Get Mystery Box with random crypto!

#تابو_29 بی توجه به حرفش راه خروجی رو پیش گرفتم وازخونه زدم ب | 𝙱𝙸𝙶𝙻𝙸 𝙼𝙸𝙶𝙻𝙸

#تابو_29

بی توجه به حرفش راه خروجی رو پیش گرفتم وازخونه زدم بیرون..
پسره ی بی لیاقت.. اشتباه کردم اومدم اینجا.. ای خدا چرا باید همیشه از کارهام پشیمون بشم؟ ای خیر نبینی پسره ی بیشعور نفهم که اینجوری داغونم کردی.. اگه اسمم لیلی باشه نمیذارم اسمت هم توی اون خونه باشه!

نشستم پشت فرمون وقبل از حرکت توی آینه به خودم نگاه کردم وگفتم:
کجای قیافه ام داغونه؟ به این خوشگلی! اه اه مرتکیه بدقیافه ی نچسب!
نمیدونم چرا گریه ام گرفته بود.. شاید بخاطر حرص بیش ازحدم بود..

باحرص ازکوچه شون زدم بیرون و به مریم زنگ زدم..
مریم_گوربه گور شده توکجایی که زن عمو گفتی پیش منی‌؟
_مریم من حالم خوب نیست بیا بریم بیرون..
مریم_ علیک سلام.. منم خوبم.. چی شده؟
_این پسره ی بی همه کس دوباره رفت روی اعصابم..
مریم_نگو که خونه امیرحسین بودی!

_حاضرشو میام دنبالت واست تعریف میکنم!
مریم_ نمیشه بابا مامانت اینا دارن شب میان اینجا دارم خونه تمیز میکنم و مثل کوزت بانو غذا شام درست میکنم!

_ع؟ چرا به من نگفتن میخوان بیان اونجا؟
مریم_چون فکرمیکنن جنابعالی اینجا تشریف داری!
پوف کلافه ای کشیدم وگفتم:
_باشه پس منم میام الان..
مریم_ بدو یواشکی قلیون گذاشتم پشت بوم بکشیم!
_درد بی درمون بکشی تو که داشتی تمیزکاری میکردی..
مریم_ خب لابه لاش قلیونم میکشم دیگه!
_باخنده گفتم عمو ببینه جنازه اتو میندازه ها..
مریم_ نترس مامان هوامو داره...
_باشه تا سه_چهار دقیقه دیگه اونجام.. وگوشی رو قطع کردم..

اصلا من بااین بشر حرف میزنم حالم جامیاد بس که سرزنده و شیطونه!



بعدازشام تو تاریکی پشت بوم داشتیم قلیون میکشیدم که واسم اسمس اومد
(دراکولای مزاحم) شماره ی امیرحسین بود..
میخواستم نخونده پاکش کنم که فضولیم اجازه نداد وبازش کردم..

امیرحسین_ مهمون دعوت میکنی وخونه نیستین؟
یعنی چی؟ یعنی رفته بود خونه واون همه حرفو الکی زده بود؟ یعنی به حرفم گوش کرده بود؟

شمارشو گرفتم وکنار گوشم گذاشتم...
امیرحسین_بله؟
_توکجایی؟
امیرحسین_ بلدنیستی سلام کنی؟
_نه! میگی کجایی یاقطع کنم؟
امیرحسین_ دارم برمیگردم خونه..
نمیدونم چرا ته دلم خوشحال شدم.. اصلا نمیدونم چرا باید بخاطر این عقب مونده من خوشحال بشم؟

_اومده بودی خونه ما؟
امیرحسین_ پشیمون شدم..
_کلید که داری برو خونه ماهم میایم..
امیرحسین_گفتم که پشیمون شدم!
_عقده ای ازکجا بدونیم تشریف فرما میکنی؟
امیرحسین_ باید قطع کنم کاری نداری؟
باز حرصم گرفت.. ای خدا چه گرفتاری شدم ازدست یابو..
_به درک.. اصلا نباید جوابتو میدادم..
امیرحسین_ عشقم پشت خطه دیگه باید قطع کنی خداحافظ!

گوشی رو باحرص زمین کوبیدم وگفتم:
_مرده شور خودتو عشقتو ببرن!
مریم باتعجب بهم نگاه میکرد.. نور گوشیمو انداختم توصورتش وگفتم:
_خودتو تو آینه دیدی؟
مریم_ عاشق شدی؟
باصدای بلندوعصبی گفتم:
_چیییی؟؟؟؟

دود قلیونشو توصورتم فوت کرد وگفت:
_غلط کردم!
ازجام بلندشدم وگفتم:
_بریم پایین بسه دیگه خودتو کشتی!
اسپریشو روی جفتمون خالی کرد ورفتیم پایین..

مامان اینا آماده ی رفتن بودن... وا!! هنوز ساعت ۱۱ هم نشده چرا اینقدر زود؟ اصلا دلم نمیخواست برم خونه..
مریم_عمو؟ کجا؟ هنوز سرشبه..
بابا_ شما دوتا که نیستین اصلا ببینمیتون!

مریم_ حالا که اومدیم نرین لطفا..
مامان_ نمیشه دخترم دیگه دیر وقته میخوای تو با ما بیا..
زنعمو_ بذار لیلی بمونه!
خلاصه هرجوری که شد نه گذاشتن مریم بامابیاد ونه گذاشتن من اونجا بمونم!

بی حوصله وارد خونه شدم وراه اتاقمو پیش گرفتم که صدای امیرحسین مانعم شد..
_سلام..