همهچیز میتونست یهجور دیگه پیش بره، من و توأم میتونستیم چند | بعد میریم پپرونی.
همهچیز میتونست یهجور دیگه پیش بره، من و توأم میتونستیم چندروز بیشتر شاد باشیم و چندبار بیشتر بیرون بریم و چندساعت بیشتر کنار هم بخندیم. میتونستیم چندبار بیشتر تلفنی باهم حرف بزنیم و چندبار بیشتر توی ویدیوکال باهم آرایش کنیم. میشد چندتا کافهٔ بیشتری باهم بریم و چندتا عکس بیشتر باهم بگیریم و چندکلمه بیشتر باهم حرف بزنیم.میشد چندتا نقاشی بیشتری بکشی و چندتا کوکاکولای بیشتری بخوری و به گربههای بیشتری ازاون غذاهای گربهٔ توی کیفت بدی. حداقلش این بود که میشد برای آخرین بار بریم بیرون چون آخرین باری که باهات حرف زده بودم بهت گفته بودم یکاریش میکنم؛ میشد همهچیز جور دیگهای پیش بره.