Get Mystery Box with random crypto!

از زخم های کهنه دیروز تا داغهای تازه امروز اتش گرفتنهای تکرار | شعرانه(عطیه انتظام)

از زخم های کهنه دیروز
تا داغهای تازه امروز
اتش گرفتنهای تکراری
این شعله های تلخ دامن سوز !

با دست های بسته هم حتی
در ذهن خود تاریخ می سازد
از کوچه های بی وفای شهر
از صورتی که رنگ می بازد

این زن که اشک دیدگانش را
دشمن نمی بیند مگر در خواب
این زن که کوه بردباری شد
با خاطراتی از عطش از آب

فرق دو نیمی که برای او
بوی یتیمی می دهد انگار
فرقی ندارد کربلا، کوفه ...
این خاطره هی می شود تکرار

دیده است با چشمان خود هرگاه
جان عزیزی در خطر باشد
هر کودکی سرباز می میرد
وقتی که فرمانده پدر باشد

یک جای ذهنش مرد تنهایی
خون روی لب، برگشت، با لبخند...
یک جای دیگر یک سر تنها
در خلوت یک تشت، با لبخند...

لبخندها دلگرمیش بودند
خاری که در چشمان دشمن بود
لبخندهایی که تمام عمر
در خاطرش همپای رفتن بود

این زن که هر زخمش هزاران سال
بر سینه تاریخ می ماند
حالا به جای شکوه همچون شیر
در بزم دشمن خطبه می خواند

#عطیه_انتظام
#حضرت_زینب
#ویرایش