□ ابژهها، ماده، خواب، و مرگ گراهام هارمن ترجمهی محمدهادی فر | apparatus_channel
□ ابژهها، ماده، خواب، و مرگ گراهام هارمن ترجمهی محمدهادی فروزشنیا
اگر «ابژه» را بهمثابهی چیزی که از حیاتی یکپارچه و مستقل و منفک از روابط، اعراض، کیفیات و وهلههای بخصوص برخوردار است تعریف کنیم، مسلم است که ابژهها در فلسفهی امروز همچنان نامحبوباند. از نظر برخی، آنها زیاده از حد به جواهرِ از مد افتاده شباهت دارند و در زمانهی ما همگان در لعن و پس زدنِ این جواهر همصدایند.
* کانتن میسو در کتاب پس از تناهی، تحلیل درخشانی از خصلت «تضایفگرایانهی» فلسفه ارائه نموده است. [فیلسوف] تضایفگرا تصور میکند که نه انسان بدون جهان، و نه جهان بدون انسان وجود ندارند، بلکه تنها یک تضایف یا سازگاری بنیادین میان این دو در کار است؛ بنابراین، ابژه برای تضایفگرا از هیچ استقلالی برخوردار نیست. به بیان صریحتر، ابژه وجود ندارد.
* برای تجربهگرا نیز ابژه وجود ندارد. چراکه [از نظر او] تنها دستههایی از کیفیات محسوس میتواند وجود داشته باشد. ابژهی یکپارچه افسانهای است که توسط ربط دهیهای متداولی که طبق عادت در ذهن انسان برقرار میگردد تولید میشود. نزد تجربهگرایی هیچ ابژهای وجود ندارد.