Get Mystery Box with random crypto!

علی سلطانی

لوگوی کانال تلگرام aliii_soltaniiii — علی سلطانی ع
لوگوی کانال تلگرام aliii_soltaniiii — علی سلطانی
آدرس کانال: @aliii_soltaniiii
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 37.81K
توضیحات از کانال

"نویسنده، داستان نویس،فیلمنامه‌نویس"
📚سفارش کتاب از سایت زیر :
ali-soltani.com
ارتباط‌ با ادمین‌:
@Soltani_ketab
✅اینستاگرام👇🏻
https://www.instagram.com/aliii_soltaniiii/?hl=en

Ratings & Reviews

4.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

2

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 145

2023-01-03 22:01:41 #خسرو_ناهید_را_دوست_دارد نویسنده : علی سلطانی قسمت هفتم چهار روز از مرگ ناگهانی فرخ میگذشت اما ناهید نتوانسته بود بغضی که گلویش را خفه میکرد بشکند و اشک بریزد. جواب خواستگارش را نمیداد و چهار روز حتی یک دقیقه هم نخوابیده بود و حالش هر لحظه بدتر و بدتر میشد.…
3.5K views19:01
باز کردن / نظر دهید
2023-01-03 19:00:14 سخت‌ترین بخش خودشناسی روبرویی با زخم‌هاییه که نقشی در به وجود اومدنشون نداشتی اما مسئولیت ترمیم کردنشون به عهده‌ی توئه!

@aliii_soltaniiii
4.6K views16:00
باز کردن / نظر دهید
2023-01-03 16:30:45 دو ترم از دانشگاه میگذشت
کم کم داشتم سختی تحصیل در یک شهر دیگر و دور از خانواده را میچشیدم.
سه شنبه ها از صبح تا عصر کلاس داشتیم و عصرها که می آمدیم خوابگاه همه ی بچه ها از فرط خستگی ولو میشدند اما من می ایستادم جلوی پنجره و چشم میدوختم به منظره ی کویری پشت ساختمان خوابگاه.
نمیدانم چه سِری بود که سه شنبه ها وقتی آفتاب غروب میکرد بی قراری تمام جانم را میگرفت!
یکی از همین سه شنبه های بی قرار، بعد از تماس تلفنی با مادرم نشسته بودم کنار پنجره و داشتم با پاکت سیگار هم اتاقی ام بازی میکردم و بین کشیدن و نکشیدن مردد بودم که دیدم تلفن همراهم زنگ میخورد
شماره را با نام کتونی قرمز سیو کرده بودم!
نه اینکه اهل اسم گذاشتن روی آدم ها باشم، نه! فقط وقتی شماره تلفنم را پرسید و بعد تماس گرفت تا شماره اش را داشته باشم، رویِ پرسیدن اسمش را نداشتم!
تلفن را جواب دادم
همانطور که در دانشگاه گفته بود راجع به جزوه درسی و امتحان چند سوال پرسید و بعد از اینکه سوال هایش را جواب دادم گفت:
ببخشید یه سوال دیگه
گفتم خواهش میکنم بفرمایید
یکدفعه پرسید
صدات چرا یه حالیه؟
چند ثانیه مکث کردم....انگار راه ارتباطیِ دلم و مغزم قطع شد، دلم از مغزم فرمان نگرفت، دلم میخواست برای یک نفر حرف بزنم....
گفتم سه شنبه ها عصر که از دانشگاه می آیم خوابگاه بی قرارم...
بدون معطلی گفت شاید دلتنگ خانواده ای
جواب دادم همین الان با مادرم حرف زدم اما همچنان بی قرارم، یک جا بند نمیشوم!
دیگر سوالی نپرسید اما من بی اختیار از حال و هوایم گفتم و گفتم و گفتم و تا غروب کامل خورشید و تاریکی هوا حرف زدم...
بعد از اینکه تلفن را قطع کردم
دیگر خبری از بی قراری نبود...
از هفته ی بعد هر سه شنبه عصر تماس میگرفت و حرف میزدیم
مدتی از این قرار سه شنبه عصرها گذشت!
لا به لای حرف هایمان سکوت میکردیم...
سکوت هایمان بو دار بود! بوی لبخند و شوره دل میداد!
دیگر بی قراری ام از سه شنبه ها شیوع پیدا کرده بود به تمام هفته و هر شب تا حرف نمیزدیم آرام و قرارم نمیگرفت!
یک روز در آلاچیق پشت ساختمان فنی دانشگاه نشسته بودیم که جریان سیو کردن
شماره اش با نام کتونی قرمز را برایش تعریف کردم
تلفن همراهم را گرفت و نام خودش را اصلاح کرد و نوشت قرار دل بی قرارم...
نوشت و لپ هایش گل انداخت و بدون اینکه نگاهم کند
گوشی تلفن همراهم را پس داد و راهش را کشید و رفت...
از آن روز به بعد شد قرار دل بی قرارم...
البته که بود، اما آن روز سکوت بو دارش هنگام مکالمه را معنا کرد!
یک سه شنبه که طبق قرار همیشگی مان داشتیم تلفتی حرف میزدیم
گفت میخواهم  حقیقتی را فاش کنم
گفتم تو فاش ترین حقیقت منی دیوانه
ادامه داد
قبل از اینکه حتی یک کلمه حرف بزنیم،
هر سه شنبه،
کلاس آخر، که صندلی جلویی من مینشستی، تمام فکر و ذهنم پیش تو بود و از وقتی کلاس تمام میشد تا خود صبح نمیتوانستم فکرم را از فکر کردن به تو منصرف کنم!
راستش دلیل بی قراری عصر های سه شنبه ات این بود که من با حالی شوریده به تو فکر میکردم...
آن بی قراریِ تو، قراری بود بین دل هامان...
.
.
.
میدانم دوسال از نبودنت گذشته
میدانم تا به حال باید خوب میشدم
میدانم منطقی نیست
میدانم زمان همه چیز را درست میکند
همه ی اینها را میدانم
همه را
اما سه شنبه که نه، چند شبی ست عجیب بی قرارم
یا آن وقت ها در مستیِ جام عشقی که تازه سر کشیده بودیم، از روی دلخوشی حرفی بی سند زدی یا اینکه
چند شبی ست مدام به من می اندیشی...
ذهنت در اتمسفر بی کسی ام جا مانده و نمیتوانی فکرت را از فکر کردن به من منصرف کنی...
راستش را بگو
میدانم دو سال گذشته
میدانم باید فراموشمان میشد
میدانم همه چیز تمام شده
همه چیز تمام شده؟
مگر میشود که تمام شود؟
بگذریم....بگذریم
میشود باز هم قرار دل بی قرارم شوی؟

چیزهایی هست که نمی‌دانی
#علی_سلطانی
@aliii_soltaniiii
2.4K views13:30
باز کردن / نظر دهید
2023-01-03 15:47:22 تو نمیتونی گذشته رو تغییر بدی،
پس تمرکزت رو بزار روی ساختن یه آینده عالی :)

@aliii_soltaniiii
2.8K views12:47
باز کردن / نظر دهید
2023-01-03 12:34:01 #مهارت_نويسندگى

شما برای نویسنده شدن نیاز دارید که فضا را برای خودتان آماده کنید.
اکثر ما در ذهن، وقتی یک نویسنده را تصور می کنیم از او در اتاقی با یک میز خاص و کلی خودکار و کاغذ های درهم در ذهنمان می سازیم.
درست است ، باید با نویسندگی و نویسنده شدن زندگی کنید.
کافیست همین الان بلند شوید و سری به اولین لوازم التحریری سر راهتان بزنید و برای خودتان یک خودکار و یک دفتر تهیه کنید.
می توانید چند کاغذ چرک نویس هم تهیه کنید و برای افکار پریشانتان از آن استفاده کنید.
در منزل یا هر محلی که برای نوشتن راحت ترید ، شرایط خوبی برای نوشتن خودتان فراهم کنید.
میز خودتان را تمیز کنید و یک ساعت روی آن قرار دهید و نور مناسب برای نوشتن هم فراهم کنید.
این کار باعث میشود تا انگیزه‌یتان برای نوشتن بیشتر شود.
برای آنکه کمی فضای کاری خود را برای نوشتن تلطیف کنید ، می توانید از گلدان های گیاهان یا ابزار رومیزی نظیر یک جامدادی رو میزی نیز استفاده کنید.
در یک کلام ، هر آنچه به شما حس خوبی برای نوشتن میدهد را به گرد خود جمع کنید ، این ساده ترین فرمول موفقیت در نویسندگی است.

@aliii_soltaniiii
3.9K viewsedited  09:34
باز کردن / نظر دهید
2023-01-03 10:49:22 نوشته بود :
کسایی که تو سرنوشت هم باشن ،
به همدیگه برمیگردن
شاید دور باشن ، شاید دور بشن
شاید دیر همو پیدا کنن ، اما بالاخره می‌رسن !

@aliii_soltaniiii
4.6K views07:49
باز کردن / نظر دهید
2023-01-03 09:04:22 برای توست که خورشید میتابد
برای توست که گندم می‌روید
برای توست فصل تازه
برای زیستن است
برای زندگی ست

صبح بخیر خونواده‌ی سلطانی :)

@aliii_soltaniiii
427 views06:04
باز کردن / نظر دهید
2023-01-03 00:32:41 امشب نیستم باهاتون حرف بزنم ؛
راستش رو بخوام بگم
این حجم از غم
توی کالبدم جا نمی‌شه :)
760 views21:32
باز کردن / نظر دهید
2023-01-03 00:31:42 01:01
850 views21:31
باز کردن / نظر دهید
2023-01-03 00:10:02 ما کجایِ زندگیمون شبیه همه ؟!
1.7K viewsedited  21:10
باز کردن / نظر دهید