2023-04-23 19:40:53
#پارت_1
از پشت پنجره ی دفتر مدرسه به گیتا نگاه کردم در حال طناب زدن بود سینه هاش که بالا و پایین میشد حسابی حالمو خراب کرده بود
با صدای مدیر مدرسه ی نازگل پشت میز نشستم و به ناظم مدرسه خانوم صدری نگاه کردم و اروم زمزمه کردم
_اینجا دفتر یا کلاس خالی دارین ؟
متعجب بهم نگاه کرد_ چطور ؟
_چند لحظه در اختیارم بذارید با گیتا کار دارم ... میخوام حرفاتونو بهش گوش زد کنن
خانوم صدری_ ولی اقای افشار الان تو جلسه انجمن اولیاییم
نیشخندی زدمو دستمو روی رونش کشیدم ...
_ولی شما میتونید یه کاریش کنید نه ؟
با چشمای خمار شده سرش رو تکوت داد و از جا بلند شد منم به دنبالش جلوی دری وایساد
_برید داخل تا من گیتا رو صدا کنم
وارد اتاق کوچیک شدم که یه دستگاه کپی داخلش بود فقط خانوم صدری همراه با نازگل به سمتم اومدند
_گیتا جان پدرت کارت داره برو داخل
پوزخندی زدم هنوز فکر میکردند من پدرشم ولی نمیدونستند عامل کبودی های روی ب نش کار خودمه
گیتا با مکث وارد اتاق شد و نگاهم کرد به در تکیه ش دادم و در رو بستم
_چطوری دختر کوچولوم ؟
گیتا با لب های فشرده نگاهم کرد
دستمو روی سینه هاش کشیدم ...
_خوبی ؟
گیتا_خوبم ارباب
هلو ش رو فشردم و لب زدم
_ولی من خوب نیستم ...دلم بدجور هواتو کرده
وحشت نگاهش بیشتر شد
زیپمو باز کردم و دستمو روی شونه ش گذاشتمو مجبورش کردم بشینه
_زود باش یا دهنت بهم حال بده کوچولو
دست گیتا رو عضوم قرار گرفت که در باز شد و گیتا به جلو هول داده شد و تا ته رفت داخل دهنش
خانوم صدری با دیدن من و گیتا ناباور لب زد
_اقای افشار.. شُ..شما..
قبل اینکه جمله ش رو کامل کنم دستشو گرفتمو روی ...
#رابطهبادختر۱۷سالهدرمدرسه
https://t.me/+dcNDvJOKXBA0ZTM0
https://t.me/+dcNDvJOKXBA0ZTM0
207 views16:40