Get Mystery Box with random crypto!

فراسوی سیاست

لوگوی کانال تلگرام akhalaji — فراسوی سیاست ف
لوگوی کانال تلگرام akhalaji — فراسوی سیاست
آدرس کانال: @akhalaji
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 1.97K
توضیحات از کانال

همواره در «فراسوی سیاست» می‌توان راهی به سوی آگاهی، اندیشه‌ورزی، روشنگری، رهایی، و معنویت یافت!

Ratings & Reviews

4.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 3

2022-08-23 08:30:12 معرفی کتاب

خرد سیاسی در زمان توسعه‌نیافتگی!

هفت ویژگی انسان توسعه «‌نیافته»

رضا داوری اردکانی

کتاب «خرد سیاسی در زمان توسعه‌نیافتگی» به قلم دکتر رضا داوری اردکانی، فيلسوف معاصر و رییس فرهنگستان علوم منتشر شد. این کتاب متضمن خلاصه‌اي از يافته هاي اخير او در باره توسعه و توسعه نيافتگي است.

او مي گويد: «ما در مسائل مدیریت و آموزش و پرورش و اقتصاد و تکنولوژی و فرهنگ و به طور کلی در کارهای‌مان چنان که شایسته است، نمی‌اندیشیم و به تکرار حرف‌های مشهور و شایع درباره آنها اکتفا می‌کنیم. می‌خواهم بدانم چرا نمی‌خواهیم بدانیم مشکلاتمان چیست و از کجاست و چگونه می‌توان آنها را رفع کرد».

دكتر داوري در اين كتاب به رابطه عقل و توسعه در زمانه حاضر پرداخته و سپس ۷ ويژگی انسان هاي توسعه نيافته را فهرست مي كند:

- انسان توسعه‌نیافته حتی اگر بسیار باهوش و درس‌خوانده باشد معمولا از خرد انتقادی بهره کافی ندارد یا به کلی از آن بی‌بهره است و چون جهان توسعه‌یافته با این خرد پدید آمده و جز با آن ساخته نمی‌شود، تا مردمی واجد آن نباشند به توسعه دست نمی‌یابند.

- آدم توسعه‌نیافته دلبسته سیاست و محو ایدئولوژی‌هاست. اینکه او به کدام سیاست و ایدئولوژی قائل باشد اهمیت ندارد زیرا پیرو و هواخواه هر سیاستی که باشد پیروی و هواخواهیش بنیاد و اساسی ندارد. به این جهت ممکن است در حرف و گفت از آزادی ستایش کند و در اخلاق مستبد و حتی خشن و تندخو باشد.

- انسان توسعه‌نیافته ممکن است صاحب هوش درخشان باشد، خوب درس بخواند و دانشمند شود اما در جهان توسعه‌نیافته چنان که انتظار دارد، کاری از پیش نمی‌برد، زیرا در این جهان حساب و کتاب‌ها پریشان است. آدم توسعه‌نیافته اهل تجربه و عبرت‌آموزی نیست. او نسبت‌ها را نمی‌داند و وقت و اندازه را نمی‌شناسد و کاری که در وقت و جایگاه خود و به اندازه صورت نگیرد، کار نیست.

- اهل عالم توسعه‌نیافته به جای اینکه در جستجوی راه درست و رفتار شایسته باشند، رفتار و کردار عادی خود را برتر از هر رفتاری می‌دانند و با حدت و شدت آن را توجیه می‌کنند.

- آدم توسعه‌نیافته نه متجدد است و نه به هیچ یک از عوالم قدیم تعلق دارد، او مسأله‌ای هم ندارد که آن را حل کند یا اگر مسائلی دارد بیشتر آنها در جای دیگر و برای دیگران مطرح شده است و او این مسائل را مسائل خود و جهان خود می‌داند.

- آدم توسعه‌نیافته چون از زمان و تاریخ بیرون افتاده است دایره امکان‌ها و انتخاب‌هایش بسیار محدود است. او اگر امکانات را نمی‌شناسد به این جهت است که افقی در پیش روی او نیست که در آن امکانات پدیدار باشد.

- آدم توسعه نیافته مظلوم تاریخ است. می‌گویند و درست می‌گویند که قدرت‌های استعمارگر به او ظلم کرده‌اند ولی درست‌تر این است که مظلومیت جهان توسعه‌نیافته چیزی بیش از ظلم استعمار است. آیا مردم جهان توسعه‌نیافته نفرین شدگان زمینند و راه بیرون شدن از زندان توسعه‌نیافتگی ندارند؟

https://t.me/fvhtfdsss

#خرد_سیاسی #توسعه #انسان_توسعه‌نیافته #انسان_توسعه‌یافته

@akhalaji
291 viewsAbbas Khalaji, edited  05:30
باز کردن / نظر دهید
2022-08-22 08:40:26 «دوگین، آقای ایدئولوگ»!

مهدی تدینی

بخش دوم

به همین دلیل، فقط باید چند تغییر ایجاد کرد: ایراد کمونیسم این بود که ضدملی، ضدکلیسایی و ضدفرهنگی بود؛ پس باید به نوعی ایدئولوژی متوسل شد که همان غرب‌ستیزی شدید کمونیسم را داشته باشد، اما در عین حال، از ملیت، کلیسا، سنت و فرهنگ بومی نیز به شدت دفاع کند. نتیجه چه می‌شد؟ می‌شد ملغمه‌ای از «ناسیونالیسم» و «بولشویسم» (یعنی همان کمونیسم): یعنی «ناسیونال‌‌ـ‌بولشویسم»! و جالب آنکه حزبی در دهۀ ۱۹۹۰ در روسیه با همین نام «ناسیونال‌ـ‌بولشویک» در روسیه وجود داشت که دوگین نیز از رؤسای آن بود. اما این ترکیب به شکل غیرقابل‌انکاری «فاشیستی» است! زیرا چیزهایی را از منتهاالیه چپ و راست در خود جمع کرده است. بهترین گواهی که می‌توانم بیاورم این است که اصلاً اعضای جناح چپِ حزب نازی خود را «ناسیونال‌ـ‌بولشویک» می‌نامیدند! این‌ها نازی‌هایی بودند که به شدت ضدکاپیتالیست هم بودند (در حالی که هیتلر کاپیتالیسم‌ستیزی خود را به یک بخش از کایپتالیست‌ها، یعنی سرمایه‌داران مالی، محدود کرده بود که یهودیان نمایندگان اصلی‌اش بودند).

از همین پنجره به خوبی می‌شود فهمید ایدئولوژیِ این «آقای ایدئولوگ» چیست: برای ساختن امپراتوری باید دو عامل سلبی و ایجابیِ رادیکال داشت. عامل ایجابی: ملی‌گرایی، فرهنگ‌گرایی، سنت‌گرایی و قومیت‌گرایی؛ عامل سلبی: لیبرالیسم‌ستیزی و غرب‌ستیزی. نتیجۀ این دو عامل، نوعی ایدئولوژیِ به شدت «ضدمدرن» می‌شود. پس خمیرمایۀ آن امپراتوری که دوگین رؤیایش را دارد «مدرنیته‌ستیزی» است. فایدۀ دیگرِ این مدرنیته‌ستیزی که رادیکال‌ترین شکل غرب‌ستیزی است، این است که اینک می‌توان بر اساس همین مخرج مشترک، متحدانی در جهان یافت. پس اگر روزی لنین و یاران کمونیستش می‌توانستند با شعار «کارگران جهان متحد شوید!»، متحدانی در کل جهان بیابد که در احزاب کمونیست کشورشان (مانند حزب تودۀ ایران) سازماندهی می‌شدند، دوگین می‌خواهد با شعار «مدرنیته‌ستیزان دنیا متحد شوید!» یک قطب و نقطۀ جاذبۀ نیرومند بسازد؛ این همان نگاهی است که دوگین به ایران نیز دارد: متحد روسیه در جنگ علیه غرب. طبق این ایدئولوژی کسانی که از ارزش‌های جهانی سخن می‌گویند، «گلوبالیست» نامیده می‌شوند، و دنیا باید علیه این گلوبالیست‌ها که با ارزش‌های جهانی (گلوبال) خود قصد تخریب فرهنگ‌های بومی و کهن را دارند، قیام کند. دوگین هم به قول خودش می‌خواهد «باتلاق نخبگان گلوبالیست» را بخشکاند. دوگین در کتاب معروف خود دربارۀ ژئوپولیتیک همین اهداف را دنبال می‌کند.

اما فقط یک خوابگرد می‌تواند این‌همه با واقعیت‌های دنیا و حتی با واقعیت‌های میهن خودش بیگانه باشد. ایدئولوگ‌هایی مانند دوگین ارتباطشان با واقعیت را از دست می‌دهند. آرزوی ایدئولوژیکت این است که یک امپراتوریِ اوراسیایی از پرتغال در ساحل اقیانوس اطلس تا ولادیووستوک در ساحل اقیانوس آرام، زیر پرچمِ هژمونیِ روسیه برپا شود، اما قدرت راستین خود را چنان اشتباه تخمین می‌زنی که در گام نخست وقتی لشکرکشی می‌کنی تا یک هفته‌ای اکراین را بگیری، پس از شش ماه همچنان اندر خمِ تصرف دو استان شرقی گرفتاری! این شکل مدرنیته‌ستیزی رادیکال همان‌قدر پوچ است که کسی بخواهد سوار بر گردۀ اژدها پرواز کند. اژدها وجود ندارد! و اگر کسی واقعاً دنبال اژدها باشد، یعنی ارتباط خود با واقعیت را پاک از دست داده است. مدرن شدن در طبیعت انسان است، زیرا انسان موجودی استعلایی است؛ یعنی میل به «فراتر رفتن از خویش» دارد. تمایز انسان با حیوان همین استعلایی بودن اوست. زمانی انسان فقط می‌توانست از جهت نظری تعالی جوید (چنان که در دین، اسطوره و فرهنگ جویای آن بود)، اما در پی انقلاب صنعتی انسان توانست از جهت عملی هم هر روز از دیروز خود فراتر رود. یعنی اگر زمانی از پلکانی خیالی بالا می‌رفت تا اسیر این دنیا و ماهیت فانی خود نباشد، اینک از پلکانی واقعی بالا می‌رود و هر روز یک گام مرگ را عقب می‌راند. اگر روزی در مواجهه با بیماری فقط می‌توانست دعا کند (یعنی به منبعی استعلایی و فرازمینی متوسل می‌شد)، امروز در عمل و با دست خود طاعون و وبا و سل و فلج و صدها بیماری دیگر را درمان کرده است و با پای خود به فضا و ابدیتِ بی‌کرانۀ عالم سفر می‌کند.

در نهایت، دوگین «فرزند خلف» فرهنگ روسیه است. روسیه‌ای که همیشه یکی از سنگرهای اصلی در برابر ارزش‌های لیبرال بوده و تا پایان قرن بیستم برج‌وباروی لیبرالیسم‌ستیزی ماند، باید هم فرزند برومندی مانند دوگین در دامان خود بپرواند. فرهنگی که دچار «آزادی‌هراسی» است، برای تن ندادن به آزادی، ارزش‌های آزادی‌خواهانه را «غربی» می‌نامد تا آن‌ها را بیگانه بخواند و لعن کند. اما آزادی یک امر «غربی» نیست، بلکه غایت انسان است.

@tarikhandishi

#دوگین #آقای_ایدئولوگ #ترور_دوگین

@akhalaji
391 viewsAbbas Khalaji, 05:40
باز کردن / نظر دهید
2022-08-22 08:40:09 «دوگین، آقای ایدئولوگ»!

مهدی تدینی

بخش نخست

امروز نامنتظره‌ترین خبر بسیاری را در جهان بهت‌زده کرد. «دختر الکساندر دوگین در بمبگذاری کشته شد». هدف کشتن خود دوگین بوده، اما گویا او سوار ماشین دیگری بوده است. دوگین را بسیاری آموزگار یا ایدئولوگ ارشد یا پیشگام فکری پوتین می‌نامند ــ و او را با راسپوتین مقایسه می‌کنند که شخصیت مرموز دربارِ تزار بود. اما اهمیت دوگین به مراتب بیشتر از شبه‌قدیسِ شیادی مانند راسپوتین است! دوگین تأثیرگذارترین متفکر «پان‌روسیسم» است؛ شاید او آخرین تیرِ ترکشِ روس‌پرستان باشد. ترور او، حتی تلاش برای ترور او، معانی نمادین جالبی دارد. این رخداد انگیزه‌ای شد تا امشب دربارۀ او بنویسم ...

مردی، با ریش بلند و چهره‌ای که آمیزه‌ای از چهرۀ استادان فلسفه، روحانیان و رهبران فرقه‌های معنوی است. با آن «رسالتی» که دوگین غرب‌ستیز برای خود تعریف کرده بود، باید هم به همه‌جور ابزاری مجهز می‌شد: فلسفه، روحانیت، معنویت، دین، کلیسا، فرهنگ، اقتدار، مرجعیت، سنت ... چهرۀ او، ترکیب همۀ این عناصر است.

دوگین محصول سال‌های سرگشتگی روس‌هاست. دهۀ بیست عمر او ــ سال‌هایی که اندیشه‌های او شکل منسجمی می‌گرفت ــ همراه بود با دوران زوال اتحاد شوروی؛ یعنی دهۀ ۱۹۸۰ میلادی. در این دهه، سال‌به‌سال بیش از پیش مشخص می‌شد امپراتوری سرخ کمونیستی با همۀ ظاهر مهیب و زرادخانۀ مملو از تسلیحات هسته‌ای‌اش، آیندۀ روشنی ندارد. صدای ترک خوردن اسکلت بتونی حکومت را گوش‌های تیز می‌شنیدند. دیگر با هیچ زوری نمی‌شد جلوی ویرانی این ساختمان فرسوده را گرفت که ستون‌هایش به لرزه درآمده بود.

حکومت کمونیست شوروی از بدو تأسیس در ۱۹۱۷ دائم بر طبل «بین‌الملل‌گرایی» (انترناسیونالیسم) کوبیده بود، شعارهای ملی‌گرایانه (ناسیونالیستی) را تعطیل کرده بود (به جز مقطعی در جنگ جهانی دوم که ترس از شکست باعث شد به هر ابزاری برای تحریک مردم چنگ بزند)، و پنج شش دهۀ متمادی با عناصر فرهنگی و سنت‌های دیرینۀ حوزۀ فرهنگی روسیه جنگیده بود. وقتی چنین رژیمی، با این ویژگی‌ها، روبه‌فروپاشی است، طبیعی است بسیاری دلیل این فروپاشی را در همین ویژگی‌های معیوب ببینند و گمان کنند مشکل همین ملیت‌ستیزی، فرهنگ‌ستیزی، کلیساستیزی و قومیت‌ستیزی کمونیسم عامل این فروپاشی و زوال است! پس برای قدرت‌سازی باید به همین عناصر روی آورد! هر چه جدی‌تر و رادیکال‌تر، بهتر!

برای دوگینِ جوان، و بسیاری جوانان روس، زوال این امپراتوری ترومایی (روان‌زخمی) التیام‌ناپذیر را ایجاد می‌کرد. احتمالاً فقط درصد انگشت‌شماری از روس‌ها بودند که واقعاً می‌توانستند درک کنند پیدایش «امپراتوری شوروی» نه نتیجۀ شایستگی خودشان بود و نه نتیجۀ کارایی کمونیسم. این امپراتوری بزرگ، با بلوک نیرومند و اقماری که ساخته بود، بیش از هر چیز نتیجۀ قمار نابخردانۀ هیتلر بود. باخت هیتلر در این قمار، شوروی را ثروتمند کرده بود، زیرا غرب چاره‌ای جز این نداشت که لاشۀ اروپا را به هر نحو ممکن، حتی اگر شده با کمک یک قدرت به شدت ضدغرب و ضدلیبرال (شوروی)، از زیر دست یک قدرت ضدلیبرال دیگر (یعنی فاشیسم) بیرون آورد.

یک معضلِ شناختیِ دیگر این بود که روس‌ها نمی‌خواستند بپذیرند با اسب بارکش (یعنی کمونیسم) نمی‌توان در مسابقۀ اسب‌دوانی پیروز شد. با توتالیتاریسمِ کمونیستی می‌شد گاری روسیه را از گل و سنگلاخ گذر داد، اما نمی‌شد در رقابت با نظام کاپیتالیستی که سلول ‌سلولِ آن بر مبنای رقابتی نفسگیر شکل گرفته است، پیروز شد. شاید بتوان با کمونیسم یک جانورِ توتالیترِ نیرومند، عضلانی و سخت‌جان پدید آورد که سرعت عملش نیز در مقیاسِ کشورهای جهان‌سومی و عقب‌مانده خوب باشد، اما نمی‌توانست در بلندمدت در جدال با دنیای چابک کاپیتالیستی دوام آورد. به این ترتیب، فروپاشی کمونیسم و تبدیلِ امپراتوریِ چندملیتیِ شوروی به همان روسیۀ تک‌ملتی قدیم سرنوشتی محتوم بود. اما این چیزی بود که «نسلِ دوگین» نمی‌خواست و نمی‌توانست باور کند. از نظر آن‌ها حتی فروپاشی شوروی هم گناه «لیبرالیسم» بود. از وقتی در دولت گورباچف ــ در جریان سیاست‌های موسوم به «پروستروئیکا» و «گلاسنوست» ــ شمیمی از ایده‌های لیبرال (یعنی آزادی بیان، حق رأی، شفافیت و آزادی اقتصادی) وزیدن گرفت، شوروی در مسیر نابودی افتاد. از نظر امثال دوگین، لیبرالیسم بخار مسمومی بود که از گور غرب برخاسته و شوروی را طاعون‌زده کرده بود.

دوگین با آنکه خود در جوانی ضد کمونیسم بود، اما راه‌حل احیای امپراتوری شوروی را ضدیت رادیکال با لیبرالیسم می‌دانست. اما با ملی‌گراییِ خالی نمی‌شد دوباره امپراتوری ساخت. اگر شوروی از طریق ضدیت با غرب امپراتوری ساخت، پس باز هم می‌توان از طریق غرب‌ستیزی امپراتوری بزرگی بنا کرد.

@tarikhandishi

#دوگین #آقای_ایدئولوگ #ترور_دوگین

@akhalaji
517 viewsAbbas Khalaji, 05:40
باز کردن / نظر دهید
2022-08-01 09:30:06 حقوق مالکیت و سرمایه‌گذاری!

اعتماد ۱۰ مرداد ۱۴۰۱

عباس عبدی

واقعاً دوست ندارم که بیشتر یادداشت‌هایم در نقد دولت باشد، ولی انصاف باید داد که بسیاری از نقدها نعمت است و در برابر، بسیاری از تعریف‌های پوچ و مجیزگویانه، نقمت است. از این رو امیدوارم که مسئولین دولت محترم به این یادداشت توجه کنند، بلکه گرهی از کار فروبسته سرمایه‌گذاری باز شود، گِرهی که به دست دوستان نادان زده شده و هر روز سفت‌تر و ناگشودنی‌تر گردیده است.

مسأله این است که یکی از مهم‌ترین مشکلات کشور در حوزه اقتصاد پایین بودن سرمایه‌گذاری است. در واقع چند سال است که میزان سرمایه‌گذاری حتی جبران استهلاک را نمی‌کند، این بدان معنا است که ظرفیت تولید کشور هر روز در حال کاهش است و به تبع آن درآمد مردم و اشتغال کمتر می‌شود. برای نمونه اینکه نسبت به سال گذشته یک صد هزار شغل کمتر شده است یک وضعیت اضطراری است و ریشه اصلی آن نیز کمبود سرمایه‌گذاری است.

سرمایه‌گذاری از سه طریق انجام می‌شود. دولت، بخش خصوصی و خارج. در ایران دولت همیشه نقش مهمی در سرمایه‌گذاری داشته است این به علت درآمدهای نفتی بود. اکنون سال‌هاست که فاقد این ویژگی است. حتی در دوره احمدی‌نژاد هم که این درآمدها نجومی و افسانه‌ای بود، به علت اتلاف یا سرمایه‌گذاری‌های ناکارآمد، تبدیل به رشد اشتغال و تولید نشد که نشد.

در دوره اول روحانی قدری بهبود یافت ولی در چهار سال اخیر آن مقدار سرمایه‌گذاری دولتی نیز کم سو شده اگر نگوییم بکلی خاموش شده است.

ورود سرمایه‌گذاری خارجی نیز به دلیل وضعیت روابط خارجی کشور عملاً غیر ممکن شده است، و این در حالی است که صنعت نفت و گاز ایران حمل و نقل و سایر زیرساخت‌های کشور به شدت نیازمند سرمایه‌گذاری است و اگر انجام نشود، راندمان بهره‌برداری از منابع انرژی کم و کمتر خواهد شد.

بالاخره بخش خصوصی منبع دیگر است و به نظر می‌رسد که عامل اصلی سرمایه‌گذاری در کشور هستند، پس چرا آنان به جای سرمایه‌گذاری منابع مالی خود را یا خارج می‌کنند یا در اموری غیر از تولید، مثل ارز، طلا و مسکن نگهداری می‌کنند؟

اطلاع دارم که دولت محترم متوجه این نقطه ضعف شده است و می‌کوشد که سرمایه‌گذاران را تشویق به سرمایه‌گذاری کند و از همه افرادی که با آنان روابطی دارند می‌خواهد که سرمایه‌گذاران را تشویق به سرمایه‌گذاری کنند. ولی این کار نتیجه ندارد.

چرا؟ برای اینکه سرمایه‌گذاران براساس توصیه و نصیحت من و شما و دیگران عمل نمی‌کنند، آنان به واقعیت‌ها نگاه می‌کنند. چند عامل وجود دارد که برای صاحبان سرمایه مهم است که فقط به دو‌ مورد آنها اشاره می‌کنم.

اولین آن امنیت حقوق مالکیت است. واقعاً اگر کسی سرمایه‌ای داشته باشد، حاضر است آن را در ایران سرمایه‌گذاری کند؟ ریسک از میان رفتن سرمایه‌اش چقدر است؟ شاید دولت بگوید که صد درصد تضمین شده است. ولی این چنین نیست.

نمونه؟ هنگامی که یک گروه فعال فرهنگی مجوز برگزاری یک کنسرت را با هزار بدبختی می‌گیرد، هزینه سالن را پیشاپیش پرداخت می‌کند، مردم هم بلیط می‌خرند و با زحمت زیاد برنامه‌ریزی کرده و کنسرت برگزار می‌شود، سپس در میان کار یک نفر به نام حراست وارد می‌شود و آن را لغو می‌کند.

این یعنی مالکیت امنیت ندارد. یعنی حکومت مقتدر نیست. گویا مجوزهای صادره توسط حکومت، برای بخش‌های دیگرش فاقد "اعتبار" و "ارزش" است. "بی‌اعتباری" اقدامات حکومت مرکزی توسط مقام‌های محلی و تخصصی، به این معناست که برخی از اقایان در عمل، حکومت را به عنوان مصداقی از حاکمیت ملی به رسمیت نمی‌شناسند. این بدان معنی است که حکومت مرکزی و مقتدر، در حال گذار به یک ساختار ملو‌ک‌الطوایفی است، و این اقدامی براندازانه است.

یا در نمونه دیگر عده‌ای با سر و صدا کنسرت را به هم می‌زنند، یعنی دولت قدرت دفاع از حقوق مالکیت مردم را ندارد. پیام این رفتارها به هر سرمایه‌گذاری روشن است، ریسک سرمایه‌گذاری بالاست؛ احتیاط کنید. گمان نکنید که این کنسرت است ربطی به ساخت کارخانه ندارد. همه اینها مالکیت است. کسی که کنسرت را خودسرانه به هم بزند به طریق اولی اگر بخواهد می‌تواند صاحب کارخانه را زمین‌گیر کند.

عامل دوم ثبات سیاست‌ها است. این حد از سیاست‌های متعارض به زیان سرمایه‌گذاری و مردم است. صنعت مرغ و تخم‌مرغ برای حفظ اثرات ناشی از تغییرات سیاستی، سود خود را حداکثر می‌کند، و این یعنی از جیب مردم هزینه می‌شود ولی علت اقدام آنان، ترس از تبعات تغییرات سیاستی دولت است.

با این تَلَوٌُن سیاستی، نمی‌توان نظر کسی را به سرمایه‌گذاری جلب کرد. اگر همین دو عامل را در کنار شاخص‌های فضای کسب و کار بهبود بخشید، به سرعت در مسیر افزایش سرمایه‌گذاری و سپس تولید و اشتغال قرار خواهیم گرفت. گرفتید؟

https://t.me/abdiabbas

#مالکیت #حقوق_مالکیت #سرمایه‌گذاری

@akhalaji
108 viewsAbbas Khalaji, 06:30
باز کردن / نظر دهید
2022-08-01 08:40:24 چگونه یک جامعه سالم می‌شود؟

سی روش

محمود سریع‌القلم

1- منابعِ مستقلِ مالی اکثریتِ مطلقِ مردم از دولت

2- منابعِ یادگیری شهروندان: 10 درصد شفاهی، 90 درصد کتاب‌خوانی؛

3- شروع نقدِ فرزندان توسطِ مادران و پدران از 5 سالگی؛

4- داشتن اِلیتِ منسجمی که به فکرِ 30 سالِ آیندۀ کشور باشد؛

5- مطالعۀ حداقل دو کتابِ تاریخی در سال توسط شهروندان؛

6- آموزشِ وفای به عهد قبل از 10 سالگی؛

7- آموزشِ راست‌گویی قبل از 10 سالگی؛

8- یادگیری خودانتقادی به صورت شفاهی و مکتوب قبل از 18 سالگی؛

9- مطالعۀ حداقل یک بیوگرافی در سال توسط شهروندان؛

10- تسلط به یک زبانِ خارجی قبل از 14 سالگی؛

11- معاشرت: 30 درصد با دیگران، 70 درصد عادت به مقامِ تنهایی؛

12- آموزشِ داشتنِ یک شخصیت در دورۀ دبستان؛

13- داشتن درآمدِ کافی برای سفرهای داخلی و خارجی؛

14 آموزشِ عادتِ به نوشتنِ حداقل 20 صفحه در ماه در دورۀ دبیرستان؛

15- یادگیری تقدیر از توانایی‌های دیگران و بی‌نیازی از نمایش قبل از 18 سالگی؛

16- توانِ جذبِ استخدامی طبقۀ متوسط در سیستمِ امنیتی؛

17- حفظِ حداقلِ 60 در صدی طبقه متوسط در اقتصادِ ملی؛

18- یادگیری حذف نکردن و تخریب نکردن دیگران قبل از 18 سالگی؛

19- حسِ مردم از اینکه، کسبِ هر نوع برتری و مزیت در جامعه از طریقِ رقابت و توانایی، امکان‌پذیر است؛

20- سیاست‌مداران به جز قدرت و سمت، آلترناتیوهای دیگرِ کاری داشته باشند؛

21- آموزشِ نحوۀ شنیدن / گوش کردن و دقتِ در حرف زدن با دیگران در ساعت 8 شب رسانه‌های تصویری؛

22- آموزشِ مسائل عمومی حقوقی در ساعتِ 8 شب رسانه‌های تصویری؛

23- آموزشِ روش‌های مراقبت از خود و محیطِ‌زیست در ساعتِ 8 شب رسانه‌های تصویری؛

24- حضور زنانِ متخصص در سیاست‌گذاری‌ها و مدیریت‌ها؛

25- نهادینه کردن واژۀ FACT در ذهن و روان شهروندان قبل از 18 سالگی؛

26- آموزشِ مبارزه با تَملُق، حسد و عصبانیت در دورۀ دبیرستان؛

27- رسانه‌های غیردولتی، فرصتِ نقدِ سخنان افرادِ دولتی را داشته باشند؛

28- آموزش انصافِ در قضاوت و روش‌های حل اختلاف با دیگران قبل از 18 سالگی؛

29- آموزشِ دبیرستانی اینکهِ افراد، حق دارند در فکر و سلیقه باهم متفاوت و حتی متضاد باشند و در ضمن به هم احترام بگذارند و بدگویی نکنند؛

30- مبارزه با خودخواهی از طریقِ مواجهه با افرادِ توانا درمحیطِ بین المللی.

#سی_روش #جامعه_سالم #آموزش_شهروندان #جامعه‌پذیری

@akhalaji
134 viewsAbbas Khalaji, 05:40
باز کردن / نظر دهید
2022-08-01 08:30:07 داستان موفقیت جف بزوس!

"به فلسفه‌ی «روز اول» پایبند باشید"

ایده‌ی روز اول، در روزهای نخست راه‌اندازی آمازون به ذهن بزوس رسید. براساس این فلسفه، تمام اعضای آمازون باید این باور را در خود به‌وجود می‌آوردند که در روز نخست تاسیس شرکت هستند تا از احساس رضایتمندی که بعد از دستیابی به موفقیت‌های بزرگ در انسان ایجاد می‌شود، دور بمانند.
به عقیده‌ی بزوس، روز دوم برابر است با سکون، سپس انجام کارهای نامربوط و بعد هم نزول و مرگ.

جف بزوس، فلسفه‌ی روز اول را در سال 1997 میلادی در نامه‌ی خود با سهامداران شرکت در میان گذاشت. او ابتدا تمام موفقیت‌های شرکت را در آن سال بازگو کرد؛ مانند خدمت‌رسانی به 1.5 میلیون مشتری و دستیابی به درآمد 147.8 میلیون دلاری.
پس از آن، بزوس گفت شرکت باید دنبال فرصت‌های جدید برای پیشرفت در بازار رقابتی باشد.

فلسفه‌ی روز اول، راهنمای خوبی برای آمازون بود و سبب شد قدم‌های بزرگ و جسورانه‌ای در شرکت برداشته شود و آینده‌نگری و عمل‌گرایی با هم درآمیزد.

https://t.me/fvhtfdsss

#آمازون #جف_بزوس #موفقیت #ایده‌ی_روز_اول #فلسفه‌ی_روز_اول

@akhalaji
118 viewsAbbas Khalaji, 05:30
باز کردن / نظر دهید
2022-07-31 09:10:11 زمانی با خرس!

شورای سردبیری جامعه‌نو

در اواخر قرن نوزدهم، حدوداً یک دهه پیش از جستجوی نفت در ایران توسط یک تاجر انگلیسی، رابرت نوبل، تاجر سوئدی برای توسعۀ منابع نفت و گازِ باکو، با تزار روسیه قرارداد بست: تاجرانِ دو کشورِ مصرف‌کنندۀ نفت، شدند توسعه‌دهندگانِ منابع نفتِ کشورهای عقب‌مانده! نمی‌خواهیم از همین دو مورد نتیجه بگیریم که موتور محرک در مناطقِ نیازمندِ توسعۀ صنعت نفت، مصرف‌کنندگانِ آن بوده‌اند، همۀ تاریخ این صنعت حاکی از همین واقعیت است؛ انگیزه و پیشگامیِ کشورهای غربیِ مصرف‌کنندۀ سوخت در پیکرۀ کمپانی‌های بزرگِ آن‌ها (که در سراسر جهان پراکنده‌اند) متجلی است. به همین دلیل، اغلبِ دستاوردهای فن‌آورانۀ اکتشاف نفت و از آن مهم‌تر کنترل بازار تولید و مصرف، در کف کشورهای مصرف‌کننده است.

اگر مجاز باشیم از دل این واقعیت یک حکم استخراج کنیم، می‌گوییم که توسعۀ بهینۀ منابع نفتی منوط به همکاری با مصرف‌کنندگانِ عمده است. در واقع این کاری است با صرفۀ کافی و اطمینان بیشتر، چراکه منجر به پیوند ارگانیکِ اکتشاف و تولید با مصرف می‌شود و انگیزه می‌دهد. برای درک بهتر مثالی بزنیم. فرض کنید ایران می‌خواهد برای افزایش اکتشاف و تولید و بازدهی، توسعۀ استخراج، نوسازی و همچنین بازاریابیِ منابعِ نفتی خود، پیِ چند شریک بگردد تا (مثلاً در یک دورۀ چندساله) چند ده میلیارد دلار سرمایه‌گذاری کنند. بهتر است با یک شرکت فرانسوی یا انگلیسی شراکت کند یا یک شرکت روسی؟ با شریکی که فقط نگرانِ بازدهی و بازار و قیمت است یا با شریکی که خودش نیز تولیدکننده و رقیب ما در بازار جهانی است و گوشه‌چشمی هم به تلفیقِ فعالیت تجاری با محاسبات خاصِ سیاسی‌اش دارد؟

بر اساس تجربه‌های تاریخی، این پرسش پاسخِ روشنی دارد؛ اگر مسائلی چون انصاف، چانه‌زنی و نیرنگ‌های تجاری را در هر دو نمونه یکسان بدانیم، کشوری باید شریک ما باشد که خودش مصرف‌کننده است و فقط در سهمش از درآمد، رقیب ماست. با این نگاه، حتی بین دو کشورِ روسیه و چین که حکومت برای کار کردن با آن‌ها بسیار مشتاق است، در امور زیرساختیِ نفت، چین بر روسیه رجحان دارد زیرا چین مصرف‌کنندۀ عمده و واردکنندۀ نفت است و در زمینۀ میزان عرضه و قیمت، رقیب ایران نیست.

@jameeno

متن کامل یادداشت را در لینک زیر بخوانید:

https://telegra.ph/Be-07-30-2

#خرس_قطبی

@akhalaji
410 viewsAbbas Khalaji, 06:10
باز کردن / نظر دهید
2022-07-31 07:30:13 معرفی کتاب

صلحی که همه صلح‌ها را بر باد داد!

نوشته دیوید فرامکین

کتاب "صلحی که همه‌ صلح‌ها را بر باد داد"، به قلم دیوید فرامکین، روایتی از فروپاشی امپراتوری عثمانی و شکل‌گیری منطقه‌ای است که در حال حاضر نقش مهمی در جغرافیای سیاسی جهان بازی می‌کند. منطقه‌ای که امروز غرب آسیا و خاورمیانه خوانده می‌شود و علاوه بر همه‌ مسائل مهم دیگرش، دهه‌هاست که یک غصه تاریخی را هم با خود حمل می‌کند. کتاب نشان می‌دهد که چگونه سیاستمداران انگلیسی، فرانسوی و آمریکایی چهره‌پردازان اصلی منطقه پرالتهاب امروز در غرب آسیا شدند. اینان این منطقه را جزئی لاینفک یا بوته‌ آزمایشی برای جهان‌بینی‌های سلطه‌جویانه خود می‌دانستند و با شور و شوق بر این عقیده بودند که قرن بیستم آرمانی غرب همچون ققنوسی از دل خاکستر جنگ جهانی اول بر می‌خیزد، یا باید برخیزد. بدین‌سان، می‌توان تاریخی را که این کتاب بدان پرداخته سفر پیدایش قرن بیستم و خاورمیانه‌ امروزی دانست.

نویسنده‌ کتاب با اذعان به اینکه منطقه امروزی در غرب آسیا محصول تصمیمات متفقین در جنگ جهانی اول و پس از آن است، تلاش می‌کند از مسیر تحقیق و پژوهش و جستجو در بایگانی‌ها، به چرایی و چگونگی و انگیزه‌های این تصمیم پی‌ ببرد و مخاطب را با خود از پستوی تاریخ عبور دهد. به روند تصمیم‌گیری‌هایی می‌پردازد و از دوران یکه‌تازی اروپایی‌ها و آمریکایی‌ها در سال‌های ۱۹۱۴ تا ۱۹۲۲ میلادی پرده بر می‌دارد. زمانی که دور هم نشستند و روی اراضی مسلمان باقی مانده از امپراطوری عثمانی تقسیم غنایم کردند و هر یک منطقه‌ای را به دندان کشیدند و مرزهای امروز را در غرب آسیا پدید می‌آوردند؛ به تعبیر خود نویسنده کتاب عراق و اردن را انگلیسی‌ها اختراع کردند. حدود عربستان و کویت و عراق را یک کارمند دولت انگلیس در سال ۱۹۲۲ تعیین کرد و مرزهای میان مسلمانان و مسیحیان را فرانسه بین سوریه و لبنان و روسیه بین ارمنستان و آذربایجان شوروی کشید. و از این میان، فلسطین به عنوان قصه پر غصه قرن، سهم انگلیس شد. سهمی که البته سیاست‌مداران انگلیسی پیش از آن قولش را به یک جنبش سیاسی نژادپرست یهود داده بودند.

کتاب با تبیین شرح وقایعی که منجر به تجزیه‌ امپراتوری عثمانی در خلال جنگ جهانی اول تلاش می‌کند خواننده را از دل تاریخ عبور داده و به خصوص به مسئله‌ فلسطین می‌پردازد. نشان می‌دهد که چگونه چرچیل که همیشه به آمال یهودیان و آزاری که دیده بودند با دلسوزی می‌نگریسته، اما چون از مخالفت اعراب فلسطینی با اسراییل خبر داشت، معتقد بود که اگر برنامه‌ای بتواند استقامت اولیه را با مشوق‌ها و مصالحه‌های جذاب همراه کند، بر مخالفت ایشان غلبه خواهد کرد.

کتاب درخصوص مسئله‌ فلسطین با دقت و ریزبینی، خط و ربط سیاست‌های سیاستمداران غرب و به خصوص انگلیسی را پی‌گیری کرده و نشان می‌دهد، قیمومیتی که به امانت به انگلیس واگذار شده و قرار بود بعد از یک دوره گذار، حاکمیت منطقه‌ فلسطین را به بومیان آن سرزمین واگذار کند، چگونه با سیاست‌های متعدد، اسراییل را زیر چتر حمایت مستقیم و غیرمستقیم خود آورد. نویسنده در پایان کتاب با تاکید مجدد بر اینکه شکل کنونی خاورمیانه حاصل تقسیمات قدرت‌های اروپایی است. معتقد است وقایع سال‌های ۱۹۱۴ تا ۱۹۲۲ گرچه مسئله‌ خاورمیانه اروپا را حل کرد، مسئله‌ای خاورمیانه برای خود خاورمیانه آفرید. او در ادامه با بیان این مسئله که، در خاورمیانه این مناقشات از این هم فراتر می‌روند و از این پس مسائل ظاهرا چاره‌ناپذیر اما مشخصی مثل آینده‌ سیاسی کردها یا سرنوشت سیاسی اعراب فلسطین، به شکل عمومی‌تری خود نمایی می‌کند، این پرسش را مطرح می‌کند که آیا نظام سیاسی مدرن که اختراعی اروپایی است و در خاورمیانه جنبه وارداتی دارد -و یکی از ویژگی‌های آن تقسیم کره‌ی زمین به دولتهای سکولار مستقل بر اساس شهروندی ملی است- در خاک بیگانه‌ خاورمیانه دوام خواهد یافت؟؛ در واپسین جملات کتاب، فرامکین که گویی قصه‌ پرغصه‌ این روزهای این منطقه را به تماشا نشسته است، در یک جمع‌بندی غیر رسمی از مجموع مطالب کتابش می‌نویسد: ترتیبات سال ۱۹۲۲ تماما و حتی اکثرا در گذشته نمانده‌اند و تا امروز در کانون جنگ‌ها و اختلافات و سیاست‌های خاورمیانه‌ای بر جای مانده‌اند. مسائلی که کیچنر و لوید جورج و چرچیل به وجود آورده‌اند اکنون در خیابان‌های ویران بیروت و کناره‌های دجله و فرات و سواحل رود اردن با اسلحه محک می‌خورند.

#معرفی_کتاب #خاورمیانه #غرب_آسیا #امپراتوری_عثمانی #فروپاشی_امپراتوری_عثمانی #صلحی_که_همه_صلح‌ها_را_بر_باد_داد #دیوید_فرامکین

@akhalaji
189 viewsAbbas Khalaji, 04:30
باز کردن / نظر دهید
2022-07-30 08:40:21
معرفی کتاب

نخستین دانشمند؛ آناکسیمندر و میراث فکری

نوشته کارلو روولی و ترجمه فرهاد دیرنگ

#معرفی_کتاب #نخستین_دانشمند #تفکر_علمی #آناکسیمندر #مکتب_ملطی #پیشاسقراطیان

@akhalaji
243 viewsAbbas Khalaji, 05:40
باز کردن / نظر دهید
2022-07-30 08:40:13 معرفی کتاب

نخستین دانشمند؛ آناکسیمندر و میراث فکری

نوشته کارلو روولی و ترجمه فرهاد دیرنگ

پیشاسقراطیان گونه‌ای نو از حکمت را به جهان شناساندند. ایشان بی هیچ سابقه‌ای، در سدۀ ششم پیش از میلاد در هیئت حکیمانی پدیدار شدند که می‌خواستند نه فقط این یا آن رخداد یا سنت یا وضع، که همه‌چیز را یک‌باره توضیح دهند. پیشاسقراطیان همچون دانش‌آموزان طبیعت آغاز به اندیشۀ «منظم فلسفی» کردند. آنان طبیعت را قلمرویی آزاد برای شناخت از راه توانش‌های خود طبیعت گرفتند. در تفکر اسطوره‌ای آن عصر، حتی خود مفهوم طبیعت به‌شکل حیرت‌انگیزی بی‌پیشینه بود؛ اما آثار پیشاسقراطیان که نخستین رساله‌های علمی را نگاشتند و مفاهیمی را که اکنون بدیهی می‌دانیم پی نهادند، با گذشت زمان از دست رفت و آرای ایشان با پیشرفت‌های بعدی در ابهام فرو رفت. با این حال، از دوران باستان به این سو، پیشاسقراطیان بنیان‌گذاران راه جدید اندیشیدن دربارۀ جهان و ارتباط با جهان شناخته شدند. پیشروترین چهره آنان آناکسیمندر ملطی است که شش قرن قبل از میلاد در یونان می‌زیست و شاگردی تالس را تجربه کرد و شاگردان به نامی همچون فیثاغورت را در دامن اندیشه خود پروراند.

آناکسیمندر نخستین فرد از متفکرانی بود که کوشید تا به جای تفسیر اسطوره‌شناختی، جهان را به روشی عقلانی توصیف کنند، و برای ادعاهایشان دلیل ارائه دهند. این‌که می‌توان برای شناخت و توجیه طبیعت به جای متوسل شدن به اراده خدایان، از خود طبیعت یاری جست را آناکسیمندر برای نخستین بار به بشریت آموخت.

کارلو روولی فیزیکدان نظری برجسته، با قلمی شیوا و بگونه‌ای روایی داستان این تغییر بنیادین در روش تفکر انسان را توضیح می‌دهد. روولی در این کتاب، آرای اندیشمندان مکتب ملطی شامل تالس، آناکسیمنس و آناکسیمندر را کاویده و ایده‌های آناکسیمندر را بر صدر می‌نشاند. در نهایت بر این باور است که میراث حقیقی آناکسیمندر، روشی از تفکر است که امروزه به‌عنوان تفکر علمی شناخته می‌شود.

نخستین دانشمند؛ آناکسیمندر و میراث فکری توسط فرهاد دیرنگ به فارسی ترجمه و از سوی نشر بارلی روانه بازار کتاب شده است.

#معرفی_کتاب #نخستین_دانشمند #تفکر_علمی #آناکسیمندر #مکتب_ملطی #پیشاسقراطیان

@akhalaji
218 viewsAbbas Khalaji, edited  05:40
باز کردن / نظر دهید