رضا : چیه، ترسیدی ؟ نترس ... سرنوشت که به ترس من و تو کاری ند | شعرانه(عطیه انتظام)
رضا : چیه، ترسیدی ؟ نترس ... سرنوشت که به ترس من و تو کاری نداره که ... کار خودشو میکنه اگه میخوای نترسی سرنوشتت رو بغل کن، کیف کن ... اون موقع که فکر نمیکنی، شانس در خونت رو میزنه
ببین، یه موقعی به خودت میای، که دیگه نمیتونی به خودت بیای