Get Mystery Box with random crypto!

سهند ایرانمهر

لوگوی کانال تلگرام sahandiranmehr — سهند ایرانمهر
موضوعات از کانال:
معرفی
يک
آدرس کانال: @sahandiranmehr
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 39.95K
توضیحات از کانال

دغدغه های احدی از رعیت مملکت محروسه ایران
ارتباط با ادمین: @sahandiranmehrr

Ratings & Reviews

3.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

0


آخرین پیام ها 33

2023-06-23 22:59:13‍ نان و سیرک و بی‌نانی و هراس
سهند ایرانمهر

«نان و سیرک» ( نان و سرگرمی)را اولین بار «جوونال» طنزنویس رومی بکار برد. منظور او از این اصطلاح اشاره به رویکرد برخی سیاستمداران رومی بود که به گاه بروز بحران‌های سیاسی و اجتماعی رویکرد« نان و سیرک» را در پیش می‌گرفتند یعنی از یک سو بین مردم موادغذایی را پخش می‌کردند و از سوی دیگر با راه‌اندازی امور سرگرم‌کننده مانند نبردگلادیاتورها و کارناوال‌های مختلف، حواس آنان را از مسایل مهم‌تر منحرف می‌کردند.

نان و سیرک در شرق اما به‌گونه‌ای دیگر اجرا می‌شد، تقلای مردم برای بدست‌آوردن قوت‌لایموت و گرفتاری آنان در انواع حزن و اندوه و ملال رمقی را برای‌شان باقی نمی‌گذاشت اما این بدان معنا نبود که پادشاهان، بواسطه این وضعیت قدرت خود را از هرگونه آسیبی مصون ببینند بلکه آگاهی از اینکه این وضعیت شکننده بالاخره روزی به پایان می‌رسد، سبب می‌شد که در برنامه‌های خود بیشتر به اهداف کوتاه‌مدت بیاندیشند و منافع حاصل از آن را نیز تنها برای گروه محدودی که به وقت‌حادثه متکی به آنان بودند، در نظر بگیرند. نتیجه این دو حالت، تکیه بر تامین منافع گروهی محدود و ترس و هراس دائمی خشم انبوه مردم بود .

روزنامه خاطرات اعتماد السلطنه که گزارش دقیقی از دربار و اعمال و سکنات رجال ناصری و‌شخص ناصرالدین‌شاه است ملاک مستندی برای درک این حس‌وحال در بین کارگزاران آن دوره و غلبه این نگاه است که حتی رضاشاه نیز در « سفرنامه مازندران» خود متوجه آن شده است و می‌نویسد:

مرحوم اعتماد السلطنه مرد صاحب نظر و متتبعی بوده، آثار و علائم و نوشتجات او را می‌پسندم. اخیرا در کتابخانه آستان قدس رضوی در «مشهد»، که به ديدن کتابها مشغول بودم، کتابی مبنی بر یادداشتهای يوميه اعتمادالسلطنه به دست من افتاد. بردم منزل، و یکی دو شب به دقت مطالعه کردم. این کتاب دو جلد است، و یادداشتهائی است که این شخص از گزارشات يوميه دربار نوشته، و با خط زنش پانویس شده است.
هر کس بخواهد وضعیت دربار ناصرالدین را بفهمد، بهترین نمونه آن همین دو کتابی است که اعتمادالسلطنه نوشته است !
کتابها را باید دید و آنوقت به خوبی فهمید که این مملکت چرا به این روزسیاه نشسته است؟ ...

چیزی که در یادداشتهای مرحوم اعتماد السلطنه بیشتر نظر مرا جلب می‌کرد، این بود که تقریبا در آخر یادداشت هر روزی این عبارت را تکرار می‌کند «شکر را که هنوز زنده‌ام !» معلوم می‌شود فضیلت و تقوی، ذوق و قریحه، صنعت و ابتکار و علم و دانش مورد تكدير و تدمیر دربار و صاحبان آن بوده است و این بیچاره‌ها، کمتر روزی بوده است که به زندگی خود مطمئن و امیدوار باشند.
@sahandiranmehr
16.2K viewsedited  19:59
باز کردن / نظر دهید
2023-06-23 22:52:22 سهند ایرانمهر pinned « در اینستاگرام و ‌توییتر به آدرس: اینستاگرام https://www.instagram.com/sahandiranmehr توییتر https://www.twitter.com/sahandiranmehr کلاب هاوس: https://www.clubhouse.com/@sahandiranmehr»
19:52
باز کردن / نظر دهید
2023-06-21 23:30:00
دلم گرفته،
دلم عجیب گرفته است.
و هیچ چیز،
نه این دقایق خوشبو، که روی شاخه نارنج می‌شود خاموش،
نه این صداقت حرفی، که در سکوت میان دو برگ این گل شب بوست،
نه هیچ چیز مرا از هجوم خالی اطراف نمی‌رهاند.
و فکر می‌کنم
که این ترنم موزون حزن تا به ابد
شنیده خواهد شد."
نگاه مرد مسافر به روی میز افتاد:
"چه سیب‌های قشنگی!
حیات نشئه تنهایی است."
و میزبان پرسید:
قشنگ یعنی چه؟
- قشنگ یعنی تعبیر عاشقانه اشکال

سهراب سپهری
#متن_شب
@sahandiranmehr
40.3K viewsedited  20:30
باز کردن / نظر دهید
2023-06-21 23:14:59
برگرفته از صفحه توییتر سارا قنواتی
#نوای_واپسین_شب
@sahandiranmehr
16.5K views20:14
باز کردن / نظر دهید
2023-06-21 23:09:48 ‍ حتی اگر وسعت و عریض و طویلی خیابان، کیلومترها راه را با افاده و عشوه چراغ‌های رنگارنگ و تابلوهای چلنیوم و فروشگاه‌هایی با مانکن‌های خوش فیگور و اجناس مارک‌دارش پر کند و با پز اینکه شاهراه است یا اجاره و قیمت املاک دوسوی‌اش فلانقدر است، تو را بر سر هر چهارراه به قُدسیت چراغ‌های سبزش مومن کند، بازهم کافی است برای یک لحظه بخواهی تن به این بازی همه‌گیر ندهی و از خوی رباتیک و معمول یک آدم شهری دست بکشی و بپیچی داخل یک کوچه تنگ و فراموش شده، تا بفهمی پاگذاشتن به جایی که زمان از اقناعش دست کشیده است چه حس کشف لذتبخشی را نصیب‌ات می‌کند.

زندگی دو‌بخش دارد. بخش بزرگی که فکر می‌کنی داری زندگی می‌کنی اما همه‌اش خلاصه شده در واکنش‌هایت به کنشی که به سمت‌ات هجوم آورده و بخش کوچکی که خودت تصمیم گرفته‌ای انجامش بدهی.

بیدارشدن در ساعت مشخص، دویدن سمت مترو یا افتادن در بزرگراهی که همه ناگزیر از راندن در آن هستند یا انجام کارهایی که سرت ریخته‌اند همه جزو این بخش اولند و مابقی که اصولا وقتی برایش نداریم -چون متعلق به خواست خودمان هستند - جزو بخش دوم و این پیچیدن در کوچه‌های فراموش شده با آفتابه لگن و‌لحاف و تشک و‌زیتون و ترشی فروشی و پیرمردهای غرق در عهد شباب و دختران و پسرانی که زاغ هم را چوب می‌زنند و دیوارها و گربه‌های چرک هم می‌توانند جزو آن بخش دوم باشد.

اینجا فقط کوچه است، اینجا تماشا به رویافروشی و چشمک نئون و رقص نور وابسته نیست و‌ اجناسش ضرورت بی‌ریای خودشان را به هیچ تبلیغی گره نزده‌اند. اینجا جایی از شهر است که نمی‌خواهد خودش را به کسی معرفی کند. اینجا، کُنجی نشسته است اما اضطراب کشف نشدن یا کشف‌شدن هم ندارد. این کوچه‌ها می‌دانند که نه وقایع‌شان و نه آدم‌هایش، برای هیچ تاریخ و جغرافیایی مهم نیست. این کوچه‌ها عادت دارند که بار گند، تراکم خیابانهای پرادعای مجاور را تحمل کنند، این کوچه‌ها ترکیبی از محیط، آدم و زندگی‌اند و جالب اینکه آدم‌هایش از آن دو‌ دیگر بیشتر به چشم می‌آیند. این کوچه‌ها را هرکسی بلد نیست، مگر کسی که فهمیده گاهی یا شاید همیشه، راه رسیدن، همانی نیست که همه می‌شناسند و زندگی همیشه آنی نیست که در خیابانهای مجاور، قیمت می‌خورد.

این کوچه‌ها یکجاهایی از شهر، به آن زندگی که خودشان می‌فهمند، مشغولند و آدم‌هایش ماها را می‌بینند که از یک خیابان عریض و طویل می‌گریزیم که به خیابانی دیگر متوسل شویم و این وسط کوچه آنها‌ را پل معلق موقت خود کرده‌ایم و باز جوری بی‌اعتنایی می‌کنند که انگار برای تامل در تردد بلاهت هم وقت ندارند.

سهند ایرانمهر
#یک‌آن_یک‌نوشته
@sahandiranmehr
15.6K views20:09
باز کردن / نظر دهید
2023-06-18 23:29:32
و گفت مردمان به سه گروه اند

گروهی ناآزرده با تو آزار دارند
گروهی چون بیازاری، بیازارند
و گروهی چون بیازاری، نیازارند

#تذکرة_الاولیاء
#متن_شب
@sahandiranmehr
24.7K views20:29
باز کردن / نظر دهید
2023-06-18 23:26:35
محمدرضا شجریان
#نوای_واپسین_شب
@sahandiranmehr
17.3K views20:26
باز کردن / نظر دهید
2023-06-18 13:52:56 ‍ روح بهارستان
سهند ایرانمهر

در تهران، هر خیابان روحی دارد که در کالبد رهگذرانش حلول می‌کند. روح خیابان بهارستان اما انگار نه فقط در کالبدت که مثل خون در مویرگهایت هم رسوخ می‌کند. تاریخ خواندن بلای جان آدمی است که گذارش به این خیابان می‌افتد.

۱۱۶ سال و ۸ ماه و ۱۴ روز از وقتی که اینجا مجلس شورای ملی شد می‌گذرد. به دیوارهایش خیره می‌شوم. به خون‌هایی که ریخت، به آرزوهایی که به تقلای این نام، به تفنگ و کتاب و جنبش و قیام و هزار چیز دیگر از این دست، تن داد. آفتاب که شتک می‌زند بر این خیابان، انگار خیابانِ خسته از روایتِ هزارباره خودش، چشمش که به چشم خسته و خمار و بی‌تفاوت عابران می‌افتد، مثل یک سالخورده‌ی بی‌حوصله، نفس راحتی می‌کشد و می‌گوید:«آره، فکر خوبیه، گذشته گذشته!».

باغ ‌سردار حسن‌خان قزوینی که ساری اصلان‌اش می‌خواندند وقتی به تملک حاجب‌‌الدوله درآمد و وقتی پاشاخان امین‌الملک پنج‌دانگ و نیمش را جای گرویی حاجب‌الدوله بَرَش داشت و وقتی به دست میرزاحسین‌خان سپهسالار و بعد قمرالسلطنه و ملیجک افتاد تا وقتی مجلس شورا شد و امروز که من را در این بامداد خمار گرمازده دید، چه‌ها که ندید!

راننده جابجا شدنم را که دید. گفت:«مجلسه‌ها». خواستم‌سربه‌سرش بگذارم و بگویم:«عجب!». خودش ادامه داد:«یه وقتی پدرم گفت پسرم! آقام یه چیزی بهم نشون داد و گفت، آقاش بهش نشون داده و اونم می‌خوام‌به من نشون بده. اومدیم اینجا اون ناودون گالوانیزه کنار در اصلی رو می‌بینی!بالاش جای گوله‌ست آقام می‌گفت بخارایی که به منصور شلیک کرد یه گلوله خورد به ناودون و اینم جای اونه... ۱۱ سالم بود اینو گفت الان نمیدونم هنوز سولاخه هس یا نه؟!».

پرسیدم:به تاریخ علاقه داری؟
- هی در حد چیزایی که قدیمیا گفتن، سینه به سینه!
- مثلا چه چیزای دیگه‌ای؟
سرش را خاراند و گفت:«همینا دیگه مهمش همین سولاخه بود!»
با تاکید گفتم: پس الان بگن بخارایی، منصور و .. همین نشونه باعث میشه بگی کی بودن؟
با بی‌حوصلگی گفت: اینارو که میگی نمیشناسم، اسمشون رو شنیدم، حالا خیلی هم فرق نمیکنه اونام‌یکی بودن مثل ما، سروکله هم می‌زدن.

به عقب نگاه کردم.بهارستان محو می‌شود. به کوچه کوکب پیچیدیم. کوچه ذغالی‌ها در آن دورانی که بساط کرسی و اجاق برپا بود و‌ بعد خیابان چراغ برق که اولین خیابان چراغ‌دار تهران شد بالای سر رهگذرانی که یا بر شیطان و تحفه‌های فرنگی‌اش لعنت می‌فرستادند یا مبهوت عجایبش بودند. روح بهارستان داشت دست از سرم برمی‌داشت که راننده پایش را گذاشت روی ترمز و‌ روبرویش را نشان داد:« حالا سولاخ ناودون رو‌ بی‌خیال شو اون سولاخ! ...مترو اونجاس!».


#یک‌آن_یک‌نوشته
@sahandiranmehr
https://www.instagram.com/reel/CtoJ5nSO6FP/?igshid=MzRlODBiNWFlZA==
19.7K viewsedited  10:52
باز کردن / نظر دهید
2023-06-17 23:12:39
کریستین لی/ تابستان- چهارفصل اثر ویوالدی
#نوای_واپسین_شب
@sahandiranmehr
16.4K views20:12
باز کردن / نظر دهید
2023-06-17 23:09:03
"هیچکس"ی های من
شمار ندارد!

بیدل دهلوی
#متن_شب
@sahandiranmehr
15.2K views20:09
باز کردن / نظر دهید