بی من در آن هوای زمستان چه میکنی؟ با ابرهای سردِ فراوان چه میکنی؟ ای ابرِ بادبُرده! تو بی شانههای کوه با چشمهای هر شبه گریان چه میکنی؟ «آه ای یقینِ گمشده ای ماهیِ گریز»¹ با شاعرانِ دشنه به دندان چه میکنی؟ در فتحِ مرزهای بلندای قامتت با مردهای کوچکِ آسان چه میکنی؟ گیرم که پر کنند دمی فکرِ تخت را با صندلیِ خالیِ ایوان چه میکنی؟ از همرهانِ سستعناصِر شکستهای بیدستهای رستمِ دستان چه میکنی؟ یادت بمانَد این وطنِ در تنِ مرا وقتی شکست میخوری از آنچه میکنی ای ماهِ برکههای زلالِ خیالفام در چالههای پستِ خیابان چه میکنی؟ «حمید زارعیِ مرودشت» ـ @berkeye_kohan ـ ¹ مصراعیست از احمد شاملو 628 viewsحمید زارعیِ مرودشت, 12:54