فوکو در واپسین سخنرانی از مجموعه سخنرانیهای موسوم به باید از جامعه دفاع کرد و در فصل پایانی مجلد نخست تاریخ جنسیت نسبت به این امر التفات یافت که چگونه قدرت ایجابی و مثبت مشرف بر حیات میتواند بدل به شکلی مهلک از قدرت گردد. این نه تنها «مدیریت محاسبه شده حیات»، بلکه «قدرتِ در معرض مرگ قرار دادن کل جمعیت» نیز محسوب میگردد. فوکو با استفاده از تجربیات دراماتیک رژیمهای نازی و استالینیستی و تهدید هستهای جهانی، چگونگی حذف و معدومسازی تودههای انسانی را به نام صیانت و بقای یک ملت، یک قوم و/یا یک طبقه برجسته نمود. علاوه بر این، فوکو خاطرنشان کرد که چگونه نژادپرستی به ابزاری سیاسی تبدیل شده است که امکان تقسیمبندی بیولوژیکی گونههای انسانی و توجیه نابودی آنهایی را که پستتر در نظر گرفته میشوند، میسر میسازد. فوکو تأکید داشت که نژادپرستی مدرن در امتداد «نسلکشی استعمارگرانه» به نحوی توسعه یافته که حق ستاندن حیات، قابل توجیه گردد. جورجو آگامبن و روبرتو اسپوزیتو با مدنظر قرار دادن ملاحظات فوکویی با مفاهیم هوموساکر و سیاست معطوف به مرگ، به ترتیب حق حاکم برای کشتار بدون مجازات و توجیهات بیولوژیکی-آسیبشناختی بهمنظور انهدام نوع بشر را مورد تأکید قرار دادند. مرگسیاستِ امبمبه دلالت بر رویکردی جدید دارد، چرا که وی هم ملهم از رویکرد فوکوست و هم متأثر از قسمی رویکرد ضد استعماری است(که بیش از همه از فرانتس فانون الهام گرفته شده) و مرگسیاست را بهمثابه سیاسیسازی فضاها و سوژهها در میانه حیات و مرگ در نظر میگیرد. مستعمره بهطور کلی و مزارع بردهداری به طور خاص موجبات ایجاد آن عملکردهای مرگسیاسی شدهاند که به میانجی برتری نژاد سفید تقویت گشته و این امر همچنان پابرجاست...
ادامهی مطلب در این لینک: apparatuss.com/achille-mbembe-necropolitics/