Get Mystery Box with random crypto!

#پارت‌51 اخم هامو جمع کردم و با حرص گفتم: - چی میخواستی بشه؟ | ســــنگــــ👊🏻کــــاغــــذ📃قــــیــــچــــیــــ✂️

#پارت‌51

اخم هامو جمع کردم و با حرص گفتم:
- چی میخواستی بشه؟

خواست چیزی بگه که رادین با تن صدای بالا سریع گفت:
- بس کنید...
بشینید تو ماشین، باید از اینجا بریم، حرف دارم باهاتون!

دلم می خواست برگردم و بازم نگاهش کنم.
اما سامین کاملا حواسش بهم بود و چشم ازم بر نمی‌داشت!
هیچ جوره نتونستم برای آخرین بار برگردم و نگاهش کنم..
این دیگه چه حس مزخرفی بود؟!
سوار ماشین شدیم.
نگاهم خود به خود چرخید و جز خیابون خالی چیزی ندیدم!...
یعنی رفته بودن؟!

تو فکر بودم و به گوشه خیابون خیره شده بودم که صدای سامین بلند شد!

- عاشقی بد دردیه، گناه تو چیست، تقصیر دله!
عشق اون دیوونت کرده، بی آشیونت کرده!!

چسبیده بود به صندلی و کنار گوشم ویز ویز می کرد...
رادین بی اهمیت به ما رانندگی می کرد و از نگاه جدیش پیدا بود که کاملا تو فکرِ، معلوم نیست چی شده!..