Get Mystery Box with random crypto!

متن روضه وفات حضرت ام البنین (س)   بسته ام احرام خون تلبیه ا | 🎤🖊🎬🎥متن نوحه با سبک🖊🎤🎬🎥

متن روضه وفات حضرت ام البنین (س)

 

بسته ام احرام خون تلبیه ام زمزمه
زمزم من تشنگى، کعبه ى من علقمه

حضرت زهرا قبول کرده به فرزندى ام
زاده اى ام البین شد پسر فاطمه!

 

یکدفعه دید یکى در علقمه داه مى گه دادش! جگر حسین آتیش گرفت…
آخر یک روز صدا زد: عباسم! مگر من برادرت نیستم؟ چرا به من داداش نمى گى؟! سرش پائین است مقابل ابى عبدالله. خداى ادب است عباس. بغض کرد، خجالت کشید عرق شرم به پیشانیش نشست…
آقا جان! سیدى و مولاى! من کجا، شما کجا؟! مادر شما فاطمه(س)… مادر من کنیز فاطمه (س)!
مادرم گفته غلامت باشم… آقا جان! دستور باشه به چشم! اما: مادرم گفته غلامت باشم خودم درگه مامت باشم
به احترام مادرش ابى عبدالله چیزى نمى گفت. آخه این مادر، کسى است که وقتى وارد خانه ى حضرت امیر شد – اسمش «فاطمه ى کلابیه» بوده – آقا دید بغض کرده فاطمه ى کلابیه… عرضه داشت: آقا جان یه خواهش ازتون دارم… این خواهش خیلى مهمه! جا داشت امیر المؤمنین یاد حضرت زهرا سلام الله علیها بیفته! چون پیغمبر به فاطمه فرموده بود چیزى از على نخواد مبادا یه وقت على نتونه و خجالت بکشه. فاطمه هم سعى مى کرد چیزى از على نخواد… اما فاطمه کلابیه همون روزاى اول گفت: آقاجان! یه خواهش ازتون دارم… خوب فاطمه ى کلابیه باید سائل درگاه على باشه! همه ى عالم سائل درگاه على اند…
امیر المؤمنین فرمود: بگو! عرضه داشت: آقاجان! مى شه خواهش کنم دیگه به من فاطمه نگید…
امیر المؤمنین بغض کرد – یاد زهراى مرضیه – فرمود: این اسم به این قشنگى! چطور؟! عرضه داشت: افتخارم اینه همنام دختر پیغمبرم اما اینجا خونه ى دختر پیغمبره! شما که به من مى گى فاطمه، من از زینب، خجالت مى کشم! مى ترسم زینب، غصه دار بشه! من کنیز فاطمه ام!
امیرالمؤمنین وقتى این اظهار و ابراز همدردى رو که شنید خیلى خوشحال کرد و دعا کرد براى همسرش. فرمود حالا که اینجوره دیگه بهت مى گم «ام البنین»؛ گفت: آقا جان! ام البنین یعنى مادر پسران؛ من که هنوز فرزندى ندارم؟ فرمود: صبر کن! خدا چهار تا پسر بهت مى ده؛ تو این چهار تا پسر، یه گلى سرسبده!…
همچین که عباس را داد دست آقا، دید امیرالمؤمنین گریه مى کنه و دستهاى عباس رو مى بوسه…گاهى دست رو مى بوسه گاهى مچ دست شو مى بوسه گاهى چشم ها شو…
این حالت رو دید غصه دار شد… آقا جان فرزند من مگه عیبى داره؟ فرمود نه! ام البنین این بچه – به قول ما – گله! اگه مى بینى دستا شو مى بوسم سرى داره، این بچه ات فدایى حسینمه! این فرزندت علمدار حسین منه! اینجاها رو که مى بوسیدم جاى شمشیر بود. یه روزى این دستارو مى برن این فرق، شکافته مى شه…
اینقدر خوشحال شد که شنید فرزندش فدایى زینب و حسینه. قنداقه شو برداشت دور حسین مى گردونه… زبان ساده بخونم:

 

من بلاگردون تو    چون من قربون تو

عباس جان!

الا مادر به قربون جمالت    رخ چون بدر و ابروى هلالت
شنیدم کام عطشان جان سپارى   گل ام البنین! شیرم حلالت!

https://t.me/adasmosavoicm12