Get Mystery Box with random crypto!

10 𝒑𝒂𝒈𝒆𝒔/𝒅𝒂𝒚 نخستین عشق /۱۰۳ لذت بخش بود. پدرم ناگاه پرسید: | قلمرو پائیز | کتابخانه | LIBRARY

10 𝒑𝒂𝒈𝒆𝒔/𝒅𝒂𝒚

نخستین عشق /۱۰۳
لذت بخش بود.
پدرم ناگاه پرسید: - چت شده؟ کلاغ را شکار کردی؟
میخواستم همهی پیشامد را برایش حکایت کنم، اما خودداری کردم و پیش خود خنده ای زدم. وقتی می خواستم دراز بکشم و بخوابم، خودم نمیدانم چرا، سه بار روی يك پا به دور خود چرخیدم، بعد سرم را روغن زدم و دراز کشیده مثل مرده به خواب رفتم. سپیده دم لحظه ای از خواب پریدم، سر بلند کردم، با شوق نگاهی به اطراف انداختم و باز خوابم برد.
«چطور می توان با آنها آشنا شد؟» همین که صبح بیدار شدم این اولین فکری بود که به سرم افتاد. پیش از چای به باغ رفتم، اما زیاد به پر چین نزديك نشدم و کسی را هم ندیدم. پس از چای در کوچه چند بار در جلوی عمارت از این سو به آن سو رفتم و از دور به پنجره ها نگاه کردم... انگار که از پشت پرده صورت دختر به نظرم آمد و به زودی با ترس از آنجا دور شدم. در حالی که در دشت شنی جلوی باغ نیسکوچنی بی اراده راه می رفتم باز به این فکر افتادم که:
« بالاخره باید با آنها آشنا شد، اما چطور؟ این مسئله مهم است». در این حال تمام جزئیات برخورد دیروز را به یاد می آوردم و به خصوص


‌ ᵃᶠᵍʰᵃⁿⁱˢᵗᵃⁿ