Get Mystery Box with random crypto!

پاکدینی ـ احمد کسروی

لوگوی کانال تلگرام pakdini — پاکدینی ـ احمد کسروی پ
لوگوی کانال تلگرام pakdini — پاکدینی ـ احمد کسروی
آدرس کانال: @pakdini
دسته بندی ها: تحصیلات
زبان: فارسی
مشترکین: 6.01K
توضیحات از کانال

kasravi-ahmad.blogspot.com
کتابخانه پاکدینی
@Kasravi_Ahmad
تاریخ مشروطه ایران
@Tarikhe_Mashruteye_Iran
اینستاگرام
instagram.com/pakdini.info
کتاب سودمند
@KetabSudmand
یوتیوب
youtube.com/@pakdini
پیام بما
@PakdiniHambastegibot
farhixt@gmail.com

Ratings & Reviews

4.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 2

2022-08-30 14:32:01 بهوس بآن کار برنخاسته‌ایم. رهایی بیست‌ملیون توده را از یک بدبختی بزرگ در آن کار دیده‌ایم. خشنودی خدا را در آن یافته‌ایم. خود را با بیمهای بزرگی روبرو گردانیده جانبازانه بچنان میدانی پا گزارده‌ایم. بارها نشست برپا گردانیده پس از یاد نام پاک‌ْخدای جهان و پرداختن به نیایش با او با همدیگر پیمان بسته‌ایم ـ پیمان بسته‌ایم که با هر گونه گمراهی که در اینجهانست به رزم و نبرد پردازیم و یکی از آنها کیش شیعی را بدیده گرفته‌ایم.


.
275 views11:32
باز کردن / نظر دهید
2022-08-30 14:30:45 کتاب «دولت بما پاسخ دهد» (احمد کسروی)

تکه‌ی 10


(٢) درباره‌ی مذهب : (تکه‌ی 5)

جناب آقای بیات اینها سخنان شاعرانه نیست. نمی‌خواهم با این جمله‌بندیها هنر خود نمایم. می‌خواهم ریشه‌های بدبختی بیست‌ملیون توده را نشان دهم. اینها نکته‌های بسیار ارجداریست. اینها را می‌نویسم و دولت باید بما پاسخ دهد.

چهل سالست در این کشور مشروطه برپا گردیده. در این چهل سال انبوه مردم که همان شیعیانند نخواسته‌اند معنی آن را بدانند. هنوز هم نمی‌دانند و نمی‌خواهند بدانند. از مشروطه تنها آن میدانند که یک چیز «خلاف شرع» است و باید دشمنش دارند و دشنام دهند و ریشخند کنند و تا توانند بقانونها نافرمانی نمایند.

اینک جنگ با این بزرگی برخاسته و سراسر جهان را بتکان آورده و شیعیان ایران تنها آن فهمیده‌اند که از پیشامد سود جویند و با گرانفروشی و انبارداری و بی‌پروایی بدستورهای دولت پولهایی اندوزند و دسته دسته بکربلا روند و اگرهم گذرنامه داده نشد از مرز قاچاقی گذرند و آن را کار ثواب دیگری شناسند.

جلو خامه را باز نمی‌گزارم. کیش شیعی با زندگانی دمکراسی نمی‌سازد و نتواند ساخت. اگر آب و آتش باهم توانند ساخت اینها هم توانند ساخت.

راستست ما می‌بینیم دولتهای ما با ملایان نیک ساخته‌اند. در این سه سال دیدیم که چه پشتیبانیها بملایان می‌نمایند و چه نقشه‌ها برای چیره گردانیدن آنها میکشند. دیدیم که هنگامی که حاجی‌آقا‌حسین قمی از نجف آهنگ ایران کرد رادیوی ایران تا مرز عراق به پیشواز او رفت و تو گفتیی قهرمان لنینگراد را بایران می‌آورد ، راهپیمایی او را گام بگام آگاهی داد. دیدیم که دولت باو رسمیتی داد (رسمیتی که ما تاکنون معنایش را نفهمیده‌ایم) و پیشنهادهای او را درباره‌ی چادر و چاقچور برسمیت پذیرفت و پاسخ رسمی داد. دیدیم که پسر آقای حاجی‌سیدابوالحسن برای گردش بایران آمد و آقای ساعد نخست‌وزیر آن زمان بهمه‌ی فرمانداران و استانداران دستور فرستاد که پذیراییهای بسیار باشکوه ازو کنند که رونویس نامه‌ها در دست ماست. دیدیم در این سه سال رادیوی ایران یک دستگاه ملایی گردید که کم‌کم روشان باز شد و پارسال و امسال روضه هم خواندند ، و اگر جلوگیری نشود هرآینه سال آینده نوحه نیز خواهند خواند ، و خانواده‌ها باید در پیرامون رادیوها دایره پدید آورند و بهوای آن سینه کوبند و ترجیعهای نوحه را خوانند.
ولی اینها سازشهای خاینانه‌ایست. اینها سازشهای آن دسته از وزیرانست که بدخواهی آنان با توده و کشور از پرده بیرون افتاده. اینها جلو ما را نتواند گرفت. اینها دلهای ما را آسوده نتواند گردانید.

ما چیزی را که با صد دلیل دریافته‌ایم نادیده نتوانیم گرفت. در این کشور یا زندگانی دمکراسی یا کیش شیعی ، یا سررشته‌داری توده یا حکومت ملایان ، یا آن یا این ، هر دو در یکجا نتواند بود. ایرانیان یا باید شیعه باشند و بآموزاکهای شیعیگری راه روند و مشروطه را رها کنند ، و یا هوادار مشروطه بوده بکیش شیعی (و همچنین بدیگر کیشها) چاره اندیشند.
تا اینجا جای گفتگو نیست. گفتگو در آنست که کدام یکی را پذیرند و کدام را دور گردانند. ما ـ ما که دسته‌ی پاکدینان یا آزادگانیم ـ سنجیدیم و با خود اندیشیدیم و باین نتیجه رسیدیم که باید مشروطه را نگه داریم و کیش شیعی را رها کنیم ، زیرا دیدیم :

1) کیش شیعی سیاستی در راه بدست آوردن خلافت اسلامی بوده و بنیاد آن بر این گفتگوست که آیا علی خلیفه بایستی بود یا ابوبکر و عمر و عثمان ، و اکنون که خلافت بیکبار از میان رفته و جهان اسلام بیکبار بهم خورده دیگر چه جای چنان گفتگوییست و چه جای چنان سیاستیست؟!..

2) کیش شیعی نه تنها با مشروطه یا زندگانی دمکراسی نمی‌سازد با هیچ یک از خرد و دانش و تاریخ سازش ندارد و با آن کیش هیچ گونه زندگانی سرفرازانه پیش نتوان گرفت ، و ما هیچ عذری نمی‌داریم که آن را نگاه داریم و ببدبختی خودمان و فرزندانمان تن دردهیم.

3) ما خود هوادار ، بلکه درفشدار دین می‌باشیم و برآنیم که جهانیان باید با دین زندگی کنند و این کیش یکسره بآخشیج دینست و صد توهین بخدای جهان دربر می‌دارد.

در این باره سخن بسیار فراوانست و ما در جاهای دیگر نوشته‌ایم. در اینجا بکوتاهی کوشیده نمی‌خواهیم جناب‌عالی را که نخست‌وزیر کشورید و کارهای بسیار میدارید با سخنان دور و درازی روبرو گردانم.

خواستم آنست که آنچه ما را با کیش شیعی به نبرد برانگیخته که بگفته‌ی آقای دشتی : «بر ضد آن مذهب چیزها می‌نویسیم و انتشاراتی میدهیم» اینهاست. یک اندیشه‌ی بسیار ریشه‌دار و ارجداریست.

264 views11:30
باز کردن / نظر دهید
2022-08-29 18:32:01 دیگری اینکه ما اساساً باین زمینه‌ها نزدیک نمی‌شویم. ما نه تنها حزب یا جمعیت را بآن معنایی که هوچیان فهمیده بودند و بکار می‌بردند نمی‌خواهیم و از آن کارها بیکبار بیزاریم با حزب یا جمعیت بمعنی اروپاییش نیز چندان کاری نداریم. ما مقصودمان بالاتر از اینهاست. ما چون کلمه یا نام دیگری پیدا نکرده‌ایم اینها را می‌آوریم وگرنه خواست ما چیز دیگری می‌باشد.

ما می‌گوییم : آیا این کشور را باید نگه داشت یا نه؟.. اگر می‌گویید نگه نباید داشت. آشکاره بگویید تا بدانیم. همچنین اگر تصور می‌کنید نیازی به نگه داشتن ما نیست و خدا نگه می‌دارد و یا خودبخود می‌ماند آن را هم بگویید.

اگر میگویید نگه باید داشت پس باید یک دسته‌ای باشند که آن را نگه دارند و در این راه بکوشش پردازند ، و اینهم پیداست که آن دسته باید راهشان یکی باشد و همگی دست بهم دهند و یکدل و یکزبان بکار پردازند.

این چیزیست که هیچ کس انکار نتواند کرد و ما نیز شما را باین کار می‌خوانیم. ما این روزنامه را بنیاد نهاده و این کوششها را بگردن گرفته‌ایم برای آنکه یک راهی برای نگهداری این کشور باز کنیم و یک رشته حقایق را در زمینه‌ی زندگانی توده‌ای روشن گردانیده ، اندیشه‌ها را در پیرامون آنها یکی سازیم و بدینسان یک دسته‌ای از غیرتمندان و پاکدلان پدید آوریم که نگهداری این کشور را بعهده گیرند.

این مقصود ماست و برای این می‌کوشیم و همه‌ی غیرتمندان و آزادگان را بهمدستی در این مقصود می‌خوانیم و هیچگاه دربند مراسم و آیین حزبها نمی‌باشیم. ما بیش از همه یکی شدن دلها را می‌خواهیم. بیش از همه بروشنی حقایق می‌کوشیم.

(پرچم روزانه شماره‌های 44 ، 45 و 46 بیست و دوم ، بیست و سوم و بیست و چهارم اسفند ماه 1320)

پابرگی :
1ـ دوره‌ی سوم مجلس در سال 1293 آغاز ولی به علت جنگ جهانی یکم نتوانست بیش از یک سال بپاید. کشور دیری مجلس نداشت تا اینکه دولت در سال 1296 نوید انتخابات مجلس دوره‌ی چهارم را داد. ولی به علتهایی انتخابات کامل نشد و برخی شهرها نتوانستند نماینده برگزیده بفرستند. تا در تیرماه 1298 انتخابات آغاز یافت ولی چون در مرداد همان سال پیمان ننگین 1919 در زمان نخست‌وزیری وثوق‌الدوله امضاء شده مردم دانستند و روزنامه‌ها هایهوی فراوان کردند ، اینبود وثوق‌الدوله ناچار به کناره‌گیری گردید (4 تیرماه 1299). مجلس آغاز بکار کرد و احمدشاه ، مشیرالدوله را به نخست‌وزیری منصوب کرد. مشیرالدوله در همان ماه رسمیت یافتن پیمان یاد شده را با شرط نظر مجلس دانست. از آنسو چون وثوق‌الدوله متهم به دخالت در انتخابات بود و گمان می‌رفت شمار بسیاری از نمایندگان هوادار پیمان را با تقلب در انتخابات دارای کرسی نمایندگی کرده بوده ، اینست مشیرالدوله انتخابات دوره‌ی چهارم را که پایان هم نیافته بود ناانجام گزارد. تا سال دیگر انتخابات تازه‌ای برپا شود. مجلس دوره‌ی چهارم راستی‌را در یکم تیرماه 1300 رسماً بکار آغاز کرد. ـ ویراینده


.
479 views15:32
باز کردن / نظر دهید
2022-08-29 18:31:38 «حزب و گمراهیهای سیاسی» (احمد کسروی)

ما از مردم چه می‌خواهیم؟.. (تکه‌ی سه از سه)


دوم : اینان حزب یا جمعیت درست کردن را یک بازیچه‌ای گردانیدند. نخست در ایران یک حزب بزرگی بود (حزب دمکرات) ، و چون آنان را تندرو می‌شماردند یک دسته در برابر آنان خود را «اعتدالی» می‌نامیدند. ولی در زمان این هوچیان آن ترتیب هم بهم خورد و بسیاری از آنان نظیره‌سازی کرده خود حزبهایی پدید آوردند و کم‌کم این کار رواج گرفته تا بآنجا رسید که حزبسازی از آسانترین کارها شمرده شد که هر کسی همینکه می‌خواست ، با چند تن از آشنایان فراهم نشسته یک چند جمله‌ای را بهم بافته و آن را «مرامنامه» می‌نامیدند و یک نامی ‌بروی خود گزارده یک مُهری نیز می‌کندند و با این چند مقدمه‌ای حزبی پدید می‌آوردند.

کم‌کم کار برسوایی کشید و نامهای موهون بسیاری از «کمیته‌ی آهن» و «تجدد ایران» و «جامعه‌ی تبلیغ» و «دمکرات نصرت» و «دمکرات مستقل» و «کمیته‌ی اتحاد شرق» و «اتحاد بشر» و «اصلاح‌طلبان» و بسیار مانند اینها بیرون ریخت.

اساساً حزبسازی یک افزاری در دست هوسبازان و طمعکاران گردید. مثلاً فلان‌السلطنه یا بهمان‌الدوله می‌خواست نخست‌وزیر گردد و می‌فرستاد یکی از سردستگان هوچیان را بنزد خود می‌خواند و با او بشور می‌نشست که از چه راه وارد شود و آن سردسته پاسخ داده چنین می‌گفت : «باید یک حزبی درست کنیم». این یکی از کارهای رایج آن زمان بود و بسیاری از وزیران برای خود حزبی می‌ساختند.

یکی از زمانهایی که بازار حزبسازی گرم می‌گردید هنگامی ‌بود که انتخابات آغاز می‌یافت. در اینجا بود که رسواییها از اندازه می‌گذشت و چند نام موهون دیگری بیرون می‌آمد و هر روز برگهایی برای نشان دادن کاندیدهای این حزب و آن حزب انتشار می‌یافت.

برای آنکه سخنم بی‌دلیل نباشد برخی جمله‌ها را از سر مقاله‌ی «عصر جدید» که در سال 1335[آغاز سال 1296 خورشیدی] (۱) بهنگام انتشار آگهی انتخابات دوره‌ی چهارم مجلس نوشته در پایین می‌آورم. عنوان گفتار «تجهیزات برای انتخابات» است و در زیر آن پس از جمله‌هایی می‌نویسد :

«دوباره می‌بینیم در محیط سیاست طهران جنب و جوشهایی تولید و هر کس و هر دسته در صدد تأمین آتیه است. احزاب سابق تشکیلات منحل شده‌ی خود را تأسیس و قواء خود را تجهیز می‌نماید ـ احزاب تازه در شرف تشکیل ـ حکاکان مشغول کندن امهار ـ مطبعه‌ها مشغول طبع اعلانها ، پروگرامها ، مرامنامه‌ها می‌باشند ..

از قراری که می‌شنویم یک فرقه بنام سوسیال دمکرات ، یک فرقه بنام حامیان برزگران ، یک فرقه بنام ودادیون یا اتحاد ملی تشکیل شده. فرقه‌ی سوسیال دمکرات (و یا مطابق مهر فرقه که دیده شد سوسیالیست دمکرات) چندان بی‌سابقه در ایران نبوده. بعلاوه با بودن آن در ممالک دیگر محتاج بتوضیح نیست. فرقه‌ی طرفداران بزرگ نیز بطوری که شنیده‌ایم از سه چهار نفر تجاوز نمی‌کند .. حزبی که می‌گویند فعلاً دارای چهل و پنجاه نفر جمعیت شده است فرقه‌ی ودادیون یا اتحاد ملی است ...»

از سخن خود دور نیفتیم : یک دسته در بیست و چند سال پیش ، با رفتار زشت خود «جمعیت» یا «حزب» را رسوا گردانیده‌اند.

این کلمه‌ها امروز موهونست و ما که آنها را بکار می‌بریم نفرتی در خود احساس می‌کنیم. از آنسوی می‌ترسیم خوانندگان چنین دانند که مقصود ما از این نامها همان بازیچه‌های خنک و زشت بیست و چند سال پیش میباشد. اینست برای جلوگیری از نافهمیدگی باین گفتار پرداختیم و مقصودمان در اینجا دو چیز است :

یکی آنکه رفتار زشت هوچیان و بدکرداران و حزبسازیهای خنک آنان دلیل بدی حزب یا جمعیت نیست. در جهان بسیار چیزهاست که خود نیکست ولی بدنهادانی آن را بازیچه‌ی اغراض خود ساخته‌اند. در جهان موضوعی گرانمایه‌تر از دین نیست و شما میدانید که همیشه دسته‌های انبوهی از دین نان خورده‌اند و آن را در راه غرضهای خود بکار برده‌اند.

همچنین اگر برخی حزبها بد بوده‌اند دلیل روگردانی ما از آن نتواند بود. بگفته‌ی یکی از آشنایان شما اگر ده تا تخم مرغ بخرید و چون یکی بشکنید تباه درآید ، و همچنین دوم و سوم و چهارم یکی پس از دیگری فاسد باشد ـ آیا از اینجا همه‌ی تخم مرغها را فاسد دانسته دیگر آرزوی تخم مرغ خوردن نخواهید کرد؟.

کشور مشروطه بی‌حزب نتواند بود. امروز شما به هر کشوری از کشورهای آزاد جهان نگرید همه را حزبها راه می‌برند. آیا آلمان را که راه می‌برد؟.. روسیه را که اداره می‌کند؟.. در انگلستان رشته در دست کیست؟!.. در ترکیه سررشته‌داران کیانند؟.. اینها را بیندیشید تا بدانید چه نیازی به حزب یا جمعیت هست.

424 views15:31
باز کردن / نظر دهید
2022-08-29 15:04:37
دفتر «دولت بما پاسخ دهد»
همبسته با گفتار بالا
.
479 views12:04
باز کردن / نظر دهید
2022-08-29 14:31:16 کتاب «دولت بما پاسخ دهد» (احمد کسروی)

تکه‌ی 9


(٢) درباره‌ی مذهب : (تکه‌ی 4)

پیشروان مشروطه‌خواهی اگر مردان دوراندیش و بافهم و دانش بودندی بایستی این ناسازگاری را بدیده گیرند و از همان گام نخست بچاره کوشند. ولی آنان این هوش و دانش را نداشته‌اند و با کوششهای خود مشروطه را در بغل شیعیگری جا داده‌اند.

اینکه مشروطه در ایران بنتیجه‌ی نیکی نرسیده و رُویه‌ی[شکل] بسیار ناستوده‌ای بخود گرفته ، انگیزه‌های بسیاری میدارد ، و یکی از انگیزه‌های بزرگ آن (بلکه بزرگترین انگیزه‌ی آن) همین ناسازگاری با کیش شیعی و برخورد با دستورهای آن می‌باشد.

در این سی‌وهشت سال که از آغاز مشروطه میگذرد ما در این کشور بوده‌ایم و میدانیم که ملایان و پیروان ایشان با مشروطه و قانونهای آن چه رفتاری کرده‌اند ، چه ناپاسداریها نموده‌اند ، در برابر هر گامی که بسوی پیشرفت برداشته شده به چه ایستادگیها و کارشکنیها برخاسته‌اند. اکنون هم در این کشوریم و می‌بینیم که چه رفتاری می‌نمایند.

نافرمانی بقانون ، سرپیچیدن از دستور دولت ، گریختن از سربازی ، نپرداختن مالیات ، گریزانیدن کالا از گمرک ، قاچاقی گذشتن از مرز و اینگونه کارها عبادتی در اندیشه‌ی آنهاست. سربازی که در راه ایمنی کشور کشته می‌شود در نزد آنها «مرتد» مرده. پاسبانی که شب تا بامداد بیدار می‌ماند و نگهبانی میکند از «ظلمه» است و پولی که بگیرد حرام است. نخست‌وزیر ، وزیران ، نمایندگان مجلس ، سران اداره‌ها ، کارمندان دولت ، همه از «ظلمه»اند و همه گناهکارند ، پولشان حرامست ، رختهاشان حرامست ، نانی که خودشان و فرزندانشان میخورند حرامست.

عدلیه خلاف شرعست ، دفترهای رسمی خلاف شرعست ،‌ نظام‌وظیفه خلاف شرعست ، مالیه خلاف شرعست ، دبستانها خلاف شرعست ، دانشکده‌ها خلاف شرعست ، هرچه بیرون از دستگاه آخوندی و شیعیگری است خلاف شرع است.

میهن‌پرستی بت‌پرستیست. گفتگو از سوسیالیزم و کمونیزم بکلی حرامست. «اینها صحبتهای دنیاییست». اگر بیگانگان بکشور آمدند چون جلو روضه‌خوانی و زیارت را نمی‌گیرند بسیار بهتر که بیایند.

چنگیز و تیمور و صمدخان که آنهمه ستمها کرده و خونها ریخته‌اند درخور پروا نیستند. باید ستم یزید را فراموش نگردانید. باید دست از گریبان ابوبکر و عمر و عثمان برنداشت.

در محرم ١٣٣٠ (قمری) که روز عاشورا افسران دُژخیم تزاری در سربازخانه چوبه‌های دار برپا می‌گردانیدند که شادروانان ثقة‌الاسلام و شیخ‌سلیم و ضیاءالعلماء و پسران نوجوان علی‌مسیو را بگناه ایراندوستی و میهن‌پرستی بدار کشند ، در همان هنگام شیعیان دسته‌ها راه انداخته در بازارها گردیده زنجیر بتن خود می‌کوفتند و فریاد برمی‌آوردند : «داد از ظلم یزید». (ای داد شمر الندن ، فریاد شمر الندن).

در سال ١٣٣٦ (قمری) که در ارومی آشوب آسوری برخاست بهنگامی که آسوریان مردان آن شهر را کشتار میکردند و زنها را شکم میدریدند و دختران را کشیده می‌بردند حاجی محتشم‌السلطنه والی شیعی آذربایجان در تبریز در عالی‌قاپو روزهایش را با زیارت عاشورا میگذراند و صد لعن «اَللّهُمَ‌ّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَ‌ّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ» میخواند.

من نمی‌خواهم سخن را تا زمینه‌ی روانشناسی کشانم. ولی می‌باید بگویم که کیش شیعی که یک بنیادگزاری سیاسی بسیار استادانه‌ای می‌بوده ، پندارهای آن مغز پیروان را چندان پر میگرداند که جای بازی بهیچ چیز دیگر نمی‌گزارد ، و او را از زمان خود بیرون برده به هزاروسیصد سال پیش میکشاند. یک شیعی که در این زمانست و درمیان ماست اگر نیک بجوییم در هزاروسیصد سال پیش است ، در مدینه است ، در کربلاست ، در کوفه است ، در شام است. آنچه در برابر چشمش دِفیله[=رژه] میدهد کشاکشهای خلافت و داستان کربلا و جنگهای سلیمان‌بن‌صرد و مختار ثَقَفیست.

راست گفته شده که اینان مردگان هزاروسیصد‌ساله‌اند که سر از گور درآورده بمیان مردم درآمده‌اند. راست گفته شده که اینان بجهان جز از دیده‌ی شیعیگری (از دیده‌ی تولا و تبرا) نمی‌نگرند.

شما اگر پیش یک شیعی سخن از پیشامدهای این زمان برانید (مثلاً از این جنگ[=جنگ جهانی دوم] و از نتیجه‌های آن گفتگو کنید) ، لذتی نخواهد برد. ولی اگر بازگردید و سخن از جنگ خیبر و کشته شدن مرحب جهودی و مانند آن برانید خواهید دید چهره‌اش شکفت و با یک لذتی بگفتگو درآمد.

من خودم روزی سخن از بدبختیهای توده‌ی ایران میراندم و از چاره گفتگو میکردم ناگهان مردی قمی لب باز کرد و چنین گفت : «خدا لعنت کند ، تخم همه‌ی اینها را عمر کاشته». ناچار شدم بگویم : «خدا لعنت بآن اندیشه‌های پست تو کند».


.
553 views11:31
باز کردن / نظر دهید
2022-08-29 13:17:43
دفتر «دولت بما پاسخ دهد»
همبسته با گفتار https://t.me/pakdini/19817
.
198 viewsedited  10:17
باز کردن / نظر دهید
2022-08-28 18:32:01 در آن یادداشتها از بسیاری از این هوچیان نام برده و خیانتهایی را که از هر یکی سر زده ذکر کرده از جمله درباره‌ی یکی از آنان چنین می‌نویسد :

این مرد طماع در داستان جمهوریت (1) بنزد من آمد و پول خواست. من چون ندادم رفت پیش محمدحسن‌میرزا و از او پولی گرفت و با من بمخالفت پرداخت.

در همان یادداشتها یک تلگراف رمزی را که محمدحسن‌میرزا ببرادرش احمدشاه فرستاده و کلیدش بدست افتاده و کشف گردیده نقل می‌کند.

احمدشاه در پاریس بوده محمدحسن‌میرزا باو تلگراف می‌کند : «سی‌هزار تومان که فرستادید و باطرافیان ... دادیم کمست. اینها بطمع پول برای ما کار می‌کنند. زود حواله‌ی دیگری بفرستید».

این یک نمونه‌ای از کارهای آن ناکسانست. نیک بیندیشید که یک مردی در کشور پیدا گردیده و می‌خواهد رئیس‌جمهوری باشد. و یک جنبشی در توده بنام این موضوع پدید آمده. آیا یک ایرانی چه باید کند؟... نه آنست که اگر آن را بسود توده می‌داند باید یاری کند ، و اگر نمی‌داند باید بجلوگیری پردازد؟!..

ببینید تا چه ‌اندازه بیشرمیست که در چنان پیشامدی کسانی تنها در اندیشه‌ی پول گرفتن باشند و رو باینسو و آنسو آورده آشکاره پول بخواهند.

آیا می‌توان پنداشت که رضاشاه تهمت زده؟!.. آیا می‌توان گفت که دروغ باو بسته؟!. من از رضاشاه هواداری نمی‌کنم. ولی بآن جایگاه باور نکردنیست که بیک هوچی پست تهمت بندد. رضاشاه را اگرهم بد بدانیم چنین گمانی باو نخواهیم برد.

از این گذشته ما خود آن کسان را می‌شناسیم. ما خود می‌دانیم که کارشان این بوده و برای پول گرفتن بوسیله‌های بسیار زشتتر از این دست می‌زده‌اند.

همان کسی را که رضاشاه مینویسد ، او خود گفتاری در یکی از روزنامه‌های آن زمان نوشته و بمناسبتی چنین می‌گوید :

«بعضی بمن می‌گویند از سیاست برکنار باش. ولی من این را صلاح نمی‌دانم. زیرا ادیب‌الممالک چون از سیاست دست برداشت از گرسنگی مرد».

همین دو جمله کافیست که او را بشناسید. نخست ببینید سیاست چه چیز را می‌گوید. ادیب‌الممالک یک شاعری بود این را ستایش می‌کرد و پول می‌گرفت و آن را هجو می‌کرد و پول می‌گرفت. این رفتار زشت یا هوچیگری او را دخالت در سیاست می‌شمارد. دوم دخالت در سیاست را یک کسبی می‌داند و آشکاره می‌گوید : اگر دست بردارم گرسنه خواهم ماند.


پابرگی :
1ـ پیش از برافتادن خاندان قاجار و آغاز پادشاهی پهلوی ، سردارسپه خواهان برپایی جمهوری شد لیکن ملایان با آن ناهمداستانی نشان دادند و هیاهو برانگیختند. سرانجام آن دسته از نمایندگان مجلس (و همچنین ملایان بزرگ قم) که مخالف جمهوری بودند از یکسو و سردارسپه از سوی دیگر به توافقی بدینسان رسیدند : سردارسپه دست از جمهوری‌خواهی بکشد و آنان هم از پادشاهی قاجاریان هواداری نکنند.


.
547 views15:32
باز کردن / نظر دهید
2022-08-28 18:31:19 «حزب و گمراهیهای سیاسی» (احمد کسروی)

ما از مردم چه می‌خواهیم؟.. (تکه‌ی دو از سه)


ولی در داستان مهاجرت یک چیزهای ناستوده‌ای رخ داد ، زیرا آلمانها برای پیشرفت مقاصد خود در ایران از دادن پول مضایفه نمی‌کردند و لیره‌های بسیاری سکه زده همراه خود آورده بودند. کسانی از سران مهاجران بپول گرویده رفتار ناستوده‌ای کردند و این مایه‌ی تنفر دیگران شد و درمیانه اختلافها رخ داد.

از آنسوی خود مهاجرت نتیجه‌ی نیکی نداد. یک دسته‌ی بزرگی از ژاندارم ایران و از مهاجران در جنگ کشته گردیدند و آخرین نتیجه آن شد که مهاجران پس از دو سال رنج و آوارگی از خاک ایران بیرون رفته در عثمانی و دیگر جاها پراکنده گردیدند.

این نافیروزیها نتیجه‌ آن را داد که بیشتر آزادیخواهان نومید گردیده کناره‌جویی کردند. بخصوص مردان پاکدامنی که جز رهایی این کشور و توده را نمی‌خواستند و درپی سود شخصی نبودند. اینان بیکبار دلسرد شده بکناری رفتند.

این دلسردی و کنارجویی آنان نیز نتیجه آن را داد که میدان برای کسان سودجو و آلوده‌دامن باز گردید که بنام آزادیخواهی یا دمکراتی بمیان افتادند و بخودنمایی و سودجویی پرداختند. باید گفت یک «تحولی» در عالم آزادیخواهی پدید آمد و دستگاه تغییر یافت.

این زمان ده سال بیشتر از آغاز جنبش مشروطه می‌گذشت. در آن ده سال بیشتر ، کم‌کم در تهران کسانی پیدا شده بودند که شیوه‌ی سود جستن و پول درآوردن را ـ از راه دسته‌بندی و روزنامه‌نویسی و هیاهو و دخالت در کار کابینه‌ها و هواداری از این وزیر و از آن وزیر و مانند اینها ـ نیک یاد گرفته بودند.
در آن ده سال و بیشتر این قبیل سودجویان از این شهر و از آن شهر بتهران آمده و در اینجا مانده کم‌کم یک دسته‌ی بزرگی شده بودند.

بسیاری از نمایندگان پارلمان از شهرها بتهران آمده و پس از پایان دوره‌ی وکالت بازنگشته و در اینجا مانده و از آن راهی که گفتیم بپول‌اندوزی و خوشگذرانی پرداخته بودند. این کسان را در آن زمان «هوچی» نامیده‌اند ما نیز به همان نام می‌خوانیم.

آزادیخواهان غیرتمند و جانفشان از میان رفته و این هوچیان جای آنان را گرفته بودند.

در این میان در سال 1335[1296 خورشیدی] شورش روسیه رخ داد ، و این شورش بزرگ که در همه‌ی جهان تکانی پدید آورد در ایران نتیجه‌اش این شد که دولت بیکبار ناتوان گردید و در همه جا آزادیخواهان ـ یا بهتر گویم سرجنبانان ـ بتکان آمدند و بیک رشته کارها پرداختند.

چنانکه گفتیم در تهران میدان برای این هوچیان باز مانده بود و اینان از پیشامد استفاده جسته بیک رشته کارهای ناستوده‌ای شروع کردند.

از همان آغاز شورش روسیه تا هنگامی که رضاشاه رشته‌ی اختیارات کشور را بدست گرفت ، که نزدیک به ده سال است یک دوره‌ی خاصی از تاریخ ایران می‌باشد و در این یک دوره این هوچیان یک عامل مؤثری در کشور بودند و آسیبهای بزرگی رسانیدند.

من اگر کارهای اینان را بنویسم باید یک کتاب جداگانه پردازم. در اینجا بی‌آنکه از کسی نامی ‌برم بیاد دو رشته از کارهای ننگین ایشان می‌پردازم :

نخست اینان دخالت در سیاست (یا بهتر بگویم هوچیگری) را پیشه‌ای برای خود گرفته از آن راه نان می‌خوردند ، بلکه دارایی می‌اندوختند. هر نخست‌وزیری که می‌خواست کابینه تشکیل دهد می‌بایست پولی درمیان اینان تقسیم کند و بکسانی از آنان در ادارات کار دهد ، وگرنه بهیاهو پرداخته نمی‌گزاردند کابینه پا گیرد و بکاری پردازد.

این یک رسمی ‌شده بود و خود وزیران بآن عادت داشتند و دادن پول سختشان نمی‌آمد. بلکه اگر کسی می‌خواست کابینه درست کند خود از پی اینان می‌فرستاد و نوید پول می‌داد و برای برانداختن کابینه‌ی حاضر بکارشان وامی‌داشت. این معامله‌ی رایجی بود.

از اینرو یک کابینه نمی‌توانست بیش از دو یا سه ماهی دوام کند. زیرا اینان پولی را که می‌گرفتند و می‌خوردند و تمام می‌کردند بایستی اسبابی فراهم کنند که دوباره پول گیرند. از اینرو بایستی بسراغ یک خریدار تازه‌ای روند و یا او بسراغ اینان بیاید.

اینکه نوشتیم که در بیست و چند سال پیش چون در یک سال چهار کابینه عوض شد آنها را
«کابینه‌های چهار فصلی» نامیدند ، یکی از علل آنها دخالت همین دسته‌ی هوچیان بوده.

از اینان در این زمینه‌ها کارهای بسیار زشتتری هم سر زده که می‌بینم اگر بنویسم بغیرت ایرانیگریم خواهد برخورد و اینست خامه را نگه می‌دارم ـ از آنسوی برای آنکه گفته‌هایم بیکبار
بی‌دلیل نباشد تنها یک داستانی را یاد می‌کنم :

از رضاشاه پهلوی یادداشتهایی در دست است که خود اسناد گرانبهاییست.


490 views15:31
باز کردن / نظر دهید
2022-08-28 14:30:40 کتاب «دولت بما پاسخ دهد» (احمد کسروی)

تکه‌ی 8


(٢) درباره‌ی مذهب : (تکه‌ی 3)

من اگر بخواهم در اینجا جلو خامه را باز گزارم و همه‌ی گفتنیها را بگویم سخن بدرازی خواهد انجامید. می‌باید بکوتاهی بگویم که کیش شیعی هیچگاه برای بدست گرفتن حکومت و راه بردن آن نبوده. خود همان امامان که با آن پافشاری دعوای خلافت می‌داشتند ، هر یکی بِهمان دعوا بس کرده روزگار بسر می‌بردند. روشنتر گویم : تنها به «غاصب» خواندن خلفا و کارشکنی با آنان بس می‌کردند و هیچگاه نمی‌خواستند خودشان بکوشند و خلافت را بدست آورند. ملایان نیز در ایران همان رفتار را می‌کردند و هیچگاه درپی بدست آوردن حکومت نمی‌بودند (و کنون هم نیستند) و تنها بِهمان کارشکنی و مردم‌آزاری بس میکردند.

بدینسان همیشه حکومت در دست پادشاهان می‌بود. در زمان قاجاریه چون پادشاهان آن خاندان ناشایستی بسیار از خود می‌نمودند و کشور روزبروز ناتوان و آشفته میگردید ، و از آنسوی آوازه‌ی مشروطه در کشورهای اروپا و آبادی و نیرومندی آن کشورها بایران رسیده بود ، کسانی از خود ملایان از شادروانان بهبهانی و طباطبایی و آخوند خراسانی و دیگران پا پیش گزاردند و خواستار مشروطه شدند و عنوانشان این می‌بود که با زبان ملایی خود میگفتند :

«چون در این زمان حکومت حقه ممکن نیست و اختیار در دست حکام جور است لااقل باید آن حکام را با قوانین عرفی مقید گردانید ...».

با این عنوان می‌بود که مشروطه را بایران آوردند و از آنسو کیش شیعه را با همان دستگاهش نگه داشتند.

راستی آنست که ایشان نه معنی مشروطه را نیک می‌دانستند و نه از زیانهای کیش شیعه آگاه می‌بودند. ولی ما که امروز می‌نگریم می‌بینیم زندگانی مشروطه با کیش شیعی بسیار ناسازگار است.

مشروطه یا سررشته‌داری توده معنایش آنست که توده‌ی مردم کشور را خانه‌ی خود دانند و کوشش بآبادی و آزادی آن را از بزرگترین بایاهای خود شناسند ، بقانونها پاس گزارند ، مجلس نمایندگان و دولت را ارجمند دارند ، پول دادن و جان باختن در راه توده را مایه‌ی سرفرازی هر کسی شمارند.

این معنی مشروطه است. این کجا و کیش شیعی کجاست؟! کیش شیعی می‌گوید : خدا جهان را بپاس چهارده معصوم آفریده. ما بندگان ایشانیم ، باید آنها را دوست داریم ، نامهاشان فراموش نکنیم ، بروی گورهاشان گنبد و بارگاه افرازیم ، از راههای دوری بزیارت رویم ، بدشمنانشان لعنت فرستیم ، همه چیز را فراموش ساخته جز در اندیشه‌ی آنها نباشیم ...

در این کیش آنچه جا ندارد سخن از کشور و توده و کوشش در راه آنهاست. یک شیعی باید بجهان ارجی نگزارد و درپی آبادی آن نباشد. آنگاه جهان اگر بد است و ستم فزونتر شده باید امام زمان بیاید و جهان را بنیکی آورد. در اندیشه‌ی یک شیعی بدیها باید روبروز فزونتر گردد و جهان پر از ستم و بیداد شود تا هنگام برای بیرون آمدن امام برسد که بیرون آید و جهان را پر از داد گرداند.

گذشته از همه‌ی اینها ، از روی مشروطه حکومت حق توده است که باید با برگزیدن نمایندگان و پدید آوردن مجلس شورا و دولت و اداره‌ها از آن حق خود بهره جویند. در حالی که از روی کیش شیعی حکومت حق علماست ، و چنانکه گفتیم پیروان آن کیش باید هر حکومتی را که جز از علما پدید می‌آید ـ چه مشروطه‌ای باشد و چه استبدادی ـ جائر و غاصب شناسند و دشمن دارند و مالیات دادن و بسربازی رفتن را حرام شمارند.

اینست معنی آنچه می‌گوییم مشروطه با کیش شیعی از هر باره ناسازگار است. در آغاز جنبش مشروطه که حاجی‌شیخ‌فضل‌الله و کسان دیگری از ملایان فریاد می‌زدند : «مشروطه بضد مذهب جعفری است ...» راست می‌گفتند. سخن ایشان تا اینجاش بسیار استوار می‌بود. خواستشان هرچه بوده باشد. سخنشان راست بوده.



.
588 viewsedited  11:30
باز کردن / نظر دهید