تقلیلدادن فواصل بدل شده است به واقعیتی استراتژیک با پیامدهای اقتصادی و سیاسیِ محاسبهناپذیر، چرا که متناظر است با نفی مکان.
شعارِ اکتساب زمان در ازای فضا معنای خود را از دست میدهد: در حال حاضر، اکتساب زمان یکسره مسالهای است مربوط به بُردارها. قلمرو اهمیت خود را در برابر پرتابه از دست داده است. درواقع، ارزش استراتژیک نا-مکانِ سرعت یکسره ارزش استراتژیک مکان را از آن ستانده است، و مسالهی مالکیت زمان مسالهی تملّک قلمرو را زنده کرده است.
در این فشردگی جغرافیایی، که شبیه است به حرکت زمینی چنانکه آلفرد واگنر[4] توصیف میکرد، «حرکت آتش» که دو مولفه داشت معنایی جدید مییابد: تمایز میان قدرت ویرانگری آتش و قدرت نفوذِ حرکت، یا نفوذ وسیلهی نقلیه، «اعتبار» خود را از دست میدهد.
نفوذ و ویرانگری توسط محور فراصوتی (هواپیما، موشک، امواج هوایی) متحّد میشوند. بیواسطگی کنش از راه دور متناظر است با شکست رقیب، اما همچنین (و به خصوص) متناظر است با شکست جهان به مثابه قلمرو، فاصله، ماده.
نفوذ بیواسطه، یا نفوذی که به بیواسطگی نزدیک میشود، با ویرانی بلافاصلهی شرایط محیطی همسان میشود، چرا که پس از فضا-فاصله، اکنون با فقدان زمان-فاصله در تسریع فزایندهی کنشهای انتقالی مواجهیم (دقت، فاصله، سرعت)... [ ادامه ]