Get Mystery Box with random crypto!

بی خوابی‌ و‌‌ عاشقی...!

لوگوی کانال تلگرام bbyykhabby — بی خوابی‌ و‌‌ عاشقی...! ب
لوگوی کانال تلگرام bbyykhabby — بی خوابی‌ و‌‌ عاشقی...!
آدرس کانال: @bbyykhabby
دسته بندی ها: تلگرام
زبان: فارسی
مشترکین: 11.37K

Ratings & Reviews

2.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

2

1 stars

0


آخرین پیام ها 410

2022-10-05 09:01:03
پره فیلم و داستان اموزشی زناشویی

‌ مختص درو داف وحـ...ـشی

https://t.me/+DEVRjQSyjnVmZTlk
           
                 

اینجا فقط و فقط متاهلا 18+

https://t.me/+DEVRjQSyjnVmZTlk

به شدت پیشنهاد میشه بدووو جانمونی

مخصوص گلناریا
424 views06:01
باز کردن / نظر دهید
2022-10-05 09:01:03 کارگشا تضمینی ۲۴ ساعته
بختگشا تضمینی ۲۴ ساعته
جذب پول تضمینی ۲۴ ساعته
باطل سحر تضمینی ۲۴ ساعته
فروش ملک تضمینی ۲۴ ساعته
جذب معشوق تضمینی ۲۴ ساعته
با ضمانت نامه کتبی و مهره مغازه
ارسال ۳ روزه کاملا محرمانه
واسه مشاوره رایگان رو متن آبی بزنید 13R
09229164110
@Geregosha
https://t.me/joinchat/AAAAAD9SEPjztQItR84YFw
250 views06:01
باز کردن / نظر دهید
2022-10-05 08:49:27
ما دوتاییامون به یه دنیا می‌ارزه ♡
554 views05:49
باز کردن / نظر دهید
2022-10-05 08:48:49 #part10

مرصاد، چفیه دامادی سرش رو دور مچ دستش پیچید و آروم به سمتم اومد...

وحشت زده پاهامو توی شکم جمع کردم و به چهره ترسناکش خیره شدم...

_ بگو کی بکارتتو گرفته..بگو کی این این بلا رو سرت آورده دخترعمو، بگو تا بگذرم از خونت.

_ واسه کدوم بی شرفی لنگاتو وا کرده بودی جن**ده؟؟؟؟ واسه کی بی آبرو؟؟؟ می خواستی دامن منم لکه دار کنی؟؟؟ کمر منم بشکنی که شدی زنم؟؟؟ بخدا که مثل سگ می شکمت آیه، مثل سگ می کشمت...

سکوت کردم که پوزخندی زد و توی یه حرکت دمرم کرد و باسنمو بالا داد!

_ از این جا هم بهش دادی جنده؟؟ اینجا هم فتح کرده قبلا؟؟؟

سکوتم اصلا به مذاق مرصاد خوش نیومد  و سیلی محکمی  به باسنم کوبید و غرید: 

_ با توام جنده!!! اینجاتم به باد دادی یا نه؟؟؟

عصبی دوباره سیلی به باسنم کوبید و غرش خش دارش،  بلند تر شد. 

_ گفتم دادی یا نه؟؟؟؟

هق هق هامو خفه کردم تا بیشتر از این آشوبش نکنم و نالیدم:

_ نه...! من فقط... یه... یه بار اشتباه کردم... یه بار  خودمو....

خیمه اشو روی تنم سنگین کرد و زیر گوشم خش زد:

_ پس حداقل یه جاتو من می تونم افتتاح کنم!

حتی حرفش هم ترس به دلم راه می انداخت و سریع نالیدم:

_ نه... مرصاد رحم کن... مرصاد درد....

هنوز جمله ام کامل نشده بود که تا نیمه خودشو بهم کوبوند و جیغ دلخراشم  همه اتاق رو برداشت...

مرصاد آه عمیقی کشید و بی رحمانه شروع کرد به ضربه زدن بهم...

مثل سگ داشتم زیرش درد می کشیدم و پیچ و تاب می خوردم. 

هرچقدر التماس می کردم، ضجه می زدم و گریه می کردم راهی نداشت و کوتاه نمیومد....

این قدر بهم کوبوند و گریه کردم تا بالاخره خودش دلش سوخت و گفت:

_ جر خوردی آیه؟؟ زیر منم به اندازه اون جر خوردی؟؟؟ داری میمیری درسته؟؟؟

https://t.me/joinchat/1Z_xF6COaoI5MzI0
https://t.me/joinchat/1Z_xF6COaoI5MzI0
https://t.me/joinchat/1Z_xF6COaoI5MzI0
https://t.me/joinchat/1Z_xF6COaoI5MzI0

من آیه ام عروسی عرب که کل قبیله منتظر به سر شمشیر کشیدن دستمال خونیش بودن...
و این افتخار می خواست نصیب مرصاد شه؛ مرصاد پسر عموی عاشق پیشه، پسر غیرتی عرب که نمی دونست که بکارتی نیست...
شب اول عروسیمون وقتی خودشو واردم کرد.....
490 views05:48
باز کردن / نظر دهید
2022-10-05 08:48:49 #part1
_اوفففف پسر نگاه کن چ کونی میده لعنتی عقب جلوشو یکی کردن..!!
https://t.me/+xjfc3vjEcFs3OGY0
متعجب دست رو دهنم گذاشتم دوست حسین چ حرف بدی زد
حسین انگار حالش یه جوری شده بود
نفس تندی کشید

_کارشون اینه مادر ج. نده ها اوف لعنتی یارو دورش پر ک ص بعد دور ما پر پشمه ریدم ب این شانس

مات زل زدم بهشون حرفای زشتی میزدن
دست دوست حسین رو رون پاش نشست و گفت
_میگم ما که #ک_ص دورمون نیست... بیا از هم استفاده کنیم

و چشمکی حواله حسین کرد
حسین مثل من متعجب شکه به دوستش زل زد و با عجز گفت
_چی میگی کونی نبودیم ک میخوای کونیم کنی مرتیکه

دوستش از ری اکشن حسین منصرف نشد بلکه بیشتر مشتاق شد بجاش دستش رو خشتک حسین نشست و از روی شلوار حسین دستشو بالا و پایین می‌کرد

_بیخیال بابا ش.ق درد گرفتم بیا فقط بمالیم لعنتی

انگاری حسین با دیدن اون فیلم مثبت 18 حسابی داغ کرده بود که بی طاقت ناله ای کرد
_لعنت بهت در بیار لنتی

هردو چیزای از شلوارشو درآوردن شبیه #مار ولی #گوشتی مال همو می‌مالیدن دوست حسین سرشو خم کرد و زبونی به مار حسین زد که صدای آه بلند حسین فضار و پر کرد

کارشون باعث تعجبم شده بود
قدمی ب عقب برداشتم ک در صدای بدی داد با دیدن نگاه دوست حسین عرق سردی رو کمرم نشست
https://t.me/+xjfc3vjEcFs3OGY0
https://t.me/+xjfc3vjEcFs3OGY0
https://t.me/+xjfc3vjEcFs3OGY0
_حسین فکر کنم دیگه نیازی ب مالیدن نداریم ی ک ص جیگر کوچولو گوش وایساده بود
477 views05:48
باز کردن / نظر دهید
2022-10-05 08:48:49
تورو من از خدا میخوام
473 views05:48
باز کردن / نظر دهید
2022-10-05 08:48:49 #پارت89

- این بدنت... خیلی تو چشممه... نمیتونم ازت بگذرم امیلیا... میخوام باهات سکس داشته باشم!
https://t.me/+rwKwGoJ6yfRmM2Q8
به عقب هولش دادم و گفتم:
- دیوونه شدی؟ برو اون طرف... دست به من نزن.
با اینکه خودمم تحریک شده بودم اما داشتم مقاومت میکردم.
- قول میدم اروم پیش برم... اینطوری که داره پیش میره قطعا تا فردا برف میباره و ما از سرما می‌میریم... اما اگر سکس داشته باشیم و بدنمون داغ بمونه یه شانسی برای زنده موندمون هست!

- من به خاطر سرما تن به سکس با تو نمیدم کریس...
با کوبش لباش روی لبام ساکت شدم و چشمام بسته شد و بدنم شل شد.
وحشیانه مک های محکمی میزد و کم کم دستش داشت پیشروی میکرد...

یکی از دستاش و روی #سینه‌هام گذاشت و فشار ریزی داد که تو دهنش ناله‌ای کردم و همزمان سعی می‌کردم کنارش بزنم.
کمی ازش فاصله گرفتم و نالیدم:
- ولی من دخترم...

- هوم... از امشب دیگه نیستی...
- میترسم... ولم کن.
دستشو از توی لباسم رد کرد و به #بین_پام رسوند.

چشمام و بستم که گفت:
- خیس شدی... خودتم دلت میخواد!
کمی دستشو تکون داد که لب گزیدم و با خجالت چشمام و بستم.

کم کم صدای ناله‌هام بالا رفت و اختیار صدام دست خودم نبود.
نزدیک بود ارضا بشم که دستشو برداشت.

وا رفته نگاهش کردم که منو روی زمین سرد خوابوند و گفت:
- میخوام با یه چیز بهتر به اوج برسی!

لباسام و از تنم در اورد و من به خاطر سردی زمین به بدنم قوس دادم تا تن لختم روی زمین سرد نباشه.
اونقدر خمار بودم که بدون خجالت منتظر بودم کارشو کنه.

لباس خودشم در اورد و من با دیدن #بین_پاش چشمام گشاد شد و ترسیده نگاهش کردم که نیشخندی زد و گفت:
- حسابی بی تابت شده!

سرشو جلو اورد و بوسه‌ای به لبام زد.
سرشو توی گردنم فرو برد و درحالی که بوسه‌های ریزی روی گردنم میزد خودش و بین پام تنظیم کرد.

و اون یهویی خودش و بالا کشید و درد
نسبتا زیادی زیر دلم پیچید که اشک توی چشمام جمع شد و تنش و محکم چنگ زدم.

گرمی خون و بین پام احساس کردم و قطره‌ای اشک از چشمام سر خورد.
بوسه‌ای به چشمام زد و گفت:
- هیس... اروم... الان دردش تموم میشه تحمل کن.

چند لحظه بی حرکت موند تا بتونم به اون حجمی که داخلم بود عادت کنم!
اولش فقط درد بود و سوزش اما بعدش لذت هم بهش اضافه شد!
https://t.me/+rwKwGoJ6yfRmM2Q8
https://t.me/+rwKwGoJ6yfRmM2Q8
https://t.me/+rwKwGoJ6yfRmM2Q8
اروم خودشو جلو عقب کرد و ناله‌ای دردناک کشیدم.
#رابطه‌دوگمشده‌توساحل #هات
475 views05:48
باز کردن / نظر دهید
2022-10-05 08:48:48 جلو اومد و رویی لباس خواب رو از تنم در آورد. سینمو بیرون آورد و شروع کرد به خوردن. لباس خواب رو در آورد و روی تخت به پهلو درازم کرد. ازم لب گرفت و پامو بالا داد. آروم آروم واردم کرد و کمر میزد تعجب کردم از حرکتش همیشه خیلی خشن تلمبه میزد

غلتی زد و منو کشید رو خودش. سیلی ای روی باسنم زد خودمو رو سالارش بالا و پایین میکردم. دو طرف کونمو از هم باز کرد و فاصله داد. انگشتشو فرو کرد که اخی گفتم. سوراخام هنوز مثه روز اول تنگ بود و با هر بار فرو رفتن حتی یه انگشت داخلشون احساس درد میکردم

اه و ناله میکردم که انگشتشو بیرون کشید و دوباره فرو کرد. بعد از کمی عقب و جلو کردن، بیرون کشید که یه دفعه یه چیز کلفت رفت تو کونم و جیغ بلندی کشیدم. از عقب سینه هامو گرفت و گفت : جوووون امشب قراره حسابی جر بخوری عروسک سکسی

صدای سیاوش بود.
هر دو از عقب و جلو محکم تلمبه میزدن و من ناله میکردم
-ااااااههههه ااااخخخخ پارم کنین... بین دوتاتون جرررر میخورمممم.... اوووممممم

چرخیدن و باز من به پهلو خوابیدم. ارباب و سیاوش انقد تلمبه زدن تا ارضا شدن

بی‌حال روی تخت بودم که سیاوش از عقب دستی به بهشتم کشید و گفت : خسته شدی طلا

ارباب ازم لب گرفت و گفت : این دختر از سکس خسته نمیشه نگران نباش
منو دوباره چرخوندن. سیاوش کلفتشو کرد تو دهنم و مجبورم کرد واسش ساک بزنم. کمی که گذشت و سالارش شق شد بیرون کشید و فرو کرد تو بهشتم. اه می‌کشیدم و اون سینه هامو می‌مالید.

نوبت ارباب شد. سالارشو فرستاد تو دهنم و از بالا و پایین، یکی تو بهشتم و یکی تو دهنم تلمبه میزد.
سیاوش بدون اینکه ارضا بشه ازم بیرون کشید. بعدم ارباب
ارباب دستمو کشید و مجبورم کرد بلند بشم. منو به دیوار چسبوند. دستامو بردم عقب و سوراخ کونمو واسش باز کردم
تا دسته کرد داخلم که جیغی کشیدم. چرخید و منم چرخوند. سیاوش جلو اومد و سالار سیخ شدشو فرو کرد تو کلوچم. دوباره شروع کردن به تلمبه زدن و من جیغ می‌کشیدم و آه و ناله میکرد.
سیاوش خم شد و ازم لب گرفت. تو گلو آه می‌کشیدم و بینشون داشتم جرررر می‌خوردم. سه بار ارضا شده بودم و دیگه جونی نداشتم.
همچنان ادامه میدادن که اول سیاوش ارضا شد و آبشو خالی کرد تو بهشت خیسم. بعد از کمی، اربابم تو کونم ارضا شد و بیرون کشید. قبل از اینکه سقوط کنم سیاوش بغلم کرد و روی تخت گذاشت.
دو طرفم خوابیدن و هر کدوم یکی از سینه هامو میخوردن. ارباب دستشو برد پایین و با بهشتم ور میرفتو بی حال و ریز ناله میکردم

همین که داشت خوابم میبرد صداش توی گوشم زنگ زد : سه تا از نگهبانا رو خبر کن. برده کوچولوی من امشب تا صبح باید به پنج نفر سرویس بده‌.....


https://t.me/+08r0bxD3wgA3M2Y0

#گروپ پنج نفری دختره رو جر میدن و زیر تنه بزرگشون غش می‌کنه

دختری که به فاحشه خونه فروخته میشه و مجبور میشه فانتزی های عجیب ارباب رو اجرا کنه
ارباب دلش میخواد برده اش هرشب زیر چند نفر پاره بشه. میخواد صبحا به جای آلارم، با ساک زدن طلا بیدار بشه
https://t.me/+08r0bxD3wgA3M2Y0
فول سسکی پر از صحنه و رابطه های خشن

کانال vip رمان رو باز گذاشته به مدت یکساعت میتونی عضو بشی مجانی
477 views05:48
باز کردن / نظر دهید
2022-10-05 08:48:48 _شورتشو بکن میخوام #لای پاهاشو ببینم اگه خوشم بیاد #میخرمش ازت
مامان: اما اقا دخترم فقط ۱۰سالشه زیر شما دووم نمیاره
پوزخندی میزنم
_حتی اگه ۵۰۰میلیون نقد بهت بدم بازم جوابت منفیه؟
چشماش برقی میزنه و با #زور دخترشو #لخت میکنه.
گیسو: اخ مامانی نکن مگه نگفتی وسط پامو کسی نبینه؟
با #کتک دخترشو روی #تخت خوابوند و پاهاشو محکم گرفت تا #فرار نکنه.
دستی لاش میکشم که #خیس میشه.
مامان: اقا خیالت تخت دخترم تنگ #تنگه!یه بار هم چیزی #توش نکردن راحت میتونین ار*ا بشین.
شلوار و #شورتمو پایین میکشم.
_سفت بگیرش تکون نخوره میخوام #بکارتشو همین الان بگیرم و با یه حرکت...

https://t.me/+dxO0pmtJrJY3NjZk
https://t.me/+dxO0pmtJrJY3NjZk

#مادره_بکارت_دختروشو_میفروشه
نشستم روی مبل و به مادرش گفتم: #شورتشو در بیار پاهاشم باز کن
دختر بچه گریه میکرد.
گیسو: مامانی نکن زشته !
مامان: هیشش حرف نزن ببینم #توله ، #پاهاتو باز کن اگه اقا خوشش بیاد پول خوبی بابتت میده بجاش منم برات عروسک میخرم.
مخالفت کرد که عصبی پاشو باز کردم و با دیدن #کلوچه صورتی #لاش تمام بدنم #نبض میزنه.
_همینو میخوامش به #تخت بندش نمیخوام وسط #سک*س جفتک بپرونه
مامانش نیشخندی زد و دختر کوچولوشو به چهارگوشه تخت بست.
مامان: اگه میخوای منم واست #لخت کنم اما #نرخ میره بالا
گیسو: مامانی لطفا بازم نکن این اقاهه همش داره وسط #پامو #میماله اذیت میشم.
مامان: هیس خفه شو بچه فقط براش #جیغ بکش و #ناله کن.
#دهن گیسو رو باز میکنم و با یه حرکت...
https://t.me/+dxO0pmtJrJY3NjZk
https://t.me/+dxO0pmtJrJY3NjZk
478 views05:48
باز کردن / نظر دهید