Get Mystery Box with random crypto!

#رمان_رئیس_بزرگ #نوشته_حانیه_یعقوبی #996 - تو این مراسم ف | قفسه کتاب

#رمان_رئیس_بزرگ

#نوشته_حانیه_یعقوبی

#996

- تو این مراسم فقط مهمانان هتل می تونن شرکت کنن....اگر میل داشته
باشین می تونید به اتفاق لیدی در مراسم شرکت کنید....مراسم پرشور و نشاط بخشی هست

لب های کارلوس به خنده باز شد که می گفت :

- از دعوت شما متشکرم.....ولی فکر کنم ما نیایم بهتره....چون همسر من خیلی روی لباس پوشیدن حساسه....مخصوصا برای مراسم رقص....تو این
زمان کم، حتما انتخاب لباس مضطربش میکنه....خانوما رو که میشناسین!

مرد سیاهپوست محجوبانه لبخند زد و گفت :

-اگر مایل باشید ما می تونیم کالکشن یکی از مزون های معروف رو به همراه یک استایلیست بفرستیم به اتاقتون....تو کارشون حرفه ای
هستن....بهتون اطمینان میدم که لیدی خوششون میاد

- واقعا ؟!....اگه اینکار و انجام بدید که عالی میشه....همسر من عاشق مراسم رقصه و اگه بفهمه مراسمی اینجا بوده و شرکت نکرده....واقعا
ناراحت میشه....ما هم الان تو ماه عسل هستیم....نمیخوام خاطره ی بدی
تو ذهنش ثبت بشه

- درسته حق با شماست....یک ساعت دیگه به اتاقتون بیان خوبه ؟!

کارلوس نگاهی به ساعتش انداخت که عدد 6 را نشان میداد.
پرسید : مراسم چه ساعتی شروع میشه ؟!

- ساعت نُه قربان

- ساعت هفت بفرستین شون

- حتما قربان....وقتی به هتل اومدن قبلش باهاتون هماهنگ میکنم

- خوبه !

کارلوس از او جدا شد. و در حالی که نگاهش دور تا دور هتل می گشت و دوربین های مدار بسته را در دلش می شمرد به سمت آسانسور رفت.

مراسم رقص فرصت مناسبی بود تا زیر سایه ی آن تعداد خدمتکاران ، نگهبانان و در کل امنیت هتل را بسنجند.

روی دکمه های آسانسور ، دکمه ای به نام طبقه بیست نمی دید. این در حالی بود که هتل 20 طبقه بود.

گفته های آرتور درست بود. طبقه بیستم
یک طبقه محرمانه اس که از ورود سایرین محافظت میشد.

همان طبقه ای که اسناد مربوط به رئیس بزرگ آنجا بود.



رمان رئیس بزرگ و چنل رو به دوستانتون معرفی کنید



@Bookscase