مقدمهی ترجمه: مقالهی کوتاه بازشتابگرایی پس از روشنگری تاریک ــکه عملاً در توجیه مواضع راستگرایی آلترناتیو نگاشته شدهــ آشکارترین واکنش نیک لند در مقام فیلسوف به همهی کسانی است که روشنگری تاریک یا جنبش ارتجاع نو را شاخهی فنی و نظری راستگرایی افراطی میپندارند. لند احتمالاً جنجالیترین شخصیتی است که طی پنج دههی گذشته از دل فرهنگ پوسیدهی فلسفهی انگلیسی برخاسته است. این فیلسوف سالهاست میکوشد خود را از جرگهی متفکران مرتد معرفی کند ــشوپنهاور، نیچه، باتایــ که آکادمی را به سخره میگرفتند و فلسفه را همچون دستاویز و ابزاری برای تشدید معما به کار میبستند تا بتوانند وجود را متحول کنند. حملهی کوبندهی او به تثلیث مقدسِ فلسفهی قارهای ــپدیدارشناسی، واسازی، نظریهی انتقادیــ به دشمنیِ همکاران سنتیاش با او منجر شد: از سویی اومانیسمستیزیِ زهرآگین او خشم محافظهکاران انساندوست را برانگیخت و از سوی دیگر حملهاش به نقد نهادی مایهی رسوایی او نزد چپ آکادمیک شد؛ بهویژه، اینکه لند ستیزهجویانه به استقبال این کفرگویی جامعهستیز رفته که میخواهد «هرچه بیشتر روندهایی را که موجب فروپاشی میدان اجتماعی هستند بازاری کند» ــیعنی شتاببخشیدن، بهجای نقد فروپاشی جامعه در سرمایهداریــ مارکسیستها را برآشفت.
درهرحال، او که هر گونه بلندپروازی آکادمیک را یکسره رها کرده بود، درنهایت، مشتاقانه بهای بیپروایی خود را پرداخت، هم بهلحاظ شخصی و هم بهلحاظ حرفهای. بهقول رابین مکی، حواری سابق لند، با توجه به سوگیریهای ضددموکراتیک، ضدبرابریطلبی و ارتجاعی فلسفهی لند ــکه بهمدد کانت، نیچه، دلوز-گتاری، و ترکیب آنها با منابعی ناهمگن همچون شطحیاتِ آلیستر کراولی، لاوکرفت، و کرتیس یاروین بهدست آمدهــ پیشاپیش معلوم بود که فاشیسم، یا سویههایی از آن، مقصد نهاییِ فلسفهی آشفته و نامعمارانهی او خواهد بود. هرچند که لند قبلاً در روشنگری تاریک ــاین متن مانیفستگشتهی راستگراییِ آلترناتیوــ نسبت فلسفهی متأخرِ خود را با فاشیسم رد کرده بود. او مشخصاً در واکنش به بنجامین نویس، که شتابگرایی دستراستیِ او را با تیتر «شتاب سرمایهداری به نقطهی فاشیستی» کوبیده بود، فاشیسم را نوعی جنبش تودهای ضدسرمایهداری خواند که با ایدهی او مبنی بر اینکه قدرت سرمایهداری باید به نیروی سازماندهنده در جامعه تبدیل شود، منافات دارد. [ ادامه ]