□ آلن رنه و آستانههای زمان میلاد روشنی پایان مسئلهی زمان، | apparatus_channel
□ آلن رنه و آستانههای زمان میلاد روشنی پایان
مسئلهی زمان، مرکز گرانش در کارنامهی سینمایی رنه است. یک مرکز نفوذناپذیر که مجسمههای آفریقایی، هولوکاست، هیروشیما، ویتنام و ناکجاآبادهای مارینباد و فردریکباد به دور آن میچرخند. هر فیلمی از رنه، دستکم در دورهی اول و دوم سینمایش، جستجویی پیرامون همین مرکز است و درست در همین مسیر است که بخش عمدهای از دستاوردهای او برای سینما به واسطهی درگیر شدن با پیآیندهای این مرکز، که بیشک مهمترین آنها، حافظه، گذشته و خاطره هستند، به دست میآید. به همین ترتیب، هیروشیما عشق من و سال گذشته در مارینباد نیز به بهانهی یک رابطهی عاشقانه، به گامی در مسیر همین جستجو تبدیل میشوند
در سال گذشته در مارینباد، در ابتدا مرد (جورجیو آلبرتاتزی) یک میانجی فعال برای آگاهی بخشیدن به زن (دِلفین سیرگ) است. این الگویی آشناست که بهترین نمونههای آن را میتوان در فیلمهای موسوم به ملودرام زن گوتیک نیز یافت. در این فیلمها که میدانیم مشهورترین نمونهی آن، چراغ گاز ساختهی جرج کیوکر (۱۹۴۴) است، زنی به واسطهی یک ازدواج غیرمنتظره و شتابزده به عمارتی وارد میشود که بسیار بزرگتر از انتظارات طبقاتی اوست. زن به تدریج به توطئهای در عمارت پی میبرد اما آن را به عنوان بخشی از یک پارانویای زنانه و یک توهم شخصی، درونی میکند و آهسته آهسته تا مرز فروپاشی روانی پیش میرود. اما در نهایت به واسطهی توضیحات روشنگرانهی یک مرد دیگر(مردی جز شوهرش) همهی آن خیالورزیهای پارانویید را با یک واقعیت بیرونی (حقیقت توطئه) تعویض میکند. در این الگو، زن تنها زمانی به خودآگاهی میرسد و میتواند دوباره به جهان بیرون بازگردد که تلاش مرد برای قانع کردن او به ثمر برسد.
ادامهی مطلب در این لینک: apparatuss.com/on-alain-resnais/