بی من در آن هوای زمستان چه میکنی؟ با ابرهای سردِ فراوان چه | برکهی کهن
بی من در آن هوای زمستان چه میکنی؟ با ابرهای سردِ فراوان چه میکنی؟ ای ابرِ بادبُرده! تو بی شانههای کوه با چشمهای هر شبه گریان چه میکنی؟ «آه ای یقینِ گمشده ای ماهیِ گریز»¹ با شاعرانِ دشنه به دندان چه میکنی؟ در فتحِ مرزهای بلندای قامتت با مردهای…