Get Mystery Box with random crypto!

ماجراهاي منو درسام قسمت هجدهم جاتون خالي شام رو خونه اقاي كرمي | Tadriseoloom

ماجراهاي منو درسام
قسمت هجدهم
جاتون خالي شام رو خونه اقاي كرمي خورديم. البته بعدا فهميديم كه گوشت قوچ كوهي بوده نه اهو. مظفر گفت اگه قراره صبح زود برگرديم درگز بهتره بريم ابلاغمونو بديم به اقاي سليماني كه در جريان اومدن ما باشه. با پسر اقاي كرمي رفتيم در خونه جلال ( جلال سليماني رئيس مدرسه). در زديم نبود. پسر اقاي كرمي گفت اقا فكر مي كنم اقاي سليماني خونه پدر خانومشه. گفتيم مطمئني. گفت بله اقا بعد ظهر ما ديديمش داشت ميرفت خونه پدر خانومش. گفتم خونه پدر خانومش كجا هست؟ يه خونه اي رو اون ور دره نشون داد گفت اقا اون خونه كه خيلي چراغ داره خونه پدر خانم اقاي سليمانيه. راه افتاديم سمت خونه پدر خانوم جلال. از تو رود خونه رد شديم چون خونه اون ور دره روستا بود. البته رودخونه كه نبود يه اب باريكه بود ته رودخونه. اون ور رودخونه رو ديوار يه مغازه نوشته بود نونوايي. نونوايي رو ديديم خوشحال شديم. چون همش فكر ميكرديم تو روستا نون از كجا بگيريم. نمي شد كه هر روز بريم در خونه يه نفر. از شهر هم نمي شد نون بياريم چون يخچال نداشتيم. به پسر اقاي كرمي گفتيم اينجا نونواييتونه؟ گفت بله اقا نونواييه ولي چند ماهه تعطيله نون پخت نميكنه. گفتم خوب پس خسته نباشيد. البته بعدا نونوايي راه افتاد ولي عشقي كار مي كرد. هفته اي دو سه روز پخت مي كرد سه چهار روز تعطيل بود. رسيدم خونه پدر خانوم جلال. بچه رو فرستاديم بره تو جلال رو صدا بزنه. بهش گفتيم برو به اقاي سليماني بگو بياد دم در همكارات كارت دارن. جلال با زير شلواري مامان دوزش اومد. داشت مي اومد معلوم بود تعجب كرده بود. حق هم داشت ساعت 10 شب تو روستا همكار؟ اومد سلام و احوالپرسي كرديم خودمونو معرفي كرديم ابلاغا رو داديم به جلال. كلي تعارف كرد كه بريم تو گفتيم نه مزاحم نميشيم ما امشب خونه اقا كرمي هستيم. مظفر به جلال گفت من كه درگزم ولي اقا مريخي بايد بره تربت وسايلشو بياره. قرار شد 3 روز بعد با وسايلمون برگرديم پلگرد. چون من تا ميرفتم روستاي خودمون 1 روز تو راه بودم يه روز هم برگشت بود دو روز يه روز هم وسايل رو اماده مي كردم حداقل سه روز طول مي كشيد. خدافظي كرديم برگشتيم خونه اقا كرمي خوابيديم. صبح هنوز هوا روشن نشده بود با صداي قوقولي قوقول خروسا بيدار شديم. واويلا چقدر خروس داشت پلگرد. فك كنم 1000 تا خروس تو روستا بود. بيدار شديم ديديم اقاي كرمي هم كنارمون خوابيده. بنده خدا اخر شب از عروسي برگشته بود يواشكي كنار ما خوابيده بود بيدار نشيم. جاتون خالي يه صبحونه مفصل برامون اوردن. كره محلي بود و گردو و پنير و همه چي. صبحونه رو خورديم از اقاي كرمي و خانومش تشكر كرديم اومديم ايستگاه ميني بوس. بچه هاي روستا كه رد ميشدن با كنجكاوي نگاه ميكردن. به هر حال معلماي جديدشون بوديم كنجكاو بودن معلماي جديدشونو ببينن. ميني بوس اومد. سوار شديم به سمت درگز. منتهي برگشتي از جاده چاپشلو نرفتيم از يه جاده ديگه از سمت لطف اباد برگشتيم درگز. جادش از اون قبلي يه خورده بهتر بود. مظفر گفت ببين ما تو خونه همه چي داريم نميخواد تو هيچ وسيله اي بياري يه رخت خواب و وسايل شخصي بيار بقيه چيزا رو از خونه ما ميبريم. گفتم خدا خيرت بده. رفتيم ترمينال درگز بليط بگيريم براي مشهد. ( البته به ترمينال ميگفتن گاراژ چون يه محوطه كوچيك بود). بليط گرفتيم براي 1 ساعت بعد. مظفر گفت بيا بريم خونه هم خونه ما رو ياد بگير هم يه چايي بخوريم هنوز يه ساعت مونده. رفتيم خونه مظفر. چه خونواده گرم و صميمي بودن. مظفر منو معرفي كرد مادر مظفر يه جوري برخورد كرد عينهو بچه خودش. موقعي كه ميخواستم برم مادر مظفر اومده بود دم در گفت از اين به بعد هر موقع اومدي درگز ماشين گيرت نيومد يا زود رسيدي بدون تعارف بيا اينجا. اينجا خونه خودته پسرم اصلا احساي غريبي نكني ها. خدافظي كردم رفتم ترمينال. اومدم مشهد و از همونجا مستقيم رفتم تربت و بعدش هم روستاي خودمون. دم دماي غروب رسيدم روستامون يعني 7 صبح از روستاي پلگرد حركت كردم دم دماي غروب رسيدم خونه. خونواده سوال مي كردن درگز چه جوريه؟ مردمش چه جورن؟ خوبن؟ مشكلي نداري؟ و از اين حرفا. گفتم خيالتون راحت همه چي عاليه. روز بعدش يه تشك و لحاف پيچيدم تو چادر شب يه خورده لباس مباس ريختم تو يه چمدون گذاشتم كنار. مادرم گفت همينا رو مي خواي ببري؟ گفتم اره. گفت ظرف. فرش چراغ ... گفتم دوستام همه چي ميارن. گفت پس حداقل يه فرش ببر اينجوري كه زشته. يه فرش 9 متري همون گوشه خونه افتاده بود گفتم باشه همينم ميبرم. فرشه رو تاش كردم طناب پيچش كردم بعد ظهر با اتوبوساي خواف مشهد اومدم مشهد. اتوبوساي شهرستان خواف از سر جاده روستاي ما رد ميشدن. اومدم ترمينال مشهد. غروب بود. من بايد صبح زود راه مي افتادم به سمت درگز. ميخواستم شب وسايلو ببرم خونه خاله. از همون باجه درگز سوال كردم گفتم من فردا صبح با اولين سرويس ميخوام برم درگز يه خورده وسايل دارم .