Get Mystery Box with random crypto!

دختره بچش به دنیا اومده و شیر میخواد که شوهرش... https://t. | 💛رمانهای آزیتا زرد (دلم رو هوایی کردی)💛

دختره بچش به دنیا اومده و شیر میخواد که شوهرش...
https://t.me/joinchat/SUKIimZPwRCXUiDJ
با گریه به دستو پای کارن افتادم که لگدی به پهلوم زد

-ک...کارن....کی...کیمیا....باید....شی....شیرِ...منو.....بخوره...!

به‌ طرفم‌ برگشت پوزخندی زد و گفت:

-اون موقع که بچه میاوردی به فکر اینجاشو هم باید میکردی!

نوزاد کوچیکم اون قدر گریش شدت گرفته بود که کارن داد زد

-این توله سگ رو بهش شیر خشک بدید تا لال شه.

-آقا بچه شیر خشک نمیخوره گناه داره شیر مادرش رو میخواد!

-مادره ۱۶ سالش شیری نداره بهش بده ببرید با زور هم‌ شده بهش شیر خشک بدید!

وحشت زده بی بی رو نگاه کردم پا به پای من اشک میریخت جنون بهم دست داد به طرف کارن حمله کردم

-کثافط وقتی من شیر دارم چرا شیر خشک؟!
با زور که منو از مامان بابام گرفتی!
بس نبود؟
حالا هم پاره ی جونمو ازم میگیریش؟
مگه تو رحم مروت نداری بی غیرت!
این بچه از خون توعه!
تویی که شبا جونه منو میگرفتی!
حالا هم این بچه باید شیر منو بخوره!

به سینش می کوبیدم اون قدر جیغ زده بودم بخاطر نوزاد کوچیکم که گلوم میسوخت ولی کارن تاوانش رو پس میده بدم پس میده
با بی رحمی تمام نگاهم کرد و گفت:

-یکی از مادرای روستا رو بیارید به این بچه شیر بده مادرش حق نداره یه چیکه بهش شیر بده هر کی از دستور سرپیچی کنه ۱۰۰ تا شلاق میخوره!

بعد به منه بی نوا نگاه کرد و گفت:

-شیرفهم شدی؟

من حنا نبودم اگه میزاشتم بچم شیر یه مادره دیگرو بخوره به طرف شیشه بطری مشروب رفتم کوبیدمش رو میز و تیکه تیزش رو به طرف گلوم بردم که کارن به طرفم دوید

-نزدیکم نیا! بیای خودمو میکشم!

-باشه تو آروم باش!

بی بی با نگرانی خواست به طرفم قدم برداره که جیغ بلندی زدم

-بی بی نیا! به ولله خودمو از هستی ساقط میکنم!

که یکی از پرستارا اومد و گفت:

-خانم بچه نفس نمیکشه!
https://t.me/joinchat/SUKIimZPwRCXUiDJ
کارن محتشم پسر عموی حنا که با اومدنش از کاندا حنارو مال خودش میکنه در حالی که حنا از ۱۰ سالگی زن عقدی کارن بوده و...