هربار که چشمان تو در چشم کس افتاد گلدان خیالم ، به تقاضای خس | بـداهه سـرایی گـروه ادیـبـــانه
هربار که چشمان تو در چشم کس افتاد
گلدان خیالم ، به تقاضای خس افتاد
من فال گرفتم ، که تو را باز ببینم
دیدم که به قهوه ، مزه ی تلخ گس افتاد
آن پنجره ای ، که به خیال تو گشودم
دیوار به دیوار شد و در قفس افتاد
چون مرغک ، بی بال و پری ، در طلب هیچ
کوبید به دیوار، سر و از نفس افتاد
تا آمدم از نور ، برایش بسرایم
دیدم که دو چشم سیهش ، در هوس افتاد
تا آمدم از نخل و شب و رود بگویم
آماده و آرام به یاد ِ هرس افتاد
ای عشق ببخشای ، بر این شعر و سرودم
در حاشیه ی واژه دلم ، پیش و پس افتاد
#هاجر_ملک_حسینی
بداهه سرایی گروه ادیبانه
دهم خرداد ۱۴۰۱