Get Mystery Box with random crypto!

شفیعی کدکنی

آدرس کانال: @shafiei_kadkani
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 42.21K
توضیحات از کانال

معلّمِ فرهنگ و ادبیاتِ ایران
◾ادمین اداره می‌کند.
◾اینستاگرام:
https://www.instagram.com/shafiei_kadkani/
ارتباط با ادمین:
mshafieikadkani@gmail.com

Ratings & Reviews

3.00

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

2

1 stars

0


آخرین پیام ها

2024-05-05 18:45:22 @shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
غزل فارسی
مادرِ همهٔ غزل‌های جهان



بیماری اصلی شعرِ روزگارِ ما از همین‌‌جا شروع می‌شود که خودش نه‌تنها فُرمی –جز کار نیما– به وجود نیاورده است، بلکه فرم‌های شگفت‌آوری را که محصولِ نبوغِ خیّام و فردوسی و حافظ و مولوی و سعدی است، به یک سوی نهاده و در فرمِ بی‌فرمی ربعِ قرنی است که در جا می‌زند (چند کار منثور شاملو، آن هم نه همهٔ کارهایش را استثنا باید کرد که در بی‌فرمیِ ظاهری آنها نوعی فرم، اما نه فرم نهایی وجود دارد.)

به عقیدهٔ من بُن‌بستِ شعر معاصر به دست کسانی خواهد شکست که یا فرم تازه‌ای ابداع کنند –کاری که نیما کرد و شاگردانش کمال بخشیدند– یا یکی از فُرم‌های تجربه‌شدهٔ قدیم یا جدید را با حال‌و‌هوایِ انسان عصرِ ما انس و الفت دهد و در فضای آن فرم‌ها، تجربه‌های انسانِ عصر ما را شکل دهد.

می‌توان غزل گفت و غزل را به عنوان یک فرمِ باز، یک قالب گسترده و یک قاب پذیرفت؛ قابی که همه نوع تصویر –از منظره گرفته تا انواع پُرتره‌ها، در هر سبکی از سبک‌های نقاشی– در آن می‌تواند جای بگیرد، آن هم در زبانی که مادرِ همهٔ «غزل»‌های جهان است و هیچ زبانی نمی‌تواند بگوید برای «غزل» امکاناتی بیشتر از زیان فارسی دارد.

من این حرف‌ها را به عنوان دفاع از غزل، به آن معنیِ احمقانهٔ «غزل‌های انجمنی» نمی‌گویم.
می‌خواهم این مطلب بسیار ساده را یاد‌آور شوم که ادبیات و هنر، مجموعه‌ای از فرم‌های خاص‌اند و تحوّلات هریک از این فرم‌ها، به معنی نفی و انکار یا به کنار نهادن دیگر فرم‌ها نیست.
ما در شعرِ سنّتی خویش قوالبی داریم و در داخلِ این قوالب فرم‌های بسیاری؛ فرم‌های ضعیف، نیرومند، راحت و دشوار.

پیدایش قالب شعر آزاد، یا عروضِ نیمایی، به هیچ روی نفی مطلق آن قوالب نیست.
آن قوالب می‌توانند آبستنِ فرم‌های خلّاق، برای بعضی از حال و هواهای عصر ما و عصر‌های آینده باشند.

محمدرضا شفیعی کدکنی
با چراغ و آینه، ۶۷۶–۶۷۳


اگرچه هیچ گل مُرده، دوباره زنده نشد، اما
بهار در گُلِ شیپوری، مدام گرم دمیدن بود
#حسین_منزوی
۱ مهر ۱۳۲۵
۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۳
14.3K views15:45
باز کردن / نظر دهید
2024-05-05 12:01:25
سالروز خاموشی حضرت استاد،
عالی‌جناب بدیع الزمان فروزانفر رحمة الله علیه



محمدرضا شفیعی کدکنی:
استادی که مانند ندارد بدیع الزمان فروزانفر است‌.

او هر وقت می‌خواست از شاعر مطلق صحبت کند می‌گفت:
سعدی!
من یادم هست سر کلاس
صحبت می‌کرد که هر کسی باید خلاقیّت ذاتی خودش را داشته باشد.
یک‌مرتبه گفت:
گیرم شدی سعدی!
وجودِ مکرّری خواهی بود.
#سعدی
#بدیع_الزمان_فروزانفر
فیلم: رامتین نظری‌جو
13.0K viewsedited  09:01
باز کردن / نظر دهید
2024-05-03 09:30:03
@shafiei_kadkani
اعتبارِ ملّی ما


روشنفکرانِ ما ازین نکته غافل‌اند که سه عنصر از عناصرِ فرهنگِ ایران‌زمین، همواره، در طول تاریخْ میدانِ گسترشِ اعتبار و حیثیتِ ملّی ما در جهان بوده است:

۱) شعرِ فارسی
۲) موسیقیِ ایرانی
۳) عرفانِ ایرانی

ما امروز در پیِ شکار سایهٔ مدرنیسم به ویران کردنِ این سه بنیاد برخاسته‌ایم و خیال می‌کنیم که دنیا عاشق چشم و ابروی ماست و منتظر است که ما یک جیغِ بنفش بکشیم و تمام جوایزِ ادبی دنیا را به درِ خانهٔ ما روانه کنند با فرمایشاتی نبوغ‌آمیز ازین نوع:
من آرزوهایم را اتو می‌کنم
عشقم را لایِ شناسنامه‌ام می‌گذارم
و با جدولِ ضربِ آمیزشِ پارادایم‌های ناهمگون، پشت سر هم استعاره خلق کردن و آن را شَقُّ القمر پنداشتن.
محمدرضا شفیعی کدکنی
این کیمیای هستی، صفحهٔ ۲۹۶

#محمدرضا_لطفی
13.3K viewsedited  06:30
باز کردن / نظر دهید
2024-05-01 12:07:21
پیرمرد روزگار خوشی را پشت سر نهاده بود.


پیرمرد، روزگار خوشی را پشت سر نهاده بود. در صحنه‌های زندگی، شهسواری‌ها کرده بود. به قله‌های رفیع صعود کرده بود. بر یوردهای پر گل و گیاه، سراپرده‌های با‌شکوه افراشته بود. مهمانان مفخم برخوانِ کرم نشانده بود. از شاخه‌های درختِ تفنگ‌آویزش، پنج‌تیرهای خرده‌زن و سوزنی‌های طلا‌کوبیده آویخته بود. از ارتفاعات سهمگین، صخره‌ها و کمرها پا‌زن‌های درشت فرو کشیده بود. ولی اکنون دیگر آن پهلوان پیشین نبود. پیری و بی‌مهری سپهر و ستاره با هم به سراغش آمده بودند. آفتاب جاه و جلالش در حال غروب بود...
[بخارای من، ایل من]


دگر به سوز دلِ عاشقان که خواهد خواند
دلم ز نالهٔ بلبل به درد می‌آید
۱۱ اردیبهشت
در سالروز درگذشت معلم همهٔ بچه‌های ایل
فرزند ایران و خادم فرهنگ؛
زنده‌یاد استاد محمد بهمن‌بیگی
#محمد_بهمن_بیگی
#ایل
#ایران
#فرهنگ
13.1K viewsedited  09:07
باز کردن / نظر دهید
2024-04-27 12:55:41
@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
تاریخ وطن چیست اگر‌ها و مگر
خون می‌شود از خواندن آن جان و جگر
کورش! برخیز و پیش چشمت بنگر
هنگامهٔ رستم التواریخِ دگر.


از کتاب شعر تازهٔ محمدرضا شفیعی کدکنی با نام
«رباعیاتی از نیشابور» که دفتری‌ست از رباعیات.
#رباعیاتی_از_نیشابور
#شفیعی_کدکنی
16.0K viewsedited  09:55
باز کردن / نظر دهید
2024-04-25 14:16:45
نام و شرف؛
چیزی فراتر از مرگ و زندگی


اگرچه جان عزیز است، و مرگ نادلخواه، با این حال چیزی فراتر از مرگ و زندگی هست، یعنی جست‌وجوی نوعی معنا در زندگی، و آن این است که «شرف» آلوده نشود. از میانِ مواهبی که به انسان بخشیده شده، «نام» بالاترین است، و نام عبارت از آن است که شخص آنچه را که «جوهرِ زندگی» می‌شناسد، در حفظ آن تا پای جان بایستد.
محمدعلی اسلامی ندوشن


#نام_و_شرف
13.3K views11:16
باز کردن / نظر دهید
2024-04-22 20:15:18
آشنایی من با او خیلی زود تبدیل به دوستی شد. در آن ایّام بهرام صادقی دانشجوی دانشکدهٔ پزشکی بود و من داستان‌های او را در سخن خوانده بودم. او نیز شعرهای مرا. بهرام صادقی با نام مستعار صهبا مقداری که در هم ریختهٔ بهرام صادقی بود شعر می‌سرود. بسیار با‌ذوق و تند و تیز و نکته‌سنج بود.
شعر‌شناسی‌اش از شاعریش بیشتر بود.
شعر «عبور» مرا که در سخن چاپ شده بود همان که در کتاب «از زبان برگ» هم آمده ـ وقتی آن را خواند نکته‌ای گفت که من نسبت به آن هیچ استشعاری نداشتم. او به من گفت وزن این شعر با ریتم حرکت قطار همخوانی دارد.
در جستجوی نیشابور
زندگی و شعر محمدرضا شفیعی کدکنی
مجتبی بشر‌دوست، صص ۸۱-۸۰

شعر «عبور»
محمد‌رضا شفیعی کدکنی

سفر ادامه دارد و شب از کناره می‌رود
گریوه‌ها و دشت‌های رهگذر
دوباره شکل یافتند و روشنی
-که آفریدگار هستی است-
 دوباره آفریدشان
 سفر ادامه دارد و من از دریچۀ ترن
 به کوه‌ها و دشت‌ها سلام عاشقانه‌ای
 که جویبار جاری و
 جوان روشنی است
 در کویرِ پیرِ سوختن
 روانه می‌کنم
لطافت هوای بامداد را
زِ گیسوان دختری که از میان پنجره
فشانده موی نرم خویش را به دوش باد
روایتی رها و عاشقانه می‌کنم...
[الی آخر]
14.0K viewsedited  17:15
باز کردن / نظر دهید
2024-04-20 13:31:00 @shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
اول اردیبهشت‌ماه،
بزرگداشت اَفصحُ المتکلّمین زبان فارسی، فرمانروای بلامنازع شعر فارسی، شاعرِ مطلق و فرزندِ ایران؛
شیخ سعدی


https://t.me/shafiei_kadkani/1971
سعدی معجزه می‌کنه!
https://t.me/shafiei_kadkani/1911
سعدی بی‌نظیر است.
https://t.me/shafiei_kadkani/1794
شاهِ مردان
https://t.me/shafiei_kadkani/1794
سعدی و زیبایی
https://t.me/shafiei_kadkani/1714
زیبایی چیست؟
https://t.me/shafiei_kadkani/1712
معجزهٔ سعدی در کجاست؟
https://t.me/shafiei_kadkani/1693
چرا سعدی؟
https://t.me/shafiei_kadkani/1576
داستایفسکی و سعدی
https://t.me/shafiei_kadkani/1526
سعدی فرمانروای بلامنازع شعر فارسی
https://t.me/shafiei_kadkani/1292
به چه زبانی بگویم سعدی؟
https://t.me/shafiei_kadkani/1291
سعدی بزرگترین شاعر تاریخ ادبیات ما
https://t.me/shafiei_kadkani/1282
چرا سعدی؟
https://t.me/shafiei_kadkani/1269
نبوغ سعدی
https://t.me/shafiei_kadkani/1192
به تیغ هجر بکشتی مرا و برگشتی
https://t.me/shafiei_kadkani/881
بنی آدم اعضای یکدیگرند.
https://t.me/shafiei_kadkani/179
غزلی از شیخ سعدی
https://t.me/shafiei_kadkani/177
حکایتی از گلستان سعدی
https://t.me/shafiei_kadkani/171
شعر سعدی ما را تسخیر می‌کند.
https://t.me/shafiei_kadkani/3250
ترک دنیا به مردم آموزند، خویشتن سیم و غله اندوزند
https://t.me/shafiei_kadkani/3165
بوستان سعدی و لورکا!
https://t.me/shafiei_kadkani/2977
گلستان‌خوانی در حضور شفیعی کدکنی

https://t.me/shafiei_kadkani/2960
شاعر مطلق؛ سعدی
https://t.me/shafiei_kadkani/2967
ملّاح چینی و خواندن شعر سعدی
سفرنامه ابن بطوطه

#سعدی
#شفیعی_کدکنی
16.0K viewsedited  10:31
باز کردن / نظر دهید
2024-04-19 19:28:53
دیری،
به شوقِ دیدنِ فردا،
گریستم
فردا، چو شد،
به حسرتِ دیروز
زیستم.

محمدرضا شفیعی کدکنی
15.1K views16:28
باز کردن / نظر دهید
2024-04-16 13:55:52
@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
ذکر السّیل


روز شنبه نهم ماهِ رجب میان دو نماز بارانکی خرد خرد می‌بارید چنان که زمین تَر‌گونه می‌کرد.
و گروهی از گله‌داران در میان رود غزنین فرود آمدند.
هرچند گفتند از آنجا برخیزید که مُحال بوَد بر گذرِ سیل بودن، فرمان نمی‌بردند، تا باران قوی‌تر شد، کاهل‌وار برخاستند و خویشتن را به پای آن دیوار‌ها افگندند.
و آن هم خطا بود، که بر راهِ گذر سیل بودند.
و پاسی از شب بگذشته سیلی در رسید که اقرار دادند پیران کهن که بر آن جمله یاد ندارند. و درختِ بسیار از بیخ بکنده می‌آورد و مغافصه در رسید، گلّه‌داران بجَستند و جان گرفتند.
بسیار کاروانسرای که بر رستهٔ وی بود ویران کرد و بازار‌ها همه ناچیز شد و آب تا زیرِ قلعت آمد.
و این سیل بزرگ مردمان را چندان زیان کرد که در حسابِ هیچ شمارگیر نیاید.
و از چند ثقهٔ زاولی شُنودم که پس از آنکه سیل بنشست مردمان زر و سیم و جامهٔ تباه‌شده می‌یافتند، که سیل آنجا افگنده بود، و خدای عزَّ و جل تواند دانست که به گرسنگان چه رسید از نعمت.
تاریخ بیهقی،
به تصحیح دکتر محمدجعفر یاحقی، مهدی سیدی
صص ۲۶۱–۲۵۹
مغافصه: به ناگاه گرفتن
#سیل
13.1K viewsedited  10:55
باز کردن / نظر دهید