Get Mystery Box with random crypto!

علی سلطانی

لوگوی کانال تلگرام aliii_soltaniiii — علی سلطانی ع
لوگوی کانال تلگرام aliii_soltaniiii — علی سلطانی
آدرس کانال: @aliii_soltaniiii
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 37.97K
توضیحات از کانال

"نویسنده، داستان نویس،فیلمنامه‌نویس"
📚سفارش کتاب از سایت زیر :
ali-soltani.com
ارتباط‌ با ادمین‌:
@Soltani_ketab
✅اینستاگرام👇🏻
https://www.instagram.com/aliii_soltaniiii/?hl=en

Ratings & Reviews

4.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

2

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 146

2023-01-03 00:08:56 موسیقی با چشمانِ بسته ... :))

@aliii_soltaniiii
1.8K views21:08
باز کردن / نظر دهید
2023-01-02 23:30:04 حرفِ قبل از خواب

رفيق ميخواستم بهت بگم که
این واقعیت رو باید قبول کرد
که ما آدم‌ها
توی احوال همدیگه نقش اساسی داریم
بعضی اوقات میتونیم تنها دلیل حالِ خوب یه نفر باشیم
اما حواسمون باشه بی‌گدار به آب نزنیم
اگه تكليف‌مون با خودمون معلوم نیست
به زندگی کسی ورود نکنیم
و اگه دليل حال خوب یه نفر شديم
بی‌منطق جا نزنيم و رهاش نکنيم!
نگو جامعه همينه و منم دست‌پرورده‌ی
این دنیای بی‌مسئولیتم!
ما مسئولیم
لااقل در برابر احساسات آدم‌ها
که ترمیم نمیشه

دلت آروم رفيقِ من (قلب)
شبت بخیر

#علی_سلطانی

@aliii_soltaniiii
2.6K views20:30
باز کردن / نظر دهید
2023-01-02 21:52:21 #خسرو_ناهید_را_دوست_دارد
نویسنده : علی سلطانی
قسمت هفتم

چهار روز از مرگ ناگهانی فرخ میگذشت اما ناهید نتوانسته بود بغضی که گلویش را خفه میکرد بشکند و اشک بریزد.
جواب خواستگارش را نمیداد و چهار روز حتی یک دقیقه هم نخوابیده بود و حالش هر لحظه بدتر و بدتر میشد.
ناهید دچار شوک عصبی شده بود و با هیچ دارویی رنگ خواب را نمیدید.
ناهید از شوک عصبی بی خوابی میکشید و خسرو از بی‌خوابی ناهید نمیتوانست پلک روی هم بگذارد.
هر دو وضعی مشابه داشتند.
چشمان گود افتاده و پوستی مریض!
شاید مفهوم عشق برای خسرو همین بود
مفهومی که از همان کودکی پا به پاش بزرگ شده بود و اگر برای ناهید مشکلی پیش می آمد آرام و قرارش نمیگرفت.
مثل همان تابستانی که پای ناهید شکست و غصه میخورد که نمیتواند با بچه ها بازی کند و خسرو برای اینکه ناهید خودش را تنها نبیند در یک حادثه‌ی ساختگی،پایش از مچ شکست و یک ماه از تابستان پایش را گچ گرفت،،،عوضش مدام کنار ناهید بود...هر چند حرفی نمیزد و نگاهش خطا نمیرفت اما وقتی خواب بود دست کم موهایش را بو میکشید و پیراهنش را بغل میکرد.
حالا ناهید تنها شده بود
اما خسرو چهار روز بود جرات دیدنش را نداشت...دل دیدنش را نداشت.
ناهید تنها شده بود و خسرو اینبار دوری میکرد تا پژمرده شدنش را نبیند.
چهار روز بود از بی‌خوابی ناهید بی‌خواب بود.
بی خوابی چیز عجیبی ست...آدم‌ها وقتی زیادی کنار هم‌اند و دلشان برای هم میرود بی‌خواب میشوند... .
وقتی هم که از هم دورند و زیادی دلشان یکدیگر را میخواهد باز هم بی‌خواب میشوند...
در هر دو حالت یک چیزی وجود دارد به نام انتظار...!
انتظار اول نگرانی از گذر زمان است و انتظار دوم بی‌تابی از توقف زمان!
ناهید تنها شده بود و خسرو از او تنهاتر
مینشست در خانه و برای عکس اش ویولن میزد.
البته که این کار امروز و دیروزش نبود...مدت‌ها بود با عکس ناهید حرف میزد و دردو دل میکرد
مدت هاست شب‌ها چراغ اتاق را خاموش میکرد و از روی شیشه ی قاب عکس، آرایش ناهید را پاک میکرد و قربان صدقه‌اش میرفت.
مدت ها بود قبل از خواب گره از گیسویش باز میکرد و از روی قاب عکس پیشانی‌اش را میبوسید.
و شاید همین زندگی کردن و حرف زدن با ناهید خیالی‌اش باعث میشد حرف دلش را نزند.
حالِ ناهید هر لحظه بدتر میشد و به گفته‌ی پزشک اگر این بی‌خوابی و بغض و پریشانی ادامه پیدا میکرد برایش خطرناک میشد.
دوا و دکتر فایده نداشت...خانواده تصمیم گرفتند برای مدتی ناهید را از تهران دور کنند.
جنگل و دریا تنها جایی بود که آرامش میگرفت
تصمیم گرفتند ناهید به همراه عمه فرحناز برای مدتی به مسافرت برود تا شاید حالش بهتر شود.
تصمیم را گرفتند و ناهید راهی شمال شد...

#علی_سلطانی

@aliii_soltaniiii
3.7K views18:52
باز کردن / نظر دهید
2023-01-02 21:52:03 #خسرو_ناهید_را_دوست_دارد نویسنده : علی سلطانی قسمت ششم مراسم خاکسپاری و ختم تمام شده بود و خورشید داشت غروب میکرد اقوامِ درجه یک در خانه‌ی ماه بانو جمع بودند اشک چشمان همه روان بود اما ناهید یک قطره اشک هم نریخته بود فقط مات و مبهوت به جماعت نگاه میکرد.…
3.3K views18:52
باز کردن / نظر دهید
2023-01-02 19:50:21 یکی از بدترین قسمت‌های اضطراب هم اون‌جاست که از انجام یه کار دچار ترس می‌شی و مدام می‌خوای به تعویق بندازیش
توی روانشناسی بهش می‌گن اهمال کاری

مثل کسی که حرف زدن توی کلاس و جمع براش سخته و دائم می‌خواد یه راه فرار پیدا کنه...

@aliii_soltaniiii
4.2K views16:50
باز کردن / نظر دهید
2023-01-02 16:42:06 ولی الان‌ توصیه می‌کنم
اگر واقعا دلتون میخواد کتاب
« راز رُخشید برملا شد» «چاپ ۲۳) و
«چیزهایی هست که‌‌‌ نمی‌دانی»(چاپ ۱۵)
رو بخونید، زودتر اقدام کنید
و به آیدی زیر پیام بدید

@soltani_ketab @soltani_ketab
5.0K viewsedited  13:42
باز کردن / نظر دهید
2023-01-02 16:39:21 من می‌دونم خیلی هاتون دلتون می‌خواد کتاب بخونید اما تنبلی می‌کنید :)
یعنی سر این کتاب که تموم شد دیدم‌ پیاما چی بود :))
5.0K views13:39
باز کردن / نظر دهید
2023-01-02 16:36:39 یعنی الان دارین ما سفارش بدیم؟
4.9K viewsedited  13:36
باز کردن / نظر دهید
2023-01-02 16:35:23 یعنی الان دارین ما سفارش بدیم؟
4.7K views13:35
باز کردن / نظر دهید
2023-01-02 16:32:59 پس رفقا
اگر
توی سفارشتون
کتابِ « و تنها عشق چاره ساز است»
هم بوده، منتظر باشید
کتاب با کمی تاخیر میرسه دستتون
سلطانی رو ببخشید دیگه واقعا :)
عوضش کتاب رسید دستت میخونی عشق می‌کنی :))))
4.7K views13:32
باز کردن / نظر دهید