_هیونگ نیم حالتون خوبه؟ مطمئنین مست نیستین؟ _چندبار بگم خوبم؟ هان؟
_منو ببخشید
آروم و بیسروصدا درُ باز کرد و داخل رفت .. خیلی راحت خوابیده بود برخلاف آدم مقابلش که تو دلش حسابی آشوب به پا بود .
عین آدمایی که کلی حسرت تو زندگیشون دارن بهش نزدیک شد و با گذاشتن یه زانوش روی تخت دست نیازمندشُ روی موهاش کشید ..._لطفا انقدر شبیه اون نباش ..
عاجزانه از پسری که خواب بود درخواست کرد و خم شد
پیشونیشُ بوسید:
_لطـــفا
با سست شدن پاهاش کنار تهیونگ برای خودش جاباز کرد و روی تخت دراز کشید:
_ انقدر اذیتم نکن و شبیهش نباش . .