داستان یک صنف قسمت اول به قلم دکتر حامد یحییزاده -------- | اتوپسى
داستان یک صنف قسمت اول به قلم دکتر حامد یحییزاده -------------- سرنوشت یک گروه ناهمگن، بی هویت شدن است و شکی نیست که نمیتواند تشکیل صنف دهد. نظام پ ملغمهٔ افراد متفاوت با انگیزههای رنگارنگ میباشد که قابلیت اصلاح و نوزایی را از دست داده است. از شما دعوت میکنم در این سفر با من همگام شوید تا قدم به قدم نشان دهم که چگونه خشت اول کج گذاشته میشود و دیوار تا کجا کج بالا رفته است.
فرض کنید من صاحب شرکت صوری «پزشکداد» هستم که میخواهد برای کشور خیالی «یوتوپیا» پزشک تامین کند. این کشور سیستم اداری سالم (بدون رانت) و مقید به بازار آزاد دارد. من دو مدیر عامل میتوانم داشته باشم: فاضل و دیگری حفیظی که خط مشی وی نقطهٔ مقابل اوست.
برای حفیظی فقط ریاست بر شرکت پزشکداد مهم نیست، او به آینده و روابط دراز مدت من با مشتری (یوتوپیا) اهمیت میدهد. حفیظی اعضا داوطلب را از صافی میگذراند تا مطمئن شود به آرمان شرکت وفادارند، مصرف کننده آبرو نیستند بلکه معتقدند که در ارتقا آن نقش خواهند داشت. حیثیت کاری برای حفیظی امری حیاتی است، لذا برای عضویت، آزمون طراحی کرده و قصد دارد با فیلترهای متعدد افراد شایسته را جدا کند. ذهن حفیظی در این مرحله متوجه سرمایهگذاری است نه درآمد، او خود را درگیر هزینه و راهکار احراز شایستگی مینماید.
در مقابل، برای فاضل شرط لازم و کافی برای عضویت، داشتن مدرک از موسسات آموزشی است و حتی غیر پزشک را به عضویت پزشکداد در آورد. وی شرکت را یک سازمان سیاسی میبیند که برای بزرگ دیده شدن، باید تعداد اعضا کثیر باشند. فاضل افتخار میکند که شرکت برای عضوگیری نه تنها هزینه و وقت صرف نکرد، بلکه با اخذ حق عضویت مبلغی هم به جیب پزشکداد میریزد.
تحلیل: کار این دو رییس تفاوت کیفی با هم دارد. حفیظی با صرف اندیشه، زمان و پول محصولی عرضه میکند که value added شده است. در حالیکه اوتپوت (خروجی) فاضل، فردی است که نسبت به زمان ورودش افزایش کیفیت نیافته، تنها تغییری که کرده اینست، مقداری پول از دست داده (توجه کنید که علم مدیریت به خروجی فاضل واژه محصول اطلاق نمیکند زیرا ارزشی بر ورودی، مونته و سوار نکرده)
موعد ارسال پزشک است. حفیظی به یوتوپیا اطلاع میدهد که برای اشتغال هر پزشک باید با پزشکداد مذاکره شود و نماینده شرکت، طرف قرارداد میباشد. نماینده پزشکداد یک مشاور خبره است و موضوع را از دید مشتری و شرکت (هر دو) بصورت برد-برد تحلیل میکند. یوتوپیا از توان مدیریتی و دانش نمایندگان پزشکداد شگفت زده شده، در نتیجه برای مذاکره دست پایین دارد. قیمت خدمات توسط پزشکداد دیکته میشود.
فاضل، موضوع را فلهای برگزار میکند. اوتپوت را به شکل گلّه سوی یوتوپیا سرازیر میکند و قانون عرضه و تقاضا را به ضرر خود بکار میاندازد، آنها دستش را میخوانند و مشتری تعیین کننده قیمت میشود.
تحلیل: نظر حفیظی اینست که اگر پزشکداد برای پروژه یوتوپیا ارزش قائل است باید قابلیتهای اعضا خود و نیازهای مشتری را شناسایی و با توان شرکت مقایسه کرده باشد. فاضل که اولین بار است طعم مکانیزم بازار آزاد را میچشد، برای جبران مافات قول میدهد با مذاکرات در کانال سیاسی و خوشخدمتی لفظی، مدیران یوتوپیا را به هر شرایطی راضی کند و حتی میتواند قرارداد را برای همیشه تثبیت کند. وی حق کمسیون کلانی برای پزشکداد اخذ میکند. فاضل تکنوکراتها را رویاباف خطاب میکند. حفیظی برای به دست گرفتن ابتکار عمل، اصرار به برگزاری جلسات کارشناسی با یوتوپیا دارد زیرا نمیپذیرد آبروی شرکت را در یک طرح کشوری که کارشناسی نشده به باد دهد. او حتی نگران است نیاز یوتوپیا کاذب بوده و یا نوع خواستهای وی با پتانسیلهای پزشکداد همخوانی نداشته باشد، لذا از به زبان آوردن تابو باکی ندارد و از احتمال کنسل شدن پروژه یوتوپیا سخن میگوید. او نمیخواهد پزشکداد به سیاست «حفظ موقعیت» مبتلا و به یک «بله قربان گو» مبدل شود. در مکتب فکری حفیظی، گمراه کردن مشتری برای کسب قرارداد، خیانت به شرکت محسوب میشود. زیر سایه مدیریت او، پزشکداد به پشتوانه کارشناسی مجهز شده پس برای دادن تضمین کاری به طرف مقابل قدرت دارد و در قبال آن، با تکیه بر توان صنفی و لیاقت انحصاری میتواند تضمین از یوتوپیا اخذ کند. (پایان قسمت اول)
در قسمت بعد اولین گروه پزشکان راهی یوتوپیا میشوند...