عنتلکتوری

2021-09-29 07:52:49 دست از سر خواب هایم بردار دلبرِ غائب!
میدانم که هیچ وقت نمی‌آیی....

#‌میم‌صات
@antelectory باز کردن / نظر دهید

2021-09-28 21:56:44 رادیو عنتلکت
اپیزود بیست و شش
با شرکت الف ب و الیرزا و هوک و اون خانمه

#رادیوعنتلکت
#رادیوعنتلکتوری

@antelectory باز کردن / نظر دهید

2021-09-28 19:07:07 بی چاره پراید؛
بی چاره پراید، هر کی از راه میرسه یکی میزنه تو سر این موجود ضعیف. یعنی شده اسباب تمسخر کل صنعت این مملکت.
حالا این بیچاره وقتی تو مملکت خودش طراحی و ساخته شد، قرار بود داخل شهرها پیتزا دلیوری کنه یا نامه جابجا کنه. اما از بخت بدش اومد اینجا بهش گفتن غلط کردی!! باید چهار تا مسافر ببری بار هم ببری بین شهری سفر کنی.
با این شرح وظایف بیچاره فحش خور همه هم شده.
طرف استاد دانشگاه داشت می گفت این پراید چیه تولید می کنن و میدن دست مردم؟ خجالت داره بخدا ...
عرض کردم استاد خوب نگاه کن اینجا همگی داریم پراید تولید می کنیم. خود حضرت عالی و وزارت علومت هم تو این همه دانشگاه دارید پراید تولید می کنید. حالا اون چهار تا چرخ داره پراید شما دو تا پا داره ...
اون کشاورز و دامدار وزیر و وکیل و دکتر مهندسِ مملکت هم همگی پراید تولید میکنن، اما خبر ندارن.
بانکها و شرکتها و هنر و ورزش و بهداشت و درمان و سیاست داخلی و خارجیِ مملکت هم پراید تولید می کنن.
نظام آموزشی و کانون گرم خانواده هم فقط آدم پراید ساز تربیت می کنند.
اقتصاد و سیستم قضایی و بورس و ساختمون و جاده هامون هم پرایدن.
حتی اخلاقیات و دین و ایمان و عبادتهامون هم پرایدن.
اینجا همه با هم و به جماعت داریم پراید تولید می کنیم. حالا این یکی چون پولش رو دادی و عین جنس جلوی چشمته داری میزنی تو سرش ...
نه پدرجان اینجا فقط میشه پراید تولید کرد. اون بنز و تویوتا مال جای دیگس ما تمام خط تولیدمون در تمام زمینه ها پرایده...
پس همین حالا برای سلامتیِ سرِ همه ی ماها پراید تولید کنا، یک صلوات بلند بفرست.
چون که هنوز خیلی پراید دیگه مونده که باید تولید کنیم.

#چپدست_راستنویس

یَک درخواست عاجزانه:
به نظر شما چرا ما پراید می سازیم؟

یَک جمله معترضه:
یادمه اون اوایل که تازه پراید اومده بود (سالای ٧٣ یا ٧۴)، یکی از آشناها خریده بود. می گفت؛
"الله اکبر، لامصب توش که میشینی انگار نشستی تو هواپیمای 747. بس که راحت و نرم و محکم و بی صداست."

یَک تذکر بسیار مهم :
ما هم مثل همه شما قویا معتقدیم که با وجود ایرانی بودنمان، با همه ایرانی ها فرق داریم و تنها شخصِ کار درستی هستیم که در این جغرافیا زیست می کند. و این بقیه مردم هستند که پراید می سازند.

#پرایدیسم
#سایپا_مطمئن
#هر_ایرانی_یک_پراید
#همیشه_پای_یک_پراید_در_میان_است
#بهترین_خریدار_پراید_تصادفی
#فرهنگ_ایرانی_پرایدی
#ما_حیف_شدیم


#antelectory باز کردن / نظر دهید

2021-09-28 19:05:24 پرادیسم چیست؟

@antelectory باز کردن / نظر دهید

2021-09-28 17:39:33 کسی که واسه‌ی روابطش استراتژی نداره همیشه کم‌تر از چیزی که می‌کاره برداشت می‌کنه!

#میمآقاخان

@antelectory باز کردن / نظر دهید

2021-09-28 14:24:50 با خودش گفت: “هیچکدام از آنان که به بهشت ایمان دارند زندگی را شادان ترک نکردند و آنان که به جهنم ایمان دارند غمگین نرفتند.” و دوباره گفت: کاین عمر طی نمودیم اندر امیدواری و چون شب از نیمه گذشت، به دارالمجانین در آمد و فریاد سر داد: “آهای من دیوانه‌ام، در بگشایید، من دیوانه‌ام” و صدا شنید: “دور شو که تو از جماعت عاقلانی وگرنه هیچ دیوانه‌ای خود را دیوانه ندانسته، دور شو که اینجا از برای مدعیان جا نیست، دور شو از خویش تا خویش بینی، دور شو از تن تا تنها بینی” فریاد برآورد که “بودن رنج است و نبودن رنج، پس من بودن را انتخاب کردم که هیچ از نبودن نمیدانم”. صدا آمد: “دور شو که تو در جمله دیوانگان نیستی که دیوانگان رنج نبودن را بر شوقِ بودن مقدم دانسته‌اند، پس دور شو از بودن و نیست شو و امیدوار باش در «نیستی» کسی در انتظارت باشد.”

#استراگون

@antelectory باز کردن / نظر دهید

2021-09-28 14:14:43 آی آدم‌ها!
که بر ساحل نشسته
شاد و خندانید

خسته نشدید
از نشستن بر این ساحل؟
از دست روی دست گذاشتن؟
از ندیدن؟
از نشنیدن؟
خندتون تموم نشد؟

یه جمعیتی باهم
دارند میسپارند جان
در این دریای تند و تیره و سنگین

که ای کاش میدانستید.


#استراگون

@antelectory باز کردن / نظر دهید

2021-09-28 10:41:46 آن نفْس که شُد عاشق
اَمّاره نخواهد شد!

#میم‌صات
@antelectory باز کردن / نظر دهید

2021-09-28 10:28:25 #خیالباف
@antelectory باز کردن / نظر دهید

2021-09-28 10:15:15 - فراموشی؟!
- مگر جان فراموشِ تن میشود؟!
مرد این را گفت و به چشمهای زن خیره ماند...
رد اشکی که از گوشه‌ی چشمهای هر دوتایشان جاری بود به سیلاب ناگهانی می‌مانست که نمی‌شود جلویش را گرفت!
کمی عقب رفتند و بهت زده به این لحظات نگریستند
ناگهان دستهای مرد به هوا بلند شد انگار در جستجوی دریچه‌ای از هوای تازه دو قدم جلوتر رفت و زن را طوری در آغوش گرفت که گویی گمشده‌ای هزارساله از درازای تاریخ را عطر لباس زن در سینه‌اش دوید و گونه‌ی خیسش لباس مرد را باران شد
- دوست ندارم حتی بینمان هوا باشد چه برسد به فاصله!
صدای مرد در گوش زن او را از بهت این دقایق درآورد، انگشتهایش را روی شانه‌ی مرد فشار داد و آرام زیر لب صدایش کرد...

#ماسک_پلانک
@antelectory باز کردن / نظر دهید