یکی از واضحترین جلوههای ابتذال را در مرگ میشود دید.
خصوصا در مرگِ افرادی که شهرتی به حق یا ناحق دارند.
چرا مردم گمان میکنند باید برای مردن هر کسی چیزی بگویند؟
این ابتذال در این تصویر به حد اعلا رسیده.
تناقض از جلوههای اصلیِ ابتذال است و در این تصویر به وضوح میشود دیدش.
وقتی صادق هدایت را با آن بزرگی، کنار عباس صفاری و براهنی و ابتهاج میگذارند یعنی نه هدایت را میشناسند نه آن سه نفر را.
چون عقل سلیم نمیتواند اینها را در یک قاب کنار هم بگذارد.
فقط یک مغز پارادوکسیکالِ مبتذل است که مشتی اسمِ بیربط به هم را کنار هم میگذارد و صرفا به خاطر مشترک بودنِ مرگشان در «خارج از ایران» آنها را همارز میکند.
و جالب که عقلش جز به همین نامهای عام شده بیشتر نمیرسد. مثلا چرا از یارشاطر نام نبردی بزرگوار؟
بیچاره هدایت که نامش سر زبانِ ما رجالهها افتاده.
شما اگر به راستی هدایت را میشناختید هرگز او را چنین مضحکه نمیکردید.
آن هم کنار نام ابتهاج و براهنی و عباس صفاری که در محضرِ هدایت کودکانی بیش نبودند.
کاش کمی خفه شدن یاد بگیرید. واقعاً تهوعآورید.
بوی گندِ ابتذالتان خفهمان کرد.