Get Mystery Box with random crypto!

پوزخند تمسخر آمیزی زد و گفت: - میدونی شب تا صبح تو تخت من چه غ | 💛رمانهای آزیتا زرد (دلم رو هوایی کردی)💛

پوزخند تمسخر آمیزی زد و گفت:
- میدونی شب تا صبح تو تخت من چه غوغایی می‌کردی؟!

با ساعدم کنارش زدم اما حریص به سمتم اومد و بین دیوار و سینه‌ش اسیر شدم.
نکن ایهان، میدونی‌اگه بفهمه خون به پا میکنه؟
رابطه با زن اونم تو این حالت حکمش اعدامه

مشتش رو روی دیوار کوبید که دردش رو با تمام وجودم حس کردم. اسمم رو با تشر صدا کرد:
- خفه شو
اون عوضی بی غیرت به مال من به ناموس من دست زده...‌می‌فهمی؟!
-ما طلاق گرفتیم، الان من زن یکی دیگه‌م.. یکی که دوستش دارم.

جوری داد زد که وحشت کردم.
-بهم دست نزن!
لبش رو روی گردنم ثابت کرد و از ترس لرزیدم. -چیکار می‌کنی؟!

-به تنت یادآوری می‌کنم که این بار باید جلوی کی و چجوری پیچ و تاب بخوره

https://t.me/joinchat/qfPAu9Df_RBhZmM0
https://t.me/joinchat/qfPAu9Df_RBhZmM0
اکیدا زیر بیست سال جویین ندین مسعولیت قبول نمیکنیم
لعنتی رمانش پنج بار فیلتر شده
لینک رمانش به دلایل امینیتی زود باطل میشه پس‌زود تر جووین بده