امروز شد یک هفته که دیگه نیستی و احتمالا آمار دقیق اینکه چند و | بعد میریم پپرونی.
امروز شد یک هفته که دیگه نیستی و احتمالا آمار دقیق اینکه چند وقت شده نیستی رو فراموش میکنم چون هر روزی که بگذره هم باز نیستی. این یک هفته کنار هم قرار دادن کلمات و از تو نوشتن حتی از سخنرانیهای رئیسی هم کار سختتری بود و در تلاش بودم این واقعیت رو قبول کنم که دیگه نمیشه بهت پیام داد و حالت رو پرسید یا اینکه به استوریها ریپلای بزنی و بگی مگه قرار نبود بیای. اتفاقا میخواستم بیام و منتظر بودم که حالت خوب بشه ولی خب دیگه الان هم هر موقع بیام باز تو نیستی که هر چند دقیقه بپرسی الان کجایی و چقدر مونده. آخرینباری که هم رو دیدیم چند روز مونده بود تا عمل کنی و دکتر گفته بود که نباید فست فود بخوری و گفتی بیشتر از هرچیزی دلم فست فود میخواد و گفتم میخوای بریم سفارش بدیم ولی بگیم برای مارو دیر آماده کنن تا دیگه فست فود نباشه؟ نمیتونم از دوستت بپرسم که توی این چند ماه تونسته بودی فست فود بخوری یا نه چون گریهام میگیره با هر جوابی. گریه نکردن تو تاکسی کار سختیه چون راننده میخواد ربط بده به مسائل کشور. بههرحال شاید زمان دقیق اینکه چقدر نیستی رو فراموش کنم ولی خودت به عنوان یکی از بهترین دوستهای که داشتم رو نمیتونم فراموش کنم و گریه نکردن تو تاکسی واقعا کار سختیه.