Get Mystery Box with random crypto!

#تابو_35 دست هام ازشدت عصبانیت یخ زده بود ومثل بید میلرزیدم.. | 𝙱𝙸𝙶𝙻𝙸 𝙼𝙸𝙶𝙻𝙸

#تابو_35

دست هام ازشدت عصبانیت یخ زده بود ومثل بید میلرزیدم..
این عوض چی داره میگه؟
باصدای جیغ مانند گفتم:
_صبرکن ببینم.. چی میگی تو؟ نکنه فکرکردی لنگه ی خودتو پیدا کردی؟ میخوای بگی اون من بودم تو بغل دخترا داشتم خودمو تیکه وپاره میکردم که عقده هام خالی بشه؟

امیرحسین_ فکرنمیکنی اون دخترهابودن که میومدن پیش من؟ اصلا متوجه من بودی چقدر دلم میخواست ازاون جمع لعنتی بیام بیرون؟ هه.. چی دارم میگم.. معلومه که نبوده چون حواست فقط پیش اون پسره ی زرد بی ریخت بود!

باجیغ بلند که گوش خودمو اذیت میکرد گفتم:
_من باپدرام چیکار کردم که باعث شده جنابعالی این فکرو بکنی؟ آره حواسم بود.. متاسفانه همه ی حواسمم سمت جلف بازی های شما دوتا بود..

دستمو سمت دستیگره بردم و با جیغ بیشتری گفتم؛
_اصلا نگه دار میخوام پیاده شم! اشتباه کردم باتو هم مسیر شدم.. تموم شبو دارم ازدستت حرص میخورمممم!

قفل مرکزی رو زد وکنار خیابون نگه داشت!
هنگ کرده اما با نگاهی خاص که معنیشو نمیدونستم گفت؛
_روانی نمیگی میوفتی پایین بلایی سرت میاد؟
_به درک! بازکن درو میخوام پیاده شم!

دیدم بی حرکت داره فقط نگاهم میکنه خیز برداشتم سمت دکمه ی زیر فرمونش که قبل ازرسیدنم به فرمون صورتش جلو آورد دستشو قفل گردنم کرد وبا ولع شروع به بوسیدن لب هام کرد..

ازکارش شکه شدم.. چشمام تا جایی که ممکن بود باز شد ودست هام از حرکت ایستاد..
تنها صدایی که سکوتو میشکست صدای ملچ ومولوچ لب بازی هاش بود..

این دفعه ی سومه که داره بی هوا منو می بوسه..
قلبم مثل گنجشک میزد وبدتراز اون مثل ماست بی حرکت ایستاده بودم و دلم نمیخواست ازش جدا بشم...

دستش روی دکمه ی پانچم رسید که سریع به خودم اومدم وازش جدا شدم!
جفتمون به نفس نفس افتاده بودیم..
بالکنت گفتم:
_چه غلطی داری میکنی؟
دستی به لب هاش کشید وسرشو روی فرمون گذاشت وآهسته گفت؛
_نمیدونم!

هنگ کرده بودم.. دیگه حرف زدنم انگار ازیادم رفته بود.. باهمون لکنت گفتم:
_م.. منو بر.. گردون خونه..
امیرحسین_ اینجوری حرف نزن!

چش شده بود.. مگه من چطوری حرف زدم؟
سوالمو باهمون لحن ترسیده به زبون آوردم.. جوابی نداد..
باترس اسمشو صدا زدم که سرشو بلند کرد ودستمو کشید و دوباره افتادم توی بغلش
نگاهی توچند چندسانتی ازصورتم به چشمام انداخت وگفت:
دارم دیوونه میشم و دوباره لبمو به بالب های داغش به بازی گرفت..
داشتم زیر دست امیرحسین مثل یه جوجه ی چندروزه میلرزیدم که با صدای زنگ تلفنش به خودش اومد وازم جدا شد..
باخجالت ولهنی پیشمون گفت:
_معذرت میخوام.. منو ببخش..
ازماشین پیاده شد وگوشیشو جواب داد!

من چه مرگم شده بود.. دارم دیوونه میشم خدایا.. چندتا زدم توصورتم تابه خودم بیام.. آینه رو پایین کشیدم وبه لبم نگاه کردم.. تموم رژم دور لبم پخش شده بود.. چرا معذرت خواهی کرد؟ یعنی پیشمون شد؟ تند تند بادستمال لبمو پاک کردم وخودمو لعنت کردم.. چرا گذاشتم این کارو بکنه لعنت به تو لیلی.. لعنت!

باتلفن حرف میزد وتند تند به موهاش چنگ میزد.. انگاری داشت با یه نفر جروبحث میکرد!
قلبم مثل گنجشک میزد.. خدایا آرومم کن.. یه دونه محکم زدم توسرم وادامه دادم:
_خاک توسرت کنن لیلی آخه این چه غلطی بود!
بایدباهاش دعوا کنم تادیگه ازاین کارا نکنه.. مرتیکه فکرنمیکنه ممکنه با این کارهاش دلی رو گرفتار خودش کنه!
ای خدا ازسرزمین برت داره مرتیکه ی بیشعور!
ده دقیقه ای خودمو سرزنش کردم واونم باتلفنش مشغول حرف زدن بود.. میخواستم پیاده بشم که اومد سوار شد وگوشیشو پرت کرد روی داشبرد..
عصبی بود.. باید یه حرفی میزدم اما جرات نداشتم نطق کنم!
ماشینو روشن کرد وبه سرعت شروع به حرکت کرد.. اونقدر سرعت می رفت که نتونستم خودمو کنترل کنم وگفتم:
_میشه آروم بری؟
امیرحسین_ باید خودمو به فرودگاه برسونم.. معذرت میخوام یه کم تحمل کن برسومنت خونه!
_چیزی شده؟
امیرحسین_ فریال اومده ایران..
گیج پرسیدم_ فریال؟ کی هست؟
امیرحسین_ نامزدم!
باکلمه ی نامزدم یه لحظه حس کردم قبلی که تاچند دقیقه ی پیش خودشو به سینه ام میکوبه دیگه نمیزنه!
هنگ کرده ومات بودم..گلوم خشک شد وانگار سالهاست آب نخورده بودم!
به سختی آب نداشته ی دهنمو قورت دادم ودیگه سوالی نپرسیدم..
جلوی خونه ترمز کرد و بدون هیچ حرفی پیاده شدم..
قبل ازاینکه پیاده بشم دستمو گرفت ومانعم شد..
بغض داشتم.. حتی دلم نمیخواست برگردم وبهش نگاه کنم اما برگشتم.. به دستم نگاه کردم که اسیر دستش بود.. صدای آرومش به گوشم رسید:
امیرحسین_ امشبو فراموش کن.. خواهش میکنم فراموش کن! نباید اون کارو میکردم!

آهسته ترازخودش گفتم:
_مهم نیست..
امیرحسین_ معذرت میخوام! نباید اونقدر مشروب میخوردم که ازخود..
میون حرفش پریدم ومحکم گفتم:
_توجیه نکن.. سریع پیاده شدم و زنگو فشار دادم!

فشاردادم وقطره اشکم صورتمو نوازش کرد! مثل سگ دروغ گفت.. بهونه کرد که مست بوده درصورتی که تموم مدت چشمم بهش بود وحتی یک قطره هم نوشیدن