Get Mystery Box with random crypto!

انتشارات چارلز بوکُفسکی

لوگوی کانال تلگرام bukowski_pub — انتشارات چارلز بوکُفسکی ا
لوگوی کانال تلگرام bukowski_pub — انتشارات چارلز بوکُفسکی
آدرس کانال: @bukowski_pub
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
کشور: ایران
مشترکین: 8.11K
توضیحات از کانال

کانال پا بر جاست و می‌توانید عضو شوید اما
بخوانید:
https://t.me/Bukowski_Pub/4251
و
https://t.me/Bukowski_Pub/4700
@MrBelane

Ratings & Reviews

3.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

2

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 9

2021-11-10 04:35:12 “I wish to weep
but sorrow is
stupid.
I wish to believe
but belief is a
graveyard.”


#Charles_Bukowski
@Bukowski_Pub
انتشارات چارلز بوکفسکی
1.1K viewsB L, edited  01:35
باز کردن / نظر دهید
2021-11-08 23:34:28 شب بر شما، واقعا
@Bukowski_Pub
انتشارات چارلز بوکفسکی
758 viewsB L, 20:34
باز کردن / نظر دهید
2021-11-08 23:31:45 "ما، دایناسورها"

اینگونه به دنیا آمده‌ایم
در این وضعیت،
درحالی‌که که صورت‌های بیروح لبخند می‌زنند،
بانوی مرگ می‌خندد،
آسانسورها فرو می‌افتند،
چشم‌اندازهای سیاسی محو می‌شوند،
پسرک کیسه‌پُر‌‌کن سوپرمارکت مدرک دانشگاهی می‌گیرد،
ماهی‌های روغنی صیدهای چربشان را تف می‌کنند
در آن حال که خورشید پوشیده می‌شود.
ما اینگونه بدنیا آمده‌ایم
درون چنین وضعیتی.
درون جنگ‌هایی دیوانه‌وار و حساب شده.
درون چشم اندازِ پنجره‌های شکسته کارخانه‌ی پوچی.
درون مشروب فروشی‌هایی که مردم دیگر با یکدیگر سخن نمی‌گویند.
درون مشت زنی‌هایی که به تیراندازی و چاقوکشی ختم می شوند.
درون این وضعیت بدنیا آمده‌ایم،
درون بیمارستان‌هایی گرانتر از مرگ.
در میان وکلایی گرانتر از اعتراف به گناهکاری.
درون کشوری که زندان‌هایش پُرند و دیوانه خانه هایش بسته.
در میان مردمی که احمق‌ها را تبدیل به قهرمانانی ثروتمند می‌کنند.
ما در این وضعیت بدنیا آمده‌ایم،
در چنین حالی زندگی می‌کنیم
و راه می‌رویم،
و به خاطر چنین وضعی می‌میریم.
در چنین وضعی خفقان می‌گیریم،
اخته می‌شویم،
به فساد کشیده می‌شویم،
بی‌میراث می‌شویم.
به خاطر این وضعیت،
تحمیق شده توسط این وضعیت،
سواستفاده شده در این وضعیت،
شاش مال شده در این وضعیت،
دیوانه و بیمار شده در این وضعیت،
وحشی و از انسانیت تهی شده در این وضعیت.
قلب ها تیره شده‌اند،
دست ها به سمت گلو می‌روند،
به سوی تفنگ،
چاقو،
بمب.
دست‌ها به سوی خدایی بی‌پاسخ دراز می‌شوند،
به سوی بطری مشروب
به سمت قرص
و گَرد.
ما در این وضعیت مرگبار غم‌انگیز به دنیا آمده‌ایم،
ما درون حکومتی بدنیا آمده‌ایم که شصت سال مقروض است،
و کم مانده از پرداختن بهرۀ قرض هم ناتوان شود.
بانک ها خواهند سوخت،
پول بی‌فایده خواهد شد،
قتل در خیابان‌ها آزاد و بی‌مجازات خواهد شد،
تنها، اسلحه خواهد بود و اوباش ولگرد.
زمین بی‌حاصل خواهد شد.
غذا بازدهی نزولی خواهد داشت.
خیلی‌ها به قدرت هسته‌ای دست خواهند یافت.
انفجارها مدام زمین را خواهند لرزاند.
آدم‌های آهنی تشعشع‌زده به دنبال هم خواهند افتاد.
ثروتمندان و افراد خاص این صحنه‌ها را از ایستگاه‌های فضایی خواهند دید.
دوزخِ دانته را شبیه پارک کودکان خواهند ساخت.
خورشید دیده نخواهد شد و همیشه تاریکی خواهد بود.
درختان خواهند مُرد.
تمام گیاهان از بین خواهند رفت.
انسان‌های تشعشع‌زده،
انسان‌های تشعشع‌زده دیگر را خواهند خورد.
دریاها مسموم خواهند شد.
رودها و دریاچه‌ها از بین خواهند رفت.
باران ارزش طلا پیدا خواهد کرد.
جسدهای فاسد انسان‌ها و حیوانات در میان بادهای تاریک، بو خواهند داد.
تنها بازمانده‌ها هم توسط بیماری‌هایی جدید و تهوع‌آور از بین خواهند رفت.
ایستگاه فضایی در اثر فرسایش،
اتمام ذخایر،
و اضمحلال عمومی از بین خواهد رفت.
سپس از این میان زیباترین سکوتی که هرگز شنیده نشده،
زاده خواهد شد.
خورشید همچنان آن‌جا پنهان است
و فصل بعدی را انتظار می‌کشد.

#چارلز_بوکفسکی
ترجمه: #مهیار_مظلومی
@Bukowski_Pub
انتشارات چارلز بوکفسکی
878 viewsB L, edited  20:31
باز کردن / نظر دهید
2021-11-05 23:33:01 شب بر شما
@Bukowski_Pub
انتشارات چارلز بوکفسکی
737 viewsB L, 20:33
باز کردن / نظر دهید
2021-11-05 23:30:20«روح»

اوه، چه‌قدر نگران وضع روحی من هستن!
نامه برام میاد،
تلفن می‌کنن
می‌پرسن: حالت خوب میشه؟
بهشون می‌گم: آره خوب می‌شم.
بهم می‌گن: من خیلی‌ها رو دیدم که به فنا رفتن.
من می‌گم: نگران من نباش.
هنوز ولی من رو مضطرب می‌کنن.
من میرم دوش می‌گیرم و میام بیرون و جوش روی دماغم رو می‌چلونم.
بعد به آشپزخونه می‌رم و ساندویچ‌ژامبون و سالامی درست می‌کنم.
قبلا با یه بسته شکلات سر می‌کردم،
حالا خردل آلمانی برای ساندویچم می‌گیرم. شاید این من رو به خطر بندازه.
تلفن مدام زنگ می‌خوره و نامه‌ها مدام می‌رسن.
اگر توی یه کمد با موش‌ها زندگی کنی و نون خشک بخوری،
اون‌وقت دوستت دارن و به‌نظرشون یه نابغه‌ای.
اگر توی تیمارستان یا زندانی بندِ مست‌ها باشی،
اون‌وقت نابغه صدات می‌کنن.
اگر دائم‌الخمر باشی و حرف‌های رکیک فریاد بزنی و دل و روده‌ت رو بالا بیاری،
اون‌وقت یه نابغه‌ای.
اما اگر اجاره‌خونه‌ت رو یه ماه جلوتر بدی،
جوراب‌های نو بپوشی،
به دندون‌پزشکی بری،
با یه دختر سالم و تمیز عشق‌بازی کنی، نه یه فاحشه،
اون‌موقع وضعیت روحیت خوب نیست.
من اون‌قدر مایل نیستم که در مورد وضع ‌روحی اون‌ها بپرسم،
به نظرم باید این‌کار رو بکنم.

#چارلز_بوکفسکی
مترجم #مهیار_مظلومی
از کتاب #عشق_سگی_ست_از_جهنم

@Bukowski_Pub
انتشارات چارلز بوکفسکی
تصویر: بوکفسکی به همراه همسرش لیندا، احتمالا در راه جشن سالگرد ازدواجشان.
784 viewsB L, 20:30
باز کردن / نظر دهید
2021-11-04 00:53:30 تو یکی از متن‌هاش، بوکوفسکی می‌گه که ای نویسنده‌های تازه‌کار! از نوشتن نترسید و بنویسید و چشم خورشیدو دربیارید و ته‌اش هم می‌گه کلمات به اندازه‌ی کافی برای همه‌ی ما هست!
من واقعا از این‌همه سرحال بودن بوکوفسکی لذت می‌برم و می‌فهمم چی شده که یهو همچین حرف پر از امیدی زده در حالی که احتمالا نیم ساعت بعدش داشته از افسردگی زمینو گاز می‌زده! خیلی هم خوشم می‌آد که این‌طوری همه رو به نوشتن ترغیب می‌کنه با اون جمله‌ی پرشور کلمات به اندازه‌ی کافی فلان!
اما واقعا لازم نیس اگه چیزی نوشتین حتما به همه نشونش بدین یا بهتره بگم اگه چیزی نوشتین عیبی نداره نشون بقیه هم بدین اما دیگه ادعا نداشته باشین یا بهتره بگم بوکوفسکی گفته بنویسین اما دیگه نگفته گه‌خوری کنین! گرچه وقتی نگاه کنی می‌بینی گه هم به اندازه‌ی کافی هست و شاید برای همینه که خیلی‌ها قاتی می‌کنن.
1.3K viewsB L, 21:53
باز کردن / نظر دهید
2021-11-03 20:45:45 .
"سرباز، زنش، و آدم آس‌و‌پاس"
توی سانفرانسیسکو، آس‌و‌پاس بودم
اما یه بار تونستم در کنار آدمهای شیک‌پوش کنسرت برم.
موسیقی عالی بود
اما یه چیزی سرجای خودش نبود
توی جمعیت
توی گروه نوازندگان
و در رهبر ارکستر.
ساختمون البته خوب بود
و کیفیت صدا محشر.
من ترجیح میدادم که تنها
از رادیو موسیقی گوش بدم.
بعد کنسرت، توی اتاقم، رادیو رو روشن کردم
یهو یه نفر به دیوار کوبید و گفت:"خفه کن اون لامصب رو".
یه سرباز و زنش همسایه بغلیم بودن.
و احتمالا به زودی میفرستادنش یه جایی
تا از من در برابر هیتلر حفاظت کنه،
واسه همین صدای رادیو رو قطع کردم
و شنیدم که زنش گفت:"نباید این کارو میکردی".
سربازه گفت:"باید این یارو رو گایید".
به نظرم حرف خوبی به زنش زد،
اما زنش هیچوقت گوش نکرد.
من اما دیگه کنسرت نرفتم
و اون شب رادیو رو چسبوندم به گوشم
و موسیقی شنیدم.
جنگ، تبعات خودش رو داره.
صلح هیچوقت پایدار نیست.
و هزاران آدم در هرکجا از بین میرن.
صدای بلند عشق‌بازی ناامیدانه سرباز و زنش،
از لابه‌لای ترنم‌های شوستاکوویچ، برامس، موتسارت
و لابه‌لای فرازها و فرودها
و از دیوارِ تاریک بین‌مون گذشت،
و با صدای موسیقی که میشنیدم قاطی شد.
#چارلز_بوکفسکی
برگردان #مهیار_مظلومی
از کتاب #شعرهای_آخرین_شب_زمین

@charles_bukowski_poetry
@mahyarmaz
#theSoldier_hisWife_andTheBum
#charlesbukowski
https://www.instagram.com/p/CV0XN2xJgBB/?utm_medium=share_sheet
1.2K viewsB L, 17:45
باز کردن / نظر دهید
2021-11-01 00:42:20 شب بر شما
491 viewsB L, edited  21:42
باز کردن / نظر دهید
2021-11-01 00:42:01 بی‌همتا بودنت به‌خاطر اینه که بقیه به اندازه‌ی تو عمر نکردن.
رازت چیه؟

-هیچ‌وقت قبل از ظهر از تو رختخواب نیومدم بیرون.

#چارلز_بوکفسکی
از کتاب #هالیوود
@Bukowski_Pub
انتشارات چارلز بوکفسکی
501 viewsB L, edited  21:42
باز کردن / نظر دهید
2021-10-27 20:51:58 "بی‌رویا"

پیش‌خدمت‌های مسن با موهای خاکستری
در کافه‌ها به وقت شب
دیگر همه‌چیز را به حال خود رها کرده‌اند.
در پیاده‌روهای چراغانی قدم می‌زنم
و از پنجره درون خانه‌های سالمندان را می‌نگرم.
آنچه که باید، دیگر با آن‌ها نیست.
آدم‌های نشسته روی صندلی پارک
از طرز نشستن و پوششان پیداست
که آنچه باید باشد، از دست رفته‌ است.
آدم‌های سوار بر اتومبیل
از طرز رانندگیشان پیداست
که هیچ‌گاه عاشق یا معشوق نبوده‌اند
و رابطه جنسی خوبی ندارند.
همه‌چیز مثل فیلمی قدیمی فراموش شده است.
آدم‌های درون مغازه‌ها و فروشگاه‌های زنجیره‌ای
لابه‌لای قفسه‌ها
مشغول خرید
از نحوه‌ای که لباس‌هایشان روی تنشان نشسته
از نحوه راه رفتنشان
از چهره و چشمانشان پیداست
که به هیچ‌چیز اهمیت نمی‌دهند
و هیچ‌چیز برای آن‌ها ارزشی قایل نیست.
هر روز صدها آدم را می‌بینم
که همه‌چیز را کاملا رها کرده‌اند.
اگر به پیست اسب‌دوانی
یا مسابقه ورزشی بروم
هزاران آدم بی‌حس را می‌بینم
که هیچ احساسی هم به آن‌ها ابراز نمی‌شود.
همه‌جا پر است از آدم‌هایی که فقط به دنبال
غذا
سرپناه
و لباسند
و بر روی این اهداف
تمرکز کرده‌اند،
بدون رویایی یا آرزویی.
درک نمی‌کنم
چرا این آدم‌ها محو نمی‌شوند.
چرا این آدم‌ها منقرض نمی‌شوند
چرا ابرها آن‌ها را نمی‌کُشند
چرا سگ‌ها آن‌ها را به قتل نمی‌رسانند
چرا گل‌ها و کودکان آن‌ها را از بین نمی‌برند.
به نظرم آن‌ها به قتل رسیده‌اند
اما من هنوز از درک حضورشان عاجزم
چون بی‌شمارند‌.
هر روز و شب
بیشتر و بیشتر
در مترو
ساختمان‌ها
و پارک‌ها هستند.
از دوست‌نداشتن
و دوست‌داشته نشدن
نمی‌هراسند.
آن‌ها تعداد زیادی از هم‌نوعان من هستند.

#چارلز_بوکفسکی
ترجمه #مهیار_مظلومی
از کتاب #سوختن_در_آب_غرق_شدن_در_آتش
@charles_bukowski_poetry
@mahyarmaz
@Bukowski_Pub
انتشارات چارلز بوکفسکی
808 viewsB L, edited  17:51
باز کردن / نظر دهید