2024-03-31 22:39:11
بِکَ یاالله!
سهند ایرانمهر
آه ای خدا! ای به نام تو چه خدایان سرخ و سیاه و تو اما بر این همه خون، بر این همه جنون، صبور.
تو را با آدمیان، وعده گاهی است که «قدر»ش خواندهاند. شبی که نسیم رحمتی از عالم بالا میوزد و تو گفتهای که آدمی بکوشد، در چنین شبی در مسیر این نسیم قرار گیرد.بالله که راه نسیم تو را با سبحه و سجاده و زبیبه و عقیق به باد سموم مبدل ساختهاند و زهد را چنان متاع بازار خویش ساختهاند که امیدی بر شمیم رحمت نیست.
ای خدای قدر، ای آنکه سوگندت یا بر جرقه سم اسبان یالافشان بر تخت سنگ سیاه تیپا خورده است یا بر تن نازک قلم، اینک اما نسیم را بِهِل که توفانی باید بر این زمین طاعون زدهی هزار خدا. خدایانِ خشم، خدایانِ منقبض مُحتلم، خدایانی که بر مرکب انسان مکلف، انسان محق را ناخوش دارند.
ای خدای شب نزول، شب تقدیر. با من بگو آیا این تقدیر شوم که به نام تو، چنان کنند که آدمی به جایی التجاء برد که از بهشت نمیگویند و به جایی امید بندد که جهنم را کابین بوسه و عشق نمیکنند، تقدیر کدام شب قدر بود که آدمی چنین بی قدر و سرگردان شده است؟
آه ای خدا که خدایگان، تو را مجال سخن نمیدهند با من بگو آیا در پس این مستوری و در پس این شب سنگینی پلک های سنگین آرزومند، نسیمی از آن عرش دور بر این فرش خون و تراخم خواهد وزید؟ گرهی از این کلاف درهم تنیده ناامیدی گشوده خواهد شد؟ تابشی از آن منبع ناتمام بر این دیجور شب نفرین شده خواهد افتاد؟
آه ای خدای قدر، در تقدیر ما مومنان که بر ایمان خویش لرزانیم، نه سیم تنان نار پستان و نه آن نهرهای عسل و نه آن پریشتگان را که بر صف ایستادهاند تا تجسم بارگاه سلطانی هوسران باشند قرار مده، در تقدیر ما تبسمی، لمحه ای از ترحم یا دستان عطوفتی از خود را قرار ده تا اندکی از خدایگان خشمناک که جز تکفیر و تعزیر نمیشناسند رها شویم و به خدایی تو خو بگیریم.
خدای قلم، خدای نقش و رنگ (صبغه الله و من احسن من الله صبغه)،خدای کلام، خدایی که اینسان از آدمی انتقام نمیگیرد.
ای خدای قدر، سخن بگو ما را توان فهم زبان ایماء و اشاره نیست، ما را مجال شناختن تو در میان این همه خدا که در برابرمان ایستادهاند و دندان قروچه میکنند، نیست.
آه ای خدای قدر، ای سوسوی نور شب تاریک در چشم ناامید وحشت زدگان، ما را دریاب و نجاتمان ده نه از آتش که از مومنان به خود از آنانکه برای تو خون میریزند از آنانکه به نام تو خطبه میخوانند و برای تو تکفیر میکنند.
آه ای خدای قدر کاش سخن میگفتی، کاش تو را خشمی پیدا از موکلان جعلیات بود، کاش به جای "استوی علی العرش"، رحمانیت خویش را با گامهای زمینیات بشارت میدادی، الغوث الغوث از سکوت تو، از صبوریات از این همه تَسمه که اللهالله گویان بر گُردهها کشیده میشود.
بِک یا الله به حق انسان، به حق آدمیانی که در تقدیرشان زندگی در کبد است، به حق آنان که چنان در چنبره طرارانند که درب خانه تو را غرامت میخواهند، به حق گرفتاران در قفس درد، در خارزار بی رحم حیات، در بازار مکاره خدایانی که هرکدام دیگری را انکار میکنند. در انفجار کلمات تاویل زده. در تقدیر ما چیزی قرار ده از جنس تنفس، از جنس آبی آسمان و زمین سبز، از جنس نهراسیدن از گفتن :"دوستت دارم" چیزی از جنس رسولان صادقی که سودای بهشتشان به جهنمیشدن زمین نیانجامد، بک یاالله!
بک یا الله از شر خیالی که خدا شد
«..و بعضی
خیال خود را
به خدایی گرفتند».
مقالات شمس
آواز: محمدرضا شجریان
میکس: امیر ملکی
#نوای_واپسین_شب
#متن_شب
#شب_قدر
(بازنشر بنا به درخواست برخی خوانندگان عزیز)
@Sahandiranmehr
16.5K viewsedited 19:39