Get Mystery Box with random crypto!

انتشارات چارلز بوکُفسکی

لوگوی کانال تلگرام bukowski_pub — انتشارات چارلز بوکُفسکی ا
لوگوی کانال تلگرام bukowski_pub — انتشارات چارلز بوکُفسکی
آدرس کانال: @bukowski_pub
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
کشور: ایران
مشترکین: 8.11K
توضیحات از کانال

کانال پا بر جاست و می‌توانید عضو شوید اما
بخوانید:
https://t.me/Bukowski_Pub/4251
و
https://t.me/Bukowski_Pub/4700
@MrBelane

Ratings & Reviews

3.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

2

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 8

2021-11-16 00:01:34 شب بر شما
@Bukowski_Pub
انتشارات چارلز بوکفسکی
747 viewsB L, 21:01
باز کردن / نظر دهید
2021-11-16 00:01:23

"سَبْک"

سبْک (style) پاسخ همه‌چیز است.
راهی نو برای انجام کاری کسل‌کننده یا خطیر.
انجام یک کار کسل‌کننده با سبْک به انجام کاری خطیر بدون سبک ارجحیت دارد.
انجام یک کار خطیر با سبک آن چیزی است که من آن را هنر می‌نامم.

گاوبازی می‌تواند هنر باشد
مشت‌زنی می‌تواند هنر باشد
عشق‌ورزی می‌تواند هنر باشد
گشودن یک قوطی تن‌ماهی می‌تواند هنر باشد

بیشتر آدم‌ها سبک ندارند
بیشتر آدم‌ها نمی‌توانند سبک را نگه دارند
من در سگ‌ها صاحب‌سبک بیشتر از آدم‌ها دیده‌ام
اگرچه سگ‌های صاحب‌سبک زیاد نیستند

وقتی هِمینگوی مغزش را با یک شات‌گان پخش دیوار می‌کند،
دارای سبک است.
یا گاهی مردم به شما سبک می‌دهند
ژان‌دارک سبک داشت
یحیی تعمیددهنده
مسیح
سقراط
سزار
گارسیا لورکا

من آدم‌هایی صاحب‌سبک را در زندان دیده‌ام.
من در زندان آدم‌های صاحب‌سبک بیشتر دیده‌ام تا در بیرون از زندان.
سبک یعنی تفاوت، یعنی راه و رسم انجام دادن و انجام شدن.
یعنی شش مرغ‌ماهی‌خوار
که ساکت در برکه‌ای ایستاده‌اند،
یعنی تو
که لخت از حمام بیرون بیایی، بی آن که مرا ببینی.

#چارلز_بوکفسکی
از کتاب #شعرهایی_از_بوکفسکی_که_باید_خواند
@Bukowski_Pub
انتشارات چارلز بوکفسکی
782 viewsB L, edited  21:01
باز کردن / نظر دهید
2021-11-15 22:00:29

"سَبْک"

سبْک (style) پاسخ همه‌چیز است.
راهی نو برای انجام کاری کسل‌کننده یا خطیر.
انجام یک کار کسل‌کننده با سبْک به انجام کاری خطیر بدون سبک ارجحیت دارد.
انجام یک کار خطیر با سبک آن چیزی است که من آن را هنر می‌نامم.

گاوبازی می‌تواند هنر باشد
مشت‌زنی می‌تواند هنر باشد
عشق‌ورزی می‌تواند هنر باشد
گشودن یک قوطی تن‌ماهی می‌تواند هنر باشد

بیشتر آدم‌ها سبک ندارند
بیشتر آدم‌ها نمی‌توانند سبک را نگه دارند
من در سگ‌ها صاحب‌سبک بیشتر از آدم‌ها دیده‌ام
اگرچه سگ‌های صاحب‌سبک زیاد نیستند

وقتی هِمینگوی مغزش را با یک شات‌گان پخش دیوار می‌کند،
دارای سبک است.
یا گاهی مردم به شما سبک می‌دهند
ژان‌دارک سبک داشت
یحیی تعمیددهنده
مسیح
سقراط
سزار
گارسیا لورکا

من آدم‌هایی صاحب‌سبک را در زندان دیده‌ام.
من در زندان آدم‌های صاحب‌سبک بیشتر دیده‌ام تا در بیرون از زندان.
سبک یعنی تفاوت، یعنی راه و رسم انجام دادن و انجام شدن.
یعنی شش مرغ‌ماهی‌خوار
که ساکت در برکه‌ای ایستاده‌اند،
یعنی تو
که لخت از حمام بیرون بیایی، بی آن که مرا ببینی.

#چارلز_بوکفسکی
از کتاب #شعرهایی_از_بوکفسکی_که_باید_خواند
@Bukowski_Pub
انتشارات چارلز بوکفسکی
261 viewsB L, 19:00
باز کردن / نظر دهید
2021-11-15 00:41:01 شب بر شما
@Bukowski_Pub
انتشارات چارلز بوکفسکی
752 viewsB L, edited  21:41
باز کردن / نظر دهید
2021-11-15 00:30:39

"دریا و جزیره را خواهیم چشید"

می‌دانم که به زودی،
شبی،
در تخت‌خوابی،
انگشتانم در شکنج موهایی نرم و لطیف می‌لغزد،
و موسیقی‌ای نواخته می‌شود 
که هیچ رادیویی پخش نمی‌کند.
و همه‌ی غصه‌ها لبخند خواهند زد.

#عشق_سگی_است_از_جهنم
#چارلز_بوکفسکی
ترجمه: #مهیار_مظلومی
@Bukowski_Pub
انتشارات چارلز بوکفسکی
787 viewsB L, 21:30
باز کردن / نظر دهید
2021-11-13 00:30:54 مساله همیشه دیر اومدن نیست هَنک.
شب بر شما
@Bukowski_Pub
انتشارات چارلز بوکفسکی
1.2K viewsB L, 21:30
باز کردن / نظر دهید
2021-11-13 00:29:01 "دیر آمدن!"

باید باور کنیم
تنهایی
تلخ‌ترین بلای بودن نیست،
چیزهای بدتری هم هست،
روزهای خسته‌ای
که در خلوت خانه پیر می‌شوی …
و سال‌هایی
که ثانیه به ثانیه از سر گذشته است.
تازه
تازه پی می‌بریم
که تنهایی
تلخ‌ترین بلای بودن نیست،
چیزهای بدتری هم هست:
دیر آمدن،
دیر آمدن!

#چارلز_بوکفسکی
@Bukowski_Pub
انتشارات چارلز بوکفسکی
1.2K viewsB L, 21:29
باز کردن / نظر دهید
2021-11-12 21:42:18 "‘آشنایی با بوکفسکی در بطن یک رابطه"

بوکفسکی، بوکفسکی، بوکفسکی... چه اسم دهان پر کنی بود! جان می‌داد برای پز دادن و آروغ روشن‌فکری.
”بوکفسکی” را نمی‌شناختم، فقط مدت‌ها بود که مواجه شده بودم با جملاتش. به خودم هم زحمت نمی‌دادم که بروم و از حضورش مستفیض شوم.
چه‌قدر شبیه چایکوفسکی‌ست! یا که کیشلوفسکی! داستایفسکی! پولانسکی! تروتسکی! تارکوفسکی! مدام ربطش می‌دادم به این‌ها که شاید ربطی به یکی از این جنابان دارد.
واقعا نمی‌دانستم چه کسی ست؟!
دوستی داشتم(بانو)، گهگاهی از جملات ایشان برایم مفتکی، به عاریت ارسال می‌کرد. و من هنوز بدون این‌که بشناسمش، در جواب پیام، به‌به و چه‌چه می‌کردم و در ذهنم تمام فحش‌های عالم را نثارش می‌کردم.
اواخر این رابطه‌ی عاشقانه، مردکی دلش(بانو)را برده بود و در صدد پیچاندن من بود.
دیگر، دهنم برایش بوی سیگار می‌داد. شعرهایم برایش کسشعر می‌نمود و از حافظ‌خوانیِ همکارش لذت می‌برد(همان مرتیکه).
یک شب بانو جمله‌ای برایم فرستاد. باز هم تهش بوکفسکی بود. چه‌قدر سوزاند مرا این بوکفسکی. تا ما تحتِ این‌جانب خبر داد. مطمئن بودم که مرتیکه برایش فرستاده است. دوست داشتم بروم و بوکفسکی را از قبرش بیرون بکشم و بگویم: «نمودی،ولمان کن.»
جمله زیبا بود و سوزناک: «اثر انگشت ما، از قلب‌هایی که لمسشان کردیم هیچ وقت پاک نمی‌شود.»بنده هم خواستم کم نیاورم؛ شعری در همین مضمون بلغور کردم و برایش فرستادم. اما دیگر دهنش باز نمی‌شد و تعجب نمی‌کرد. دیگر برایش جذابیتی نداشت.
بدترین و آخرین اتفاق ما شد جمله‌ی “بوکفسکی”و بانو جیم شد و رفت پی «حافظ» شنیدنش...
چه‌قدر از بوکفسکی متنفر بودم...
من همه‌ی ...سْکی ها را می‌شناختم الا این بوکفسکی.
تا این‌که وارد «انتشارات بوکفسکی» شدم، تا ببینم این کیست که همه دیوانه‌ی جملاتش هستند آن‌هم با هشتک؟!
شعرهایش را خواندم، داستان‌های کوتاهش.
"هزا‌رپیشه‌"اش را با «وازریک درساهاکیان». کجای این بشر شبیه آن جمله‌ی کذایی بود؟! جمله‌ای که مرا تا ته سوزاند.
تا این‌که برخوردم با این اشتراک از انتشارات: «این جمله...از بوکفسکی نیست و جعلی می‌باشد.» وای که سوختم، آخ که سوختم.
دوست داشتم بروم بانو را از زیر مردک بکشم بیرون و بگویم:
دستت را از خایه‌هایش ول نکن، اثری از انگشتانت نمی‌ماند تا در آینده، نبض تخم‌هایش برایت بتپد.جمله در قاموس «شیخ بوکفسکی» نبود، بیلاخ.
بوکفسکیِ «کپشن»‌ها کجا و این بوکفسکی کجا؟!
باری، اکنون در صفحه‌ی ۱۶۵ از حالات “نیک بلین” هستم از کتاب «پالپ»،با ترجمه ی «آرش یگانه».

بوکفسکی نه واعظ است، نه مراد و نه الگو.
بوکفسکی را می‌توانی برای خودت رفیق پیر بدانی و از حالاتش تخدیر شوی.
گاهی آن‌قدر از این دوستِ پیر نفرت داری که دلت می‌خواهد مانند “دانی دانوویتز” (خرس یهودی)، در فیلم “حرامزاده‌های لعنتی”، اندر شقیقه‌هایش چوبِ بیسبالی بکوبی تا مغزش در هوا افشان شود.
گاهی آن‌قدر هم دوستش داری که دلت می‌خواهد با قُل قُلی یا وافور، ”تریاک” مهمانش کنی و برایت شعر تلاوت کند.
“آبجو“اش را در لس آنجلس می‌خورد، این‌جا فقط تریاک.

#میم_صبوری
انتشارات چارلز بوکفسکی
@Bukowski_Pub
1.2K viewsB L, 18:42
باز کردن / نظر دهید
2021-11-12 00:17:52 شب بر شما، حقیقتا
@Bukowski_Pub
انتشارات چارلز بوکفسکی
643 viewsB L, 21:17
باز کردن / نظر دهید
2021-11-12 00:17:29

"این نوع از آتش"

گاهی اوقات فکر می‌کنم خدایان به عمد مرا درون آتش هل می‌دهند.
تنها برای این‌که صدای ضجه‌هایم را بشنوند
بشنوند که چند جمله‌ی خوب فریاد می‌زنم
آن‌ها قرار نیست به من اجازه‌ی بازنشستگی بدهند
شال ابریشمی به‌ دور گردن در حال سخنرانی در دانشگاه یِل هستم
خدایان به من نیاز دارند
که سرگرمشان کنم
باید به طرز وحشتناکی حوصله‌شان از بقیه سر رفته باشد
من هم همین‌طور
و حالا گاز فندکم تمام شده، این‌جا نشسته‌ام و ناامیدانه سعی می‌کنم روشنش کنم
این نوع آتش را آن‌ها نمی‌توانند به من بدهند.

#چارلز_بوکفسکی
کتاب: #وضعیت_همیشگی
مترجم: #شکیبا_یزدی
@Bukowski_Pub
انتشارات چارلز بوکفسکی
663 viewsB L, 21:17
باز کردن / نظر دهید