Get Mystery Box with random crypto!

. داستان سرو کاشمر به‌ روایت تاریخ | بر سکوی سکوت

.
داستان سرو کاشمر
به‌ روایت تاریخ بیهق

زردشت که صاحب‌المجوس بود دو طالع اختیار کرد و فرمود تا بدان دو طالع دو درخت سرو بکِشتند، یکی در دیه کشمر طریثیث [= ترشیز ] ، یکی در دیه فریومد. و در کتاب ثِمار‌القلوب، خواجه ابومنصور ثعالبی چنین آرد که این دو درخت گشتاسب مَلِک فرمود تا بکِشتند. المتوکل علی‌الله جعفر بن المعتصم خلیفه را این درخت وصف کردند، و او بنای جعفریه آغاز کرده بود، نامه نوشت به عامل نیشابور خواجه ابوالطیّب و به امیر طاهربن عبدالله‌بن طاهر که باید آن درخت ببرند و بر گردون نهند و به بغداد فرستند تا درودگران در بغداد آن درخت راست بازنهند و شاخها به میخ به هم بازبندند چنان که هیچ شاخ و فرع از آن درخت ضایع نشود، تا وی آن ببیند آنگاه در بنا به‌کار برند.
پس گبرکان جمله جمع شدند و خواجه ابوالطیّب را گفتند: ما پنجاه هزار دینار زر نیشابوری خزانهٔ خلیفه را خدمت کنیم، درخواه تا از بریدن درخت درگذرد، چه هزار سال زیاد است تا این درخت کشته‌اند ... و از آن وقت که این درخت کشته‌ بودند تا بدین وقت هزار و چهارصد و پنج سال بود، و گفتند که قلع و قطع این، مبارک [نیاید] و بدین انتفاع دست ندهد. پس عامل نیشابور گفت: متوکل نه از آن خلفا و ملوک بود که فرمان وی بر وی رد توان کرد، پس خواجه ابوالطیّب امیر عتاب بن ورقاء الشاعر الشیبانی را ... بدین عمل نصب کرد، و استادی درودگر بود در نیشابور که مثل او نبود، او را حسین نجّار گفتند، مدتی روزگار صرف کردند تا ارّهٔ آن بساختند و اسباب آن مهیا کردند. و استدارهٔ ساق این درخت چنان‌که در کتب آورده‌اند، مساحت بیست‌ و هفت تازیانه بوده است، هر تازیانه رشی و ربعی به ذراع شاه، و گفته‌اند در سایهٔ آن درخت زیادت از ده هزار گوسفند قرار گرفتی و وقتی که آدمی نبودی و گوسپند و شبان نبودی، وحوش و سباع آنجا آرام گرفتندی، و چندان مرغ گوناگون بر آن شاخها مأوی داشتند که اعداد ایشان کسی در ضبط حساب نتواند آورد. چون بیوفتاد، در آن حدود زمین بلرزید و کاریزها و بناهای بسیار خلل کرد، و نماز شام انواع و اصناف مرغان بیامدند چندان‌که [ آسمان‌] پوشیده گشت، و به انواع اصوات خویش نوحه و زاری می‌کردند، بر وجهی که مردمان از آن تعجب کردند و گوسپندان که در ظِلال آن آرام گرفتندی همچنان ناله و زاری آغاز کردند.
پانصد هزار درم صرف افتاد در وجوه آن تا اصل آن درخت از کشمر به جعفریه بردند و شاخها و فروع آن بر هزار و سیصد اشتر نهادند، آن روز که به یک منزلیِ جعفریه رسید، آن شب غلامان، متوکل را بکشتند و آن اصل سرو ندید و از آن برخورداری نیافت.
... و آن بر یک منزلی جعفریه بماند تا عهدی نزدیک، و در آن عهد و سال والی نیشابور که آن فرمود - ابوالطیّب طاهر - و هرکه در آن سعی کرده بود، جمله پیش از حولان حول [ به‌سر آمدنِ سال] هلاک شدند، درودگر و آهنگر و شاگردان و اصحاب نظاره و ناقلان آن چوب هیچ‌کس نماند، و این از عجایب است.

تاریخ بیهق/ ابوالحسن علی بن زید، معروف به ابن فُندق؛ تصحیح و تحقیق سلمان ساکت. تهران: مؤسسهٔ پژوهشی میراث مکتوب، ۱۴۰۰، صص۳۹۲-۳۹۵. با تلخیص.

توضیحِ [= ترشیز] و [ به‌سر آمدن سال ]افزودهٔ ماست.

@barsakooyesokoot