2023-06-18 13:52:56
روح بهارستان
سهند ایرانمهر
در تهران، هر خیابان روحی دارد که در کالبد رهگذرانش حلول میکند. روح خیابان بهارستان اما انگار نه فقط در کالبدت که مثل خون در مویرگهایت هم رسوخ میکند. تاریخ خواندن بلای جان آدمی است که گذارش به این خیابان میافتد.
۱۱۶ سال و ۸ ماه و ۱۴ روز از وقتی که اینجا مجلس شورای ملی شد میگذرد. به دیوارهایش خیره میشوم. به خونهایی که ریخت، به آرزوهایی که به تقلای این نام، به تفنگ و کتاب و جنبش و قیام و هزار چیز دیگر از این دست، تن داد. آفتاب که شتک میزند بر این خیابان، انگار خیابانِ خسته از روایتِ هزارباره خودش، چشمش که به چشم خسته و خمار و بیتفاوت عابران میافتد، مثل یک سالخوردهی بیحوصله، نفس راحتی میکشد و میگوید:«آره، فکر خوبیه، گذشته گذشته!».
باغ سردار حسنخان قزوینی که ساری اصلاناش میخواندند وقتی به تملک حاجبالدوله درآمد و وقتی پاشاخان امینالملک پنجدانگ و نیمش را جای گرویی حاجبالدوله بَرَش داشت و وقتی به دست میرزاحسینخان سپهسالار و بعد قمرالسلطنه و ملیجک افتاد تا وقتی مجلس شورا شد و امروز که من را در این بامداد خمار گرمازده دید، چهها که ندید!
راننده جابجا شدنم را که دید. گفت:«مجلسهها». خواستمسربهسرش بگذارم و بگویم:«عجب!». خودش ادامه داد:«یه وقتی پدرم گفت پسرم! آقام یه چیزی بهم نشون داد و گفت، آقاش بهش نشون داده و اونم میخوامبه من نشون بده. اومدیم اینجا اون ناودون گالوانیزه کنار در اصلی رو میبینی!بالاش جای گولهست آقام میگفت بخارایی که به منصور شلیک کرد یه گلوله خورد به ناودون و اینم جای اونه... ۱۱ سالم بود اینو گفت الان نمیدونم هنوز سولاخه هس یا نه؟!».
پرسیدم:به تاریخ علاقه داری؟
- هی در حد چیزایی که قدیمیا گفتن، سینه به سینه!
- مثلا چه چیزای دیگهای؟
سرش را خاراند و گفت:«همینا دیگه مهمش همین سولاخه بود!»
با تاکید گفتم: پس الان بگن بخارایی، منصور و .. همین نشونه باعث میشه بگی کی بودن؟
با بیحوصلگی گفت: اینارو که میگی نمیشناسم، اسمشون رو شنیدم، حالا خیلی هم فرق نمیکنه اونامیکی بودن مثل ما، سروکله هم میزدن.
به عقب نگاه کردم.بهارستان محو میشود. به کوچه کوکب پیچیدیم. کوچه ذغالیها در آن دورانی که بساط کرسی و اجاق برپا بود و بعد خیابان چراغ برق که اولین خیابان چراغدار تهران شد بالای سر رهگذرانی که یا بر شیطان و تحفههای فرنگیاش لعنت میفرستادند یا مبهوت عجایبش بودند. روح بهارستان داشت دست از سرم برمیداشت که راننده پایش را گذاشت روی ترمز و روبرویش را نشان داد:« حالا سولاخ ناودون رو بیخیال شو اون سولاخ! ...مترو اونجاس!».
#یکآن_یکنوشته
@sahandiranmehr
https://www.instagram.com/reel/CtoJ5nSO6FP/?igshid=MzRlODBiNWFlZA==
19.7K viewsedited 10:52