آینده بار دیگر دچار اینگونه رنجها و گزندها نگردند. ایرانیان باید بدانند که خدا در این جهان مردمان را در کارهای خودشان مختار گردانیده و اینست هر مردمی اگر معنی زندگانی را دانست و دست بهم داد و بکار پرداخت با سرفرازی می‌زید ، و اگر پی هوسها و نادانیها را گرفت و براههای بیخردانه گرایید ناگزیر دچار سختیها می‌شود و گزندها می‌بیند و خدا نیز رحمی بآنان نخواهد کرد. اینکه ملایان و روضه‌خوانان می‌گویند : کارها دست خداست ، بیایید بخدا التماس کنیم ، یک سخن بیخردانه‌ایست. خدا اختیار را بشما سپرده و از التماس هم کمترین نتیجه نخواهد بود. اینها را بفهمید تا تکلیف خود را بدانید.

(پرچم روزانه شماره‌های 237 ، 238 و 239)


.
532 views15:31
باز کردن / نظر دهید
2022-06-11 14:31:09 کتاب «امروز چاره چیست؟» (احمد کسروی)

7ـ باید درباره‌ی قانون اساسی گفتگوهایی رود : (تکه‌ی 3)


آمدیم به حقوق افراد که بخش مهمی از متمم قانون اساسیست ، بدیهیست که این حقوق باید محفوظ باشد. هر کسی باید دارای اختیار جان و مال و خانه‌ی خود باشد. در این باره تنها نقصی که در قانون ما نمایانست ، موضوع آزادی عقیده و مذهب می‌باشد که منظور نگردیده و بدیهیست که باید جبران گردد. بویژه با منشور آتلانتیک و منشور ملل متفق و مانند اینها که ایران نیز پذیرفته و پیمانها امضا کرده است.

یک چیزی که گاهی دیده‌ام در این زمینه ایراد می‌گیرند ، دخالت ندادن بزنها در کارهای سیاسی و اجتماعیست. در قانون اساسی ، من در این باره تصریحی بیادم نیست. ولی پیداست که مبنای آن به چیست؟.. این قانون اساسی هنگامی تدوین گردیده که دخترها برفتن دبستان آزاد نمی‌بودند. ملایان ایرادهایی که بمشروطه می‌گرفتند یکی این بود که می‌گفتند : «این لامذهبها امروز می‌گویند مشروطه شوید ، فردا هم خواهند گفت روهای زنهاتان باز کنید». با چنین حالی چگونه می‌شد در آن قانون یا قانونهای دیگر حق دخالت بزنها در کارهای سیاسی و اجتماعی داد؟!..

زنهای ما نه تنها نمی‌توانند نماینده‌ی مجلس شوند یا بوزارت رسند ، نمی‌توانند در انتخابات شرکت کرده رأی دهند. از برگزیدن و برگزیده شدن هر دو ممنوعند.

اینست کسانی این را ایراد می‌گیرند ، و یکی از گفتگوها که درمیان یک دسته هست آنست که زنها حقوق خود را بخواهند و راه برای وکیل شدن و وزیر شدن آنها باز باشد. یک دسته از بانوان نیز در همان زمینه کوششها می‌نمایند.

در نظر اینها یکی از نواقص قانون اساسی و دیگر قانونها اینست و اگر قانون اساسی دیگری تنظیم شود ، باید زنها با مردها از هر باره برابر باشند.

در اینجا نیز همان داستانست که گفتیم : گروه انبوهی از زنهای ایران چندان پس مانده‌اند که هنوز نمی‌دانند کشور چیست و توده چیست و نمی‌خواهند بدانند و در همان حال یک دسته‌ی کم از بانوان درسخوانده می‌خواهند تا بنمایندگی مجلس و وزارت پیش روند.

در همین تهران که پایتخت است در جنوب شهر زنها آزاد نیستند بی‌چادر بیرون آیند و در شمال آن بانوانی در آرزوی نمایندگیند که در مجلس همدوش مردان بنشینند و پاها را روی پا اندازند و از مسائل سیاسی و اجتماعی سخن رانند. آنها هنوز از قرون وسطا بیرون نیامده‌اند و اینها با تندروترین زنهای جهان همگام شده‌اند.

در این زمینه هم سخن بسیار است. اگر مقصود حقیقت است ، زن و مرد در یک جایگاهند. نمی‌توان گفت : زنها پستتر از مردانند. نمی‌توان گفت : زنها باید از فلان حق محروم باشند. چیزی که هست این هم نمی‌توان گفت : زن و مرد از هر باره یکی هستند ، هر کاری که مرد می‌کند زن هم باید کند و می‌تواند کند.

چیزیست بسیار روشن : خدا زنها را برای کارهایی آفریده و مردها را برای کارهایی. وظیفه‌ی ویژه‌ای که آفریدگار برای زن منظور داشته خانه‌نگهداری و بچه‌پروریست. این کاریست که طبیعت ویژه‌ی او گردانیده. اکنون سخن در آنست که آیا زن با اینحال نماینده‌ی مجلس یا وزیر کشور تواند بود؟!.. زنی که بی‌اختیار خود آبستن شده ، نه ماه سنگین‌بار خواهد بود ، و پس از آن هم باید بچه‌اش را شیر دهد و بپروراند ، نمایندگی در مجلس یا عضویت در کابینه باو چه می‌شاید[=شایسته است] ؟!.. این کارها با آن وظیفه‌اش چه می‌سازد؟!..

آری زنها باید درس خوانند و از معنی کشور و توده و از جریانهای سیاسی جهان آگاه باشند. در انتخابات نیز در رأی شرکت کنند. من هیچ گونه تفاوت میانه‌ی آنها با مردان نمی‌توانم گزاشت جز اینکه وظیفه‌ی خانه‌داری و مادریِ آنها را مانع از وزارت و وکالت می‌شناسم و حقیقت اینست که آن وظیفه را از حیث اهمیت و احترام کمتر از وزارت و وکالت نمی‌بینم.

به هر حال جای گفتگو نیست که در این زمینه باید قانونهای ایران تغییر پیدا کند. ولی این تغییر باید از روی اندیشه و بینش باشد و هوسها و تندرویها در آن دخالت نکند.


.
718 views11:31
باز کردن / نظر دهید
2022-06-11 08:30:58 ورجاوندبنیاد

(بزبان عادی)
(بخش سوم : درباره‌ی زندگانی اجتماعی)

تکه‌ی 19
(بهر 2 از 2)

باید به مجرمان گذشت نکرد.

در جرمها بجاست که گمارده‌ای از طرف ملت باشد و مجرمان را تعقیب کرده و کیفر بطلبد. بجاست که در جرمهای بزرگ توجه بیشتر باشد و دادگاههای عالیتری تشکیل شود. بجاست که برای هر مجرم وکیل تعیین شده ، و آزادی گفتار باو داده شود. اینها به ملت و آسایش آن اعتنا کردن و به عدالت ارزش قائل شدن است.
باید به مجرمان گذشت نکرد و آنان را سربار توده نگردانید.
جرم اگر از هوس یا از احساس ناشی شده باید با زندان و اگر با بدی و پستی توأم بوده باید با زدن کیفر داد. آن کسی را که اصلاح نشود باید کشت. آدمی با نیکی ارجمند است.



در این باره حقیقت اینست که جرم که از کسی سر می‌زند دو نوع می‌تواند باشد : یکی آنکه از راه هوس یا احساس باشد. مثلاً به زن غیر دست‌درازی کند ، یا از روی خشم به کسی سیلی زند ، یا در زد و خورد به یکی زخم برساند. دیگری آنکه با پستی و بدذاتی توأم باشد. مثلاً پول از جیب کسی درآورد ، کلاهبرداری کند ، رشوه بگیرد.

باید این دو رشته را از هم جدا گرفت. اگر جرم از احساس یا هوس ناشی شده باید با زندان کیفر داد. زیرا این گونه مجرمان نیازمند آنند که سختی ببینند و درس آموزند تا از آن پس جلو احساسات زیانمند خود را بگیرند. برای چنین کسانی زندان فایده خواهد داشت.

ولی اگر جرم با پستی و بدذاتی توأم بوده مطمئناً زندان برای او کافی نیست و زندان بدی و پستی او را چاره نمی‌کند. این گونه افراد نیاز دارند که کیفرهای سخت ببینند. برای همین باید بآنان با زدن کیفر داده شود. باید با چوب یا شلاق زده شوند. زیرا زدن ، رنج و شرمندگی‌اش بیشتر است. علاوه بر آن ، به گماردن پاسبانان و زندانبانی که ماهها و سالها از او نگهداری کنند نیاز نمی‌باشد.

در مجموع اگر مقصود از کیفر سختی دادن و عبرت آموختن است راه آن بزندان انداختن می‌باشد که باندازه‌ی گناه خود در آنجا بماند (و در آنجا هم باید بیکار و آسوده گذاشته نشود). اگر مقصود مشقت چشاندن و ترساندن چشمش می‌باشد راه آن غیر از زدن و مجروح کردن نیست که باندازه‌ی گناهش چوب یا شلاق به پشتش زده شود. [1]

گاهی کسانی زدن را نپسندیده نارضایتی نشان می‌دهند. باید پرسید : ایرادتان چیست؟ اگر مقصود کیفر دادن و از افزایش جرمها کم کردنست ، زدن کیفری مؤثر است و من نمی‌دانم چرا نباشد؟! گاهی می‌گویند : «با تمدن ناسازگار است» می‌گویم : پس بهتر است تمدن را برای ما شرح دهید. آیا سختگیری با مجرمان و کوشش بآسایش ملت با تمدن ناسازگار است؟!. آیا چنین حرفی را می‌توان قبول کرد؟!.

اگر زدن و مجروح کردن به مجرمی اثر نکرد و بار دیگر مرتکب جرم شد و دیده شد که اصلاح نمی‌پذیرد باید او را اعدام کرد. در اینجا کیفر برای رهایی ملت از بدطینتی و مردم‌آزاری اوست و راه آن جز اعدام نمی‌باشد.

کسانی از این نیز نارضایتی نشان می‌دهند. در تصور خود این سختگیری بیش از اندازه است. اینها کسانی هستند که به ملت و زندگانی آن ارجی را که باید نمی‌گذارند. اینان فراموش می‌کنند که ارج آدمی با خوبی اوست. [2] فراموش می‌کنند که مجرمی که قابل اصلاح نمی‌باشد دارای ارج انسانی نیست و ما همانطور که مار و عقرب و دیگر جانوران موذی و گزنده را می‌کشیم و نابود می‌گردانیم باید این گونه مجرمان را نیز نابود گردانیم.


[1] : چنانکه کسانی با اعدام مخالفند ، همچنان کسانی هم با زدن مخالفند. از این کسان دلیلی جز «هو» مانند آنکه زدن را وحشیگری بخوانند یا آن را مجازاتی مدنی نشمارند شنیده نمی‌شود. نهایت گفته‌اند شلاق خوردن ، یک سرافکندگی برای مجرم می‌باشد ، باید گفت زندان هم جز این نیست. کیست که با روی باز بتواند زندان رفتنش را بازگوید؟! اما اینکه گفته‌اند شلاق خوردن در پیش چشم مردم شکستی روانی برای مجرم و همچنین تماشاگران است ، شاید درست باشد. ولی چه بسا همین شکست روانی بازدارنده‌ی مجرم بوده و بحال جامعه هم سودمند باشد. دوم ، در اینجا تنها از زدن گفته شده ، از علنی بودن سخنی بمیان نیامده. اگر ثابت شد زدن در برابر چشم مردم (به حال مجرم یا مردم) سودی ندارد می‌توان در زندان زد.
[2] : از کسانی که از اینگونه کیفرهای سخت نارضایتی نشان می‌دهند باید پرسید : آیا زندگی یک ملتی و آینده‌ی کشورشان ‌قدر و ارزش دارد؟! آیا در نظر می‌گیرید که برای بدست آوردن امنیت و آسایش یک ملت چه تلاشها بکار رفته و چه جانها فدا شده؟! اگر به اینها فکر شود برای نگهداری یک ملت و پایداری امنیت او ، چنان کیفرهایی سختگیری بیش از اندازه بحساب نخواهد آمد.
.
78 views05:30
باز کردن / نظر دهید